.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Thursday, April 28, 2005

حاج آقا کروبی قبل از کليک، حاج آقا کروبی بعد از کليک

.
خبر های رسيده از ستاد انتخاباتی حاج آقا کروبی حاکی از آن است که ايشان رقابت شديدی را با ديگر کانديداها خصوصا دکتر معين آغاز کرده. در همين راستا و پس از انتشار عکس های تقريبا آستين کوتاه دکتر معين، ايشان هم عکس های عمامه لس (بر وزن تاپ لِس) به بازار انتخابات ارائه داده که گويا مورد استقبال واقع شده.

وی در جمع خبرنگاران ضمن تاييد اين مورد اعلام کرد که وی تا آخرين نفس به مبارزه ادامه خواهد داد. ايشان تأکيد کردند که اگر بنا به عکس سکسی و جواد، ببخشيد جوان پسند باشد ما تا خود استريپ تيزش را هم هستيم. ناظران آگاه اين جمله را با توجه به قزوينی بودن احمدی نژاد، ديگر رقيب ايشان، نوعی فرار به جلو ارزيابی می کنند.

رئيس سابق مجلس شورای اسلامی در بخشی ديگر از سخنان خود تأکيد کرد که بسيار به اينترنت و اون تر نت و کلا هر نوع تر نتی علاقمند است. ايشان فرمودند که ساعت های زيادی را در روز در برابر کامپيوتر به بررسی مسائل و مشکلات جوانان اختصاص می دهند. ايشان در پايان جلسه مطبوعاتی آخرين عکس های انتخاباتی خودشان و مانيتور محترمشان را در اختيار خبرنگاران قرار دادند.


حاج آقا کروبی در حال جمع آوری و دست بندی مشکلات جوانان قبل از کليک نهايی


مانيتور حاج آقا کروبی در حال نمايش مشکلات جوانان قبل از کليک نهايی


حاج آقا کروبی بعد از کليک نهايی و در حال ابراز تاسف شديد از هزينه های بالای اينترنت


مانيتور حاج آقا بعد از کليک نهايی

Wednesday, April 27, 2005

ل مثل لينک

.
دوست داريد بدونيد که چهل سال ديگه چه قيافه ای خواهيد داشت.

هيچ فکر کرديد که وقتی داريد بليط هواپيما می خريد، برای سفر راحت تر، چه صندلی هايی را بايد انتخاب کنيد و از چه صندلی هايی بايد پرهيز کنيد. اينجا و اينجا می توانيد جوابتون را بگيريد.

نرم افزاری برای ديدن عکس های سه بعدی ماهواره ای از همه جای زمين.

نقشه دنيا مربوط به قرن شانزدهم.

بوش در به در به دنبال کارنوال لختی های گی و لزبين.

اين بازی را من تصادفی باز کردم و ده دقيقه ای وقتم را تلف کرد. بد نديدم که وقت شما رو هم تلف کنم.

و اما فتوشاپ.

Tuesday, April 26, 2005

به ياد گنجی و تمامی زندانيان سياسی

.
مخالف بودم. می خواستم بنويسم که اين کار قطعا هيچ کمکی به وضعيت سخت و دشوار گنجی بزرگ نمی کند. می خواستم بنويسم که اين کار ظرفيت سوزی است، يعنی از بين بردن پتانسيل بالای موجود در وبلاگستان در مسيری که پايان آن جز يک هيچ بزرگ هيچ نيست. می خواستم بنويسم و هشدار دهم که کار جمعی در صورت عدم حصول نتيجه سرخوردگی به دنبال دارد و ريزش نيروی فعال. می خواستم بنويسم نکنيم کاری که فرداروز که خواستيم فرضا جذب حمايت کنيم برای زلزله زدگان، حاميان سابق ريشخند کنان بگويند که آب در هاون کوبندگان بازگشتند. می خواستم بنويسم که ميخ آهنين حمايت ما هرگز نرود بر دل سنگ زندانبانان گنجی.

