جيپ صحرا کروکی من
اين داستان بر می گرده به ده دوازده سال پيش. آن زمان پارس خودرو شروع به توليد يک ماشينی کرده بود به اسم جيپ صحرا کروکی. توی اون وضعيت قحطی ماشين در ايران و در رقابت با پيکان هميشه جواد، اين جيپ های صحرا بازارشون خيلی داغ شده بود و حسابی جواد مخفی شده بودند. خصوصا با آن رنگ های مکش مرگ ما. از صورتی شهر نويی گرفته تا زرد جوادی.
از آنجايی که من هم برای خودم کم جواد نبودم و همواره پيشتاز در عرصه کارهای جواد پسند پايم را کردم توی يک کفش که الّلا و للا، بايد يک دونه از صورتی پر رنگ های نمره شهر نوييش را بخرم. چونکه من به دنبال مدل کروکيش بودم و بخاطر اينکه برای رسيدن به جيپ صحرای کروکی صورتی تعداد کثيری از برادران جواد ثبت نام کرده بودند بازارش خيلی داغ شده بود. آن زمان يادمه که می شد با معطلی خيلی کمتر، يک پرايد نو خريد به قيمت تقريبا سه ميليون. حال آنکه برای اين جيپف قط وقت ثبت بايد سه ميليون می داديم.
مادر بيچاره ام هم علارغم سعی زيادی که در حلال نکردن شيرش و آق کردن من به خرج داد افاقه نکرد که نکرد. بنابراين مقرر شد که اعتبار لازم از محل جيب مبارک پدر و به صورت وام مادام العمر بی قسط و بی بهره و يا همان پيشقسط ارث پرداخت بشه. بعد از اينکه ثبت نام کرديم گفتند که تا سه ماه ديگه ماشين را تحويل می دهند و باقی پول را بايد در زمان تحويل گرفتن ماشين بدهيم. سه ماه گذشت و خبری از ماشين نشد. حالا توی اين مدت قيمتش هم همينجوری داشت ميرفت بالا، در حالی که بقيه ماشين ها تغيير چندانی نکرده بودند.
من از آنجايی که نگران بودم تابستان تمام بشه و صد ها دختری که منتظر بودند من جيپم را بگيرم و بعد عاشق من بشند سرشون بی کلاه بمونه و کنف بشند برای تحويل گرفتن ماشين آرام قرار نداشتم . از طرف ديگه پدر و مادرم هم از ترس اينکه گرانتر نشه در تکاپو بودند که زودتر ماشين را در بياريم. با وجود اينکه سقفدارش که ارزانتر هم بود، حاضر بود و می شد گرفت و علارغم ضجه و ناله های خانواده بيچاره ام، حاضر نشدم که آن موقع بگيرم . تا اينکه سه ماه بعد در اول فصل سرما تازه با پارتی بازی توانستيم جيپ کروکی کذائی را در بالاترين قيمت ممکن از کارخانه در بياوريم. باز خدا پدر پارس خودرو و تمام جواد های زرنگ تر از ما را بيامرزه که باعث و بانی اين شدند که صورتيش تمام بشه و به ما سياهش برسه.
توی پرانتز لازمه راجع به نبوغی که توی من نهادينه شده يک توضيحی بدم. و آن استعداد خارق العاده من در بدبخت کردن کمپانی ها، صنايع، اقتصاد و هر انچه که در ارتباط با امور مالیست می باشد. و من صميمانه مديون پارس خودرو و جيپ صحرا کروکی هستم که به من اين موقعيت را دادند که بتوانم اين استعداد را در خودم کشف کنم. شايد همه بدانيد که توی ايران احتمال اينکه قيمت ماشين ـ نو و دست دومش فرق نمی کنه ـ پائين بياد تقريبا صفره و اين موضوع در تاريخ خريد و فروش ماشين در ايران سابقه نداشته به جز يک مورد. درست فهميديد، تنها استثنا صحرا کروکی بود که من پنج مليون و هفتصد هزار تومان خريدم وبعد از دو سال و اندی با التماس و از کانال آويزون و کنه شدن توانستم دو مليون و سيصد ردش کنم بره. از اين نمونه ها بعدا زياد برای من پيش آمد از جمله ضربه ای که با ورود به بازار سهام به اقتصاد آمريکا وارد کردم که هنوز هم بعد از چهار سال نتوانسته سر بلند کند. شايد بعدا راجع به اين استعدادم بيشتر بنويسم. ولی الان بايد برگرديم به اصل ماجرا که تازه از اينجا که من ماشين را تحويل گرفتم شروع می شود.
