.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Wednesday, December 01, 2004

توضيح در مورد مطلب پيشين

متاسفانه مطلب پيشين من سبب بروز سوء تفاهماتی شده. اميدوارم که توضيح زير شبهات پيش آمده را مرتفع کند.

يکم - فرستنده نامه الکترونيکی مورد بحث در مطلب آقای بهنود من نبودم و نمی دانم کيست. اگر استاد بهنود فرصت پاسخگويی دارند برويد و از خودشان سوال کنيد.

دوم - شادی شاعرانه را ماه هاست که می شناسم و از زيبا نوشته هايش لذت می برم ولی در مورد مطلب اخيرش (برای خواندن آن به انتهای همين مطلب مراجعه کنيد) ضمن تشکر از ابراز لطفی که به من داشته لازم ديدم چند نکته را توضيح بدهم:

الف ـ نوشته من خطاب به اساتيد نه برای وادار کردن اين دوستان به لينک دادن به" Arabian Gulf" بود و نه هيچ کار ديگر که اگر چنين هدفی داشتم بايد اين مطلب را پيش از موفقيت و به انجام رسيدن کار می نوشتم. منطقی باشيم؛ حالا که بمب کار کرده و همه جا از بزرگترين خبر گزاری ها گرفته تا روزنامه ها و شبکه های راديو تلويزيونی خبر آنرا منتشر کرده اند، واقعا فکر می کنيد ما هنوز محتاج چهار تا لينک اين بزرگواران هستيم.

ب - به دليل همين پيروزی که نتايجش را در همه جا شنيديد نه تنها عصبانی نيستم که بسيار آرامم و خوشحال. عصبانی و ناراحت آنهايی بايد باشند که اين موقعيت طلايی را برای پيوستن به اين حرکت جمعی، به دليل دست کم گرفتن ديگران و بالا نشستن و بالا ديدن از دست دادند. اگر هم جای تاسفی باشد برای آن دوستانی خواهد بود که از قافله جا ماندند.

پ - موضوع هويج و چماق و دمکرات مابی و وادار نکردن ديگران به آنچه ما می خواهيم، همه بسيار حرف های زيبايی است ولی بعضی مواقع صدق نمی کند از جمله در اين مورد.
يک مثال ساده می زنم. شما عضو يک تيم فوتبال هستيد و داخل زمين در کشاکش يک بازی رسمی. هدف در بازی مشخص است. گل نخوردن و گل زدن. شرط رسيدن به اين هدف اتحاد اعضای تيم و در خدمت بازی گروهی بودن است. حال اگر منِ بازيکن ذخيره يا منِ بازيکن جوان وارد زمين شدم و موقعيت گل داشتم، آيا توی بازيکن قديمی بايد به من پاس بدهی تا گل بزنم و يا چون پاس دادن به من جوان را کسر شان می دانی توپ را به خارج بزنی و اگر با اعتراض ساير بازيکنان روبرو شدی فرياد واچماقا سر دهی! مگر اينکه رسما اعلام کنی که بازيکن اين تيم نيستی و اشتباهی در تيم بر خوردی که آن بحث ديگری است.

ت- گفته ای:

"توجيه از من است اما به هر حال ، اين عبارت منحوس ِ Arabian Gulf در خيلي از وبلاگها استفاده شده است که اميدوارم هيچ خواننده اي به فکرش هم نرسد که اين گونه ترکيب کردن ِ کلمات، اعتبار دارد ! .. همه که بر روي يک لينک کليک نمي کنند تا ببينند چه خبر است .. حالا ابراهيم نبوي مشکلي نداشت چون استاد طنز است اما نمي توان از دست ِ بقيه ناراحت شد و بايستي بيشتر مراعات حال شان را کرد !"

هر چند احتمال می دهم که اين موضوع را به سياق طنز گفته ای مع الوصف پاسخ می دهم. دوست من! آيا واقعا فکر می کنی اساتيدی با اين حجم دانش و هزاران سطر نوشته های پربار توان نوشتن يک جمله که بار منفی Arabian Gulf را بگيرد ندارند. حتی نمی توانند بنويسند Arabian Gulf غلط است. خليج فارس درست است. يا حتی نمی توانند از همان سايت يا صدها سايتی که به آن لينک دادند يک جمله را کپی و پيست کنند.