می خواستم بنويسم که گنجی عزيز است و قابل احترام و مستحق حمايت؛ ولی مگر زرافشان نيست، مگر صابر و عليجانی نيستند، مگر اميرانتظام و سحابی نيستند پس آقاجری و نوری و کديور چه، باطبی و محمدی و ده ها نام ديگر چطور. نمی شد به بهانه گنجی يادی از همه زندانيان سياسی کنيم.

اين ها را نوشتم و می خواستم خصوصی برای سخن و يونس عزيز بفرستم و بر حذرشان دارم از اين اقدام. ولی در فاصله همين چند ساعت به طرز باور نکردنی حاميان اين اقدام لحظه به لحظه بيشتر شدند. ديگر دير شده بود. سبو شکست شده بود و پيمانه ريخته بود. حال من بر سر دوراهی مانده بودم. اگر حمايت نمی کردم ضربه زده بودم به يک حرکت گروهی که خود در ذات خود با ارزش است و قابل تقدير و اگر حمايت می کردم که بر خلاف باورم عمل کرده بودم.

در نهايت تصميمم را گرفتم، من به بهانه پنجمين سال اسارت گنجی ياد تمام زندانيان سياسی را گرامی می دارم و اميدوارم که هر چه زودتر تمام آنهايی که دربند هستند به آغوش خانواده های شان باز گرداند.

دو کلمه حرف با خودم: حالا بايد خودم را اينطوری راضی کنم. اگر گنجی گوشه اون چهار ديواری تنگ و تاريک خبردار بشه که بعد از پنج سال هنوز از ياد نرفته و اينچنين حمايت میشه و اين موضوع باعث بشه که دلش گرم بشه و روی لبش لبخند بشينه کار جمعی ما به نتيجه رسيده. همين برای من کافيه.
فقط ايکاش ميشد اين لبخند روی لب همشون بشينه.

Monday, April 25, 2005

همينطوری الکی

.
از وبلاگ بازگشت:
"مصاحبه‌ی بدون سانسور اوریانا فالاچی, روزنامه نگار بزرگ ایتالیایی با آقای خمینی که در سال 58 به ایران آمد و با آقای خمینی درباره ی مسائل روز انقلاب ایران و اعدام ها مصاحبه کرد. نکته‌ی جالب این گفتگو این بود که در آخر مصاحبه ,فالاچی درباره‌ی حجاب در ایران پرسید و آقای خمینی جواب داد که حجاب برای زنانی به سن و سال شما نیست. فالاچی هم نه گذاشت و نه برداشت,همانجا چادری را که برای ملاقات با خمینی سرش کرده بودند بر زمین انداخت!"
عکسی خوانا از بريده روزنامه حاوی اين مصاحبه

زمانه عجيبی است. آدم های کثيفی سرشار از عقده های جنسی و روحی، آزادانه کثافات وجودشان را از زبان قديسين به روی کاغذ می آورند و به خورد مردم می دهند و آقاجری ها و کديورها و اشکوری ها حکم اعدام می گيرند، زندان می شوند و خلع لباس.

دست در دست هم دهيم به مهر ياور دنيا را کنيم استاد.

Sunday, April 24, 2005

ل مثل لينک

خبر برگزاری چهارمین گردهمایی وبلاگ نویسان در ایسنا

رای گيری برای انتخاب موضوع جلسه آتی وبلاگ نويسان در پالتاک.

بلاگيران، وبلاگی که به لطف سينه چاک برای پوشش خبر های جلسات پالتاکی وبلاگ نويسان ايجاد شده.

پشنهاد يک دوست برای حمايت از اکبر گنجی.

مهدوی کيا و محبوبيت عجيب و غريب در بين هواداران. رای گيری بعد از بازی اخير تيم هامبورگ در مورد انتخاب بهترين بازيکن زمين.
خبر فارسی در مورد اين بازی.