منتظر قسمت دوّم باشيد
از آنجايی که من هم برای خودم کم جواد نبودم و همواره پيشتاز در عرصه کارهای جواد پسند پايم را کردم توی يک کفش که الّلا و للا، بايد يک دونه از صورتی پر رنگ های نمره شهر نوييش را بخرم. چونکه من به دنبال مدل کروکيش بودم و بخاطر اينکه برای رسيدن به جيپ صحرای کروکی صورتی تعداد کثيری از برادران جواد ثبت نام کرده بودند بازارش خيلی داغ شده بود. آن زمان يادمه که می شد با معطلی خيلی کمتر، يک پرايد نو خريد به قيمت تقريبا سه ميليون. حال آنکه برای اين جيپف قط وقت ثبت بايد سه ميليون می داديم.
مادر بيچاره ام هم علارغم سعی زيادی که در حلال نکردن شيرش و آق کردن من به خرج داد افاقه نکرد که نکرد. بنابراين مقرر شد که اعتبار لازم از محل جيب مبارک پدر و به صورت وام مادام العمر بی قسط و بی بهره و يا همان پيشقسط ارث پرداخت بشه. بعد از اينکه ثبت نام کرديم گفتند که تا سه ماه ديگه ماشين را تحويل می دهند و باقی پول را بايد در زمان تحويل گرفتن ماشين بدهيم. سه ماه گذشت و خبری از ماشين نشد. حالا توی اين مدت قيمتش هم همينجوری داشت ميرفت بالا، در حالی که بقيه ماشين ها تغيير چندانی نکرده بودند.
من از آنجايی که نگران بودم تابستان تمام بشه و صد ها دختری که منتظر بودند من جيپم را بگيرم و بعد عاشق من بشند سرشون بی کلاه بمونه و کنف بشند برای تحويل گرفتن ماشين آرام قرار نداشتم . از طرف ديگه پدر و مادرم هم از ترس اينکه گرانتر نشه در تکاپو بودند که زودتر ماشين را در بياريم. با وجود اينکه سقفدارش که ارزانتر هم بود، حاضر بود و می شد گرفت و علارغم ضجه و ناله های خانواده بيچاره ام، حاضر نشدم که آن موقع بگيرم . تا اينکه سه ماه بعد در اول فصل سرما تازه با پارتی بازی توانستيم جيپ کروکی کذائی را در بالاترين قيمت ممکن از کارخانه در بياوريم. باز خدا پدر پارس خودرو و تمام جواد های زرنگ تر از ما را بيامرزه که باعث و بانی اين شدند که صورتيش تمام بشه و به ما سياهش برسه.
توی پرانتز لازمه راجع به نبوغی که توی من نهادينه شده يک توضيحی بدم. و آن استعداد خارق العاده من در بدبخت کردن کمپانی ها، صنايع، اقتصاد و هر انچه که در ارتباط با امور مالیست می باشد. و من صميمانه مديون پارس خودرو و جيپ صحرا کروکی هستم که به من اين موقعيت را دادند که بتوانم اين استعداد را در خودم کشف کنم. شايد همه بدانيد که توی ايران احتمال اينکه قيمت ماشين ـ نو و دست دومش فرق نمی کنه ـ پائين بياد تقريبا صفره و اين موضوع در تاريخ خريد و فروش ماشين در ايران سابقه نداشته به جز يک مورد. درست فهميديد، تنها استثنا صحرا کروکی بود که من پنج مليون و هفتصد هزار تومان خريدم وبعد از دو سال و اندی با التماس و از کانال آويزون و کنه شدن توانستم دو مليون و سيصد ردش کنم بره. از اين نمونه ها بعدا زياد برای من پيش آمد از جمله ضربه ای که با ورود به بازار سهام به اقتصاد آمريکا وارد کردم که هنوز هم بعد از چهار سال نتوانسته سر بلند کند. شايد بعدا راجع به اين استعدادم بيشتر بنويسم. ولی الان بايد برگرديم به اصل ماجرا که تازه از اينجا که من ماشين را تحويل گرفتم شروع می شود.
منتظر قسمت دوّم باشيد
0 Comments:
Post a Comment
بازگشت به صفحه اصلی