.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Tuesday, April 13, 2004

داستان آگهی های حسين

با خودم خيلی کلنجار رفتم که آيا بايد آگهی بدهم يا نه. نميدونستم و هنوزم نميدونم که چه برداشتی از اين کار من خواهد شد و راجع به اين وبلاگ چه خواهند گفت. ولی علارغم عمق اين تشنج فکری توانستم که ظرف چند ساعت تکليف خودم رو با اين مسأله روشن کنم.

موضوع اين که ديگه الان واقعا برام مهم نيست که کی چی ميگه اون چيزی که برام مهم بود حمايت از حسين بود و معرفی سايت خودم به بسياری از کسانی که از هيچ راه ديگه ای بهتر از اين نمی تونستم پيداشون کنم. راستش در طول يک سال و نيم گذشته مهمترين منبع خبرهای فارسی من کسی نبوده به غير از حسين. بنابراين، اين حداقل کاری بوده که من ميتونستم برای کسی که برای جامعه ايرانی خيلی کارا کرده و خيلی چيزا ياد داده بکنم. تصميم دارم که اگر بتونم هر شش ماه اين کار و تکرار کنم. از همه کسايی هم که وبلاگ حسين رو می خوانند خواهش ميکنم که به همين صورت عمل کنند.

نکته مهمی که هست اينه که واقعا لزومی نداره که بخواهيد برای معرفی شغل يا وبلاگی آگهی بدهيد. اگر به اين موضوع اعتقاد داريد که وجود حسين و وبلاگش برای جامعه لازمه, ميتوانيد با هزينه کردن مبلغی ناچيز به اندازه يک پول شام بيرون با دوستان و يا اشتراک شش ماه يک مجله يک شعار زيبا را برای دو هفته يا يک ماه در معرض ديد ده ها هزار بيننده قرار دهيد. شعار هايی مثل حمايت از زلزله زدگان يا بيماران سرطانی و يا مبارزه با اعتياد يا آزادی زندانيان سياسی و صد ها شعار زيبا و مفيد از اين دست. من مطمئن هستم که حسين اين امعان نظر رو داره که اينگونه پيام ها را در بهترين جای وبلاگ قرار بده و مثتثنی از محدوديت های معمول کند.