Saturday, April 23, 2005

سه مطلب نامرتبط ولی مرتبط

.
- بعد از مدتی سکون و سکوت خوشحالم که صادق عزيز پا پيش گذاشته و در تدارک راه اندازی جلسه چهارم وبلاگ نويسان در پالتاک است. آنهايی که از نحوه اداره جلسات قبلی و موضوع جلسات و تعداد مديران و صدای بد و هزار تا چيز ديگر انتقاد می کردند، درخواست های چندين و چند باره من و ناصر و باقی دوستان برای مشارکت در کار و ارائه راهکار را بی پاسخ گذاشتند. الان هم توقع مشارکت از اين دوستان نيست. تنها خواهشم اينه که با انتقاد بی موقع باعث دلسردی بچه هايی که وقت می گذراند و زحمت کار را به عهده می گيرند نشوند.

- فرناز در گفتگو با اسدالله علیمحمدی از مجموعه گ ف ت گ و ه ا ی خواندنی وبلاگ بيلی و من به يک گرفتاری بزرگ وبلاگستان يعنی کامنت های کثيف اشاره کرده. گرفتاری بزرگی که ريشه در عقده و حسادت داره و در تمام ما نسل بعد از انقلاب کمابيش نهادينه شده که خوشبختانه بسياری از ما بر آن فائق شديم و بسياری هم مثل همان چند کامنت گذار زير مطلب همچنان گرفتار اين بيماری هستيم.

- سام ضيايی که خودش در پشت صحنه فيلم اسکندر بزرگ اليور استون حضور داشته گزارشی خواندنی تهيه کرده که حاوی نکات جالبی است. يکی از موارد ناراحت کننده در اين گزارش اشاره ايست که سام به عدم درک کار جمعی و اعتراضات بعضا بيجای گروه ايرانی همکار در پروژه می کند. بخوانيد

Wednesday, April 20, 2005

ل مثل لينک

.
در کربوبلا آب نبود پپسی کولا بود. البته اين آقای روضه خون نظر ديگه ای داره.

جرج بوش سکسی ترين مرد از ديد زنان اندونزی. حتما احمدی نژاد ما رو هنوز نديدند.

تا حالا بيشتر از ۱۷۰۰۰ نفر گفتند که دوست دارند چکار کنند. شما هم بگيد.

آدرس های بلند را اينجا کوتاه کنيد.

سايت فيلم Aeon Flux

سوال های بودار از دکتر معين

اين سوالی بوده که وزير محترم اطلاعات و فناوری ايران به نمايندگی از مسئولين مربوطه در سايت hp مطرح کرده.

اين هم اتوموبيل عاشقان کيبورد و کامپيوتر.

خدا وکيلی ببينيد اين غربی ها با اين همه ادعای پيشرفت چقدر از ما عقبند. ما ربع قرن پيش اماممون رو توی ماه می ديديم. اينها تازه بعد از ۲۵ سال تونستند پاپشون رو توی نون تست ببينند، اون هم با چه زحمتی. شاعر ميگه ميان ماه ما تا تست اونها، تفاوت از زمين تا آسمان است.

نامه عاشقانه به کندليزا رايس.

نسخه بتای YahooFarechase برای پيدا کردن بليط ارزان هواپيما و هتل

GGG-Mail

عکس های رنگی از جنگ جهانی اول

اگر می خواهيد به دوستان خارجيتون ايران را معرفی کنيد اين سايت مرجع بسيار خوبيه
ممنون از صادق جم

قويترين موتور جستجو برای پيدا کردن آدم ها.

سرويس های اينترنت Wireless با شعاع بيشتر از ۵ مايل.

جنجال های مربوط به پيدا شدن انگشت دست در ظرف چيلی در فست فود ونديز.

وين، جديد ترين هتل ساخته شده در لاس وگاس.

Sunday, April 17, 2005

اخبار پشت پرده از انتخابات رياست جمهوری

.