سوم ـ دوستان خوش انصاف! آيا شما حقيقتا بر اين باوريد که من به خاطر ابراز تعجب از عدم شرکت اساتيد در يک اقدام ملی که هيچ خطر جانی و يا مالی هم بر آن مترتب نبوده مستحق شماتت هستم.

و کلام آخر اينکه: درخت ميوه و گل آفتابگردان هر دو پربارند. تاسف بار اينکه انديشمندان ما عمدتاُ ترجيح می دهند که آفتابگردان باشند.

پاسخ شادی شاعرانه:

"عليرضا تمدن وبلاگ نويسي کوشا ،
باديسيپلين و احترام برانگيز است ..
الان
اما حسابي شاکي است
از اينکه چرا بزرگان ِ وبلاگ نويسي که از آنها نام نيز
برده است ، عبارت Arabian Gulf را در وبلاگ شان نگذاشتند .. جداي از اينکه کار
ِ
لوگو ماهي و حاميان ِ زيادش ،
کار ارزشمندي بود ، گمان مي کنم در صورت تعمق ِ بيشتر، اين نوشته از طرف ايشان
منتشر نمي شد ..

بمب گوگلي ِ لوگو ماهي از صنعت ِ
خاصي استفاده مي کند که صرفن براي خوانندگان ِ فني و جستجوگران ِ محدودِ کلمه ي
Arabian Gulf کاربرد دارد و نه خيل
ِخوانندگان و مراجعه کنندگان ِ روزمره .. تصور کنيد که يک خواننده ي بي خبر از
آنچه در مسايل فني اينترنت مي گذرد – که کم هم نيستند - به وبلاگ کسي مثل ِ
بهنود مراجعه مي کرد و عبارت Arabian Gulf را بر بالاي ِ صفحه بهنود مشاهده مي
کرد .. فکر مي کني آن خواننده متنفر از هرچه عرب و عرب زده چه حالي مي شد؟ ..
من که فکر مي کنم سکته مي کرد! ..
توجيه از من است اما به هر حال ، اين عبارت منحوس ِ Arabian Gulf در خيلي از
وبلاگها استفاده شده است که اميدوارم هيچ خواننده اي به فکرش هم نرسد که اين
گونه ترکيب کردن ِ کلمات، اعتبار دارد ! .. همه که بر روي يک لينک کليک نمي
کنند تا ببينند چه خبر است .. حالا ابراهيم نبوي مشکلي نداشت چون استاد طنز
است اما نمي توان از دست ِ بقيه ناراحت شد و بايستي بيشتر مراعات حال شان را
کرد !
جداي از اين .. وبلاگ ، حريم ِ خصوصي افراد است ، همانطور که حکومت ها حق تعرض
به آنرا ندارند ، ما هم بايد توجه داشته باشيم که کسي را مجبور به نوشتن يک
مطلب يا انجام دادن ِ کاري خاص نکنيم .. اين به معني ِ نقد نکردن نيست ، بلکه
به معني به رسميت شناختن همديگر است .. لينک دادن و لينک گرفتن يک کار روزمره ي
وبلاگي است اما نبايد از آن استفاده ابزاري شود ! .. اين نوع دغدغه هاي اين
دوست ِ عزيز و هدفمندمان ، مدل ِ کوچکي از سياست هويج و چماق است که بيشتر
کاربرد ِ نظامي و سياسي –از نوع سياست زده گي ِ ايراني - دارد تا کاربرد ِ فکري
و فرهنگي ..
عليرضاي عزيز ، بنويس همان بر ما چه گذشت را ، که بيشتر محتاج ِ آنيم .. اگر
بخواهي دلخور شوي ، بهانه هاي اساسي تري هم مي توان يافت .. اينجا ايران است و
اين کلمات ِ رنجور ِ شادي ِ شاعرانه ..."