ـ بر اساس گزارش منابع موثق. ميتينگ بزرگ انتخاباتی سردار قاليباف در سالروز هجده تير در کوی دانشگاه تهران و در حضور جمع زيادی از هواداران برگزار خواهد شد. شنيده ها حاکی از آن است که دانشجويان برنامه استقبال گسترده ای را از ايشان تدارک ديده اند. از جمله اين برنامه ها اجرای زنده سرود عمو قاليباف است که به صورت جمعی دست در دست هم و در حضور سردار خوانده خواهد شد. بخشی از شعر اين سرود:
عمو قاليباف
بــــــــــــله
مهمل به هم بافتی؟
بــــــــــــله
با گروه فشار ساختی؟
بــــــــــــله
دهن کو رو صافتی؟ (صاف کردی در زمان تنگی قافيه)
بــــــــــــله
چی چی آوردی؟
ريش تراش نو
با صدای چی؟
قيژژژژژژژژژژ

ـ از سوی ديگر گزارش های خبری حاکی از آن است که محمد رضا گلزار چهره معروف سينما و موسيقی و مد که پيش از اين کانديداتوری خود را اعلام کرده بود با قطعی شدن حضور مهندس احمدی نژاد از ادامه مبارزات انتخاباتی انصراف داد. وی در مصاحبه مطبوعاتی که به همين منظور ترتيب يافته بود اعلام کرد که با توجه به حضور مهندس احمدی نژاد و تيپ و چهره برتر ايشان ديگر شانسی برای پيروزی من باقی نمی ماند. وی تأکيد کرد که ظاهر زيبا و تيپ خوب يکی از کليدی ترين عناصر برای پيروزی در انتخابات است و تا پيش از حضور احمدی نژاد من از شانس بالايی برخوردار بودم ولی اکنون با توجه به حضور احمدی نژاد و حاميانش ديگر شانسی برای پيروزی من نيست.




در همين ارتباط گفته می شود که دو کمپانی بزرگ مد و طراحی لباس به نامهای آرمانی و ورساچی با عقد قراردادهايی با شهردار خوش چهره تهران و در ازای تعهد ايشان به پوشيدن لباس های اين دو کمپانی حاضر شدند که کليه هزينه های انتخاباتی اين کانديدا را متقبل شوند.

ـ بر اساس آخرين نظرسنجی ها تنها ظرف چند روز پس از انتشار عکسی از دکتر معين با آستين کوتاه محبوبيت اين کانديدا به طور قابل ملاحظه ای در ميان مردم افزايش پيدا کرده. شنيده ها حاکی است که ديگر کانديداها هم سخت به تکاپو افتاده اند برای لحاظ کردن اين نوع تبليغات در برنامه های انتخاباتيشان.



ـ گفته می شود که لاريجانی کانديدای اصول گرايان چندين عکس تبليغاتی با شرت کوتاه و تيشرت تايتانيک به بازار عرضه کرده و در حال حاضر در کليه دکه های روزنامه فروشی معتبر در کنار عکس های آميتا باچان و نيکی کريمی و هديه تهرانی و داريوش و کريم باقری در اختيار علاقمندان است.

ـ در همين ارتباط و بر اساس يک خبر تاييد نشده رفسنجانی و ولايتی دو کانديدای ديگر پوسترهايی در ساحل دريا و با بيکينی و دمپايی لاانگشتی آماده ارائه به بازار کرده اند. شنيده ها حاکی است بعضی از اين عکس ها پيش از توزيع عمومی از طريق نامعلومی لو رفته و اکنون همانند عکس های پاريس هيلتون و بريتنی اسپرز در سايت های غير اخلاقی و در بين کاربران اينترنت دست به دست می گردد.

ـ مهرعليزاده رئيس سازمان تربيت بدنی و يکی ديگر از نامزدها پا را از اين هم فراتر گذاشته و توسط عکاسان حرفه ای ميدان توپخانه و به وسيله پيشرفته ترين تکنيک های مونتاژ، پوستری تهيه کرده که سر اين کانديدا را بر روی بدن آرنولد در حين اجرای فيگور معروف به آفتابه نشان می دهد. در زير اين پوستر شعار انتخاباتی اين کانديدا نگاشته شده با اين مضمون که حتی آرنولد هم در ستاد انتخاباتی من است.

ـ بر اساس گزارش منابع خبری، رفسنجانی در آخرين مصاحبه مطبوعاتی اعلام کرد که با توجه به نظرسنجی های موثق دوستان از آنجا که هيچ چهره ای را در اين انتخابات محبوب تر از خود نمی بيند خود را مکلف به حضور در صحنه می داند. وی تصريح کرد که تنها در صورتی خود را کانديد نمی کند که چهره ای محبوب تر از خود را در صحنه بيبيند. وی در پاسخ به اين سوال يک خبرنگار که پرسيد مگر چهره ای را در ايران وجيه المله تر و محبوب تر از خود می شناسيد؟ پاسخ داد البته زياد نيستند ولی يکی دو نفر از جمله آقای فلاحيان و جنتی و يا خانم شهناز تهرانی را می توانم نام ببرم.

Thursday, April 14, 2005

ل مثل لينک

.
چه مي کنه اين Google Direction

عشاق جوان در حضور خاتمی.

ما بالاخره نفهميديم اين آگهی دادن برای رفسنجانی خوبه يا بد.

اگر از سرود های اول انقلاب خاطره داريد حتما اين گزارش را گوش کنيد.

به شما دوست عزيز توصيه می کنم که از نوشتن اين گونه مطالب خود داری کنيد تا مجبور نشم که راز های ناگفته را فاش کنم.

Wednesday, April 13, 2005

حاج آقا اژدها در دانشکده زبان دانشگاه آزاد - قسمت اول

.
تز پايان تحصيلات پدرام در رشته دندانپزشکی درباره موضوعی بود که برای انجام اون بايد از فک و دهان حدود ۲۰۰ جوان ۱۸ تا ۲۶ سال عکس نيمرخ و سه رخ می گرفت. از جمله بهترين جاها برای اين کار دانشگاه ها بود. من هم که اون زمان تازه ليسانسم را گرفته بودم و مثل اکثر ليسانسه های ديگه بيکار و علاف برای خودم می چرخيدم وقتی پدرام ازم خواست که برای اين پروژه کمکش کنم نه نگفتم. هر روز با دوربين و تشکيلاتمون می رفتيم يک دانشگاه. بعد از اينکه مدارکمون را که از طرف دانشگاه پدرام صادر شده بود نشون می داديم و مجوز می گرفتيم اتاقی در اختيارمون می گذاشتند و چند داوطلب پيدا می کرديم و عکس هاشون را می گرفتيم و می رفتيم سراغ دانشگاه بعدی.

همه چيز داشت خوب و عالی پيش می رفت تا اينکه نوبت رسيد به دانشکده زبان دانشگاه آزاد توی خيابون زعفرانيه. وارد شديم و طبق معمول از نگهبانی دم در سراغ دفتر فرهنگی دانشگاه را گرفتيم. نگهبانه در حالی که يک چشمش به ما بود و يک چشمش به معرفی ناممون با حالت مشکوکی پرسيد مطمئنيد که می خواهيد اين کار را توی اين دانشگاه بکنيد. ما هم گفتيم آره مگه چه اشکالی داره. آدرس اتاق حاج آقا پاچناری رو داد و گفت هيچی! بريد خوش باشيد. ما هم از همه جا بيخبر رفتيم سراغ اتاق حاج آقا برای گرفتن مجّوز. در زديم و رفتيم تو.

يک اتاق کوچيک بود که منشی آقا توش نشسته بود. وقتی صحبت از منشی و سکرتر ميشه معمولا آدم توقع داره که به يک جنس لطيف برخورد کُنه. ولی ما در مقابلمون با يک جوان تيپيکال بسيجی مواجه شديم که الحمدالله "اشدّا و الکفارش" کامل کامل بود ولی دريغ از يک اپسيلون "رحما و بينهم" . با ورود ما همچی نگاه غضبناکی به ما کرد که من گفتم صد در صد يکی از ما بابايی، ننه ای يا کس و کاريش را کشتيم و خودمون خبر نداريم. با همان حالت عصبانی پرسيد فرمايش. ما هم درخواستمون را با ترس و لرز گفتيم و خواهش کرديم که حاج آقا در رابطه با اين کار مساعدت کنند. در حالی که همچنان با نگاهش به ما فحش خوار و مادر می داد نيم نگاهی هم به مدارک ما انداخت و با حاج آق تماس گرفت. اونجا بود که تازه ما رحما و بينهمش را هم ديديم. همچين مرتيکه سبيل کلفت با اون يک من ريشش با دلبری پای تلفن با حاج آقا صحبت می کرد و در مورد ما را توضيح می داد که دست هر چه سکرتر کمر باريک مانتو کوتاه موافشون بود از پشت می بست. تو همون دو دقيقه صحبت، انقدر برای حاج آقا پای تلفن عشوه اومد که من گفتم بنده خدا حاجي اگر روزی دست کم ده بار با اين بابا پای تلفن اينطوری صحبت کُنه، بابت واجب الغسل شدن مداوم بايد يک دونه دوش بالای ميز کارش تعبيه کُنه.

خلاصه بعد از مراحل مقدماتی ما توفيق پيدا کرديم که وارد اتاق بزرگ و دلباز حاج آقا بشيم. حاج آقا پاچناری پشت ميزش نشسته بود و مشغول بررسی کاغذ هاش بود. وقتی سرش را بلند کرد برای چند ثانيه من و پدرام که داشتيم به سمت ميزش می رفتيم سر جامون خشکمون زد. خدا به سر شاهده، منی که عاشق فيلم های ژانر ترسناکم و از ديدن فيلم های دلهره آور لذت می برم با ديدن جمال حاج آقا طوری ترسيدم که بی اختيار دستم را گرفتم جلو وعقبم که مبادا خودم را خراب کنم. خدا وکيلی هيچی از گودزيلای ژاپنی ها کم نداشت. اون لحظات دربدر چشمم دنبال اين بود که يک کپسول آتش نشانی پيدا کنم که اگر حاج آقا دهن باز کرد و آتيش زبانه کشيد ما بتونيم از خودمون محافظت کنيم. روی پيشونيش يک جای مهری بود که من فکر کنم اگر پنجاه سال هم روزی هجده ساعت به جای ساييدن سر به مهر نرم و صاف پيشونيش را به مهر خاردار ميکوبيد يک همچين سوراخ عميقی ايجاد نمی شد. خيلی دلم می خواست که برم جلو و انگشتم رو بکنم توی سوراخ پيشونيش و ببينم که تا کجا ميره تو و آيا از اونور کلش در مياد يا نه. دوتا چشم هم داشت کاسه خون که همانطور که پيشتر گفتم جون می داد برای آزمايش گاه هايی که ميخواهند تست ادرار يا مدفوع بگيرند. کافی بود عکس چشماشو رو ديوار مستراح آزمايشگاه بزنند تا همه معده و مثانشون مثل موتور جت فعال بشه. خلاصه که چهره طرف از" Rated R" و اين حرف ها گذشت بود. من فکر ميکنم اگر اين توی يک مملکتی زندگی می کرد که حساب و کتابی داشت و دولتش برای جون شهرونداش ارزش قائل بود يا عمرن اجازه حضور در انظار عمومی نمی گرفت يا اگر می گرفت بايد از قبل دولت اعلام ميکرد که فلان روز فلانی داره از خونه اش مياد بيرون و کودکان و افراد سالخورده و کسانی که ناراحتی قلبی دارند از ورود به مکان های حضور حاج آقا خود داری کنند.

ولی جدای از اين شوخی ها حضور حاج آقا پاچناری در دانشگاه سبب خير بود، اين باعث ميشد که دانشجوها با ديدن ايشان به ياد شعائر مذهبيشون بيفتند و هيچ وقت نماز وحشت و دادن کفاره را فراموش نکنند. به پدرام گفتم که الحمد الله اين بچه ها درسته که قيافه های سوسولی و مغاير با شرع و مذهب دارند ولی خدا پدر حاج آقا را بيامرزه که باعث ميشه حد اقل نماز وحشت اين بچه ها هيچ وقت ترک نشه.

بعد از اينکه شوک اول ناشی از ديدن حاج آقا برطرف شد ما موضوع کارمون را با ايشان مطرح کرديم و اتفاقا بر خلاف تصور اوليه ما بنده خدا استقبال کرد و اتاق مجاور نگهبانی را در جلوی در دانشگاه در اختيار ما قرار داد تا بتونيم بساطمون را پهن کنيم و کارمون را آغاز کنيم. فقط گفت که چون دانشجوها درگير امتحان پايان ترم هستند دقت کنيم که شرايط طوری نشه که نظم دانشگاه به هم بريزه. ما هم قبول کرديم و رفتيم تا کار را شروع کنيم.

ادامه دارد

Monday, April 11, 2005

بزرگمرد کوچک، کورش ضيابری

می دانم که خيلی از شما نامه ای که کورش ضيابری خطاب به من نوشته بود و حسين درخشان چند روز پيش با يک مقدمه هودری! به زيور طبع آراست را خوانديد. سام ضيايی و پارسا صائبی بچه های فانوس هم وقتی حسين را گوشه ديوار مقدمه به دست تنها ديدند نامردی نکردند و با يک هوک چپ و يک هوک راست از خجالتش در آمدند.

من درباره حواشی به وجود آمده پيرامون نامه کورش نظری نمیدم. ولی درباره خود نامه فکر می کنم که خيلی از جاهاش حقيقتا حق با کوروشه و ما در حقش کوتاهی کرديم. بنابر اين ضمن اعلام حمايت از کورش عزيز پشنهاد می کنم که اگر نمی توانيم مثل جريان رضازاده از ايشان حمايت کنيم حد اقل برای شادی دل اين جوان روزی سه تا لينک بهش بديم. خود من به عنوان پيشقدم در اين کار اين سه لينک را تقديم می کنم به بزرگمرد کوچک تاريخ روزنامه نگاری دنيا استاد گرانقدر کورش ضيابری (دامت توفيقاته) . ضمنا پشنهاد می کنم برای اينکه حال حسين را هم بگيريم که حال کورش را گرفته يک بمب گوگلی درست کنيم که هر کی تو گوگل تايپ می کنه هودر يا حسين يا درخشان يا مونيکا بلوچی يا کارامل، يک سايت error باز بشه که بگه اينی که دنبالشيد وجود خارجی نداره و قهرمان بی چون و چرا و نشانه پرچم سه رنگ ما همانا کورش چهارده ساله ايست که خيلی خدددددددددداست. پس از سايت او ديدن کنيد، چون به نفع شماست.

ولی جدای از شوخی کورش بسيار پسر خوب و با استعداديه و من مطمئنم که همه بچه های وبلاگ نويس دوستش دارند و ازش حمايت می کنند. بنابر اين شايد بد نباشه که به عنوان تير خلاص به دشمنان کورش همه در يک روز خاص مثلا دوشنبه کورش ضيابری بشيم. اميدوارم که همه دوستان وبلاگ نويس اين پشنهاد من را بپذيرند و دوشنبه دست در دست هم کورش ضيابری بشند.

دو کلمه هم خصوصی با خود کورش: عزيز، اين دفعه دومه که من راجع به تو يک مطلب مفصل می نويسم. خدا وکيلی من برای هيچکی تا حالا يک همچين رپرتاژآگهی درست نکرده بودم. فقط جان پاريس هيلتون پس فردا که يک وزير وکيلی چيزی شدی وقتی از سر کوچه ما رد می شی به موتور سوار اسکورتت بگو که حداقل يک بوق برای ما بزنه.

در همين رابطه
مختصر، ولی چون از من تعريف شده مفيد!

تحليل زيبای يک فرهنگی از ماجرای کورش

در يک رابطه ديگه
دو تا سايت اطلاع رسانی خوب. يکی در آغاز راه، آن يکی مفصل و کامل.


من هم قبل ها با اين AudioBlog حسنی می شدم.

ميگم اين هم ايده جالبیه ها.

حقيقتش من که شما را نمی شناسم ولی چون اون ها را تا حدی می شناسم پس دم شما گرم.

الهی جز جيگر بگيرند که من رو انتخاب نکردند. ولی گذشته از شوخی انتخاب يکی از بين اين همه وبلاگ خوب هم کار سختيه ها.
از وبلاگ خورشيد خانم که خودش هم يکی از نامزدهاست:
"وبلاگ سرزمين آفتاب به خاطر پيگيری هاش درباره زندانی ها و درست کردن پتيشن براشون، وبلاگ حسين درخشان به خاطر رواج وبلاگ نويسی، وبلاگ زيتون به خاطر نشون دادن زندگی و رنج های واقعی مردم، وبلاگ آرش سيگارچی به خاطر نوشتن درباره کشتار خاوران و يه سری حقايق ديگه و زندانی کشيدنش به خاطر نوشته هاش، وبلاگ قاصدک به خاطر نگاه انسانی اش به رنج های بشری خصوصا پناهنده ها، وبلاگ شبح به خاطر نکته بينی هاش و نوشتن از چيزهايی که شايد حافظه تاريخی ما از ياد برده باشنشون، وبلاگ نيک آهنگ کوثر به خاطر نوشتن از بلاهايی که به سر جامعه مطبوعاتی اومده، وبلاگ اميد معماريان به خاطر تلاش هاش در باره جامعه مدنی و سازمان های غير دولتی و زندانی شدن به خاطر تلاش هاش، وبلاگ های مجتبی سمیعی نژاد، شهرام رفیع زاده، روزبه میر ابراهیمی و محمدرضاعبدالهی نسب که به خاطر نوشتن و فعاليت در اينترنت به ناحق زندانی کشيدن، وبلاگ گروهی فانوس با نوشته های هوشمندانه اشون در باره دغدغه های مهمی که کما بيش هممون داريم، وبلاگ حامد متقی به خاطر نوشته های پی گيرانه اش درباره حقوق بشر در ايران، وبلاگ مصطفی قوانلو قاجار به خاطر نوشته هاش در باره جامعه اطلاعاتی و اينترنت که تنها تريبون موجود برای ماست، وبلاگ بیژن صف سری به خاطر نوشته های مسئولانه اش در باره مشکلات سیاسی و اجتماعی که گريبانگير مردم ايرانه، وبلاگ شبنم فکر به خاطر پيگيری هاش در باره زندانی ها و مطلب های خوب اجتماعيش، وبلاگ فرهاد رجبعلی به خاطر نوشته های سياسی اش..."

Sunday, April 03, 2005

دروغ سيزده به وقت شرعی به افق لوس آنجلس

از همه دوستانی که با نهايت محبت و بزرگواری نگرانی و توجه خودشان را از طريق ايميل يا در و ب ل ا گ ها، ساي ت ها، و فروم های فارسی ابراز کردند کمال تشکر را دارم.

اميدوارم که دوستان از اين شوخی بی نمک من خيلی دلگير نشده باشند. به هر حال من هم خواستم که در اين ایّام عيدی يک خالی بسته باشم تا از قافله خالی - بندان عقب نمانده باشم.

ضمنا لازم می دانم که از برادران جيش ولايت (چه با کسر جيم و چه بدون کسره) به دليل تهمت ناروايی که به ايشان زدم طلب مغفرت کنم.

باز هم از همه به خاطر اين دروغ کثيف عذر می خواهم.



اين سايت به دليل اقدام در جهت بر اندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی توسط جيش الولاية هک شد