.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Monday, January 03, 2005

به بهانه راي‌گيري براي انتخاب بهترين وزنه بردار جهان: بياييد مردم را بهتر بشناسيم

مبحثی را که به بهانه انتخاب وزنه بردار قرن می گشايم در صورت عنايت دوستان و پرداختن به آن از ديدگاه های مختلف، می تواند راهگشای بسياری از معضلات فرهنگی موجود باشد. منتظر نظرات شما دوستان عزيز هستم تا به نام خود شما در پی نوشت اين مطلب بياورم. نظرات خود را به آدرس atamadon@gmail.com برای من ارسال کنيد. اگر مطلبی در اين مورد در وبلاگ يا سايتتان نوشتيد لطفا لينک آنرا برای من به آدرس بالا ارسال کنيد.

اگر نخواهيم نيازها، علايق، دلمشغولی ها و در يک کلام فرهنگ مردممان را بفهميم بر ما همان خواهد گذشت که بر نسل قبلی خواص و روشنفکران ما گذشت.

دوستان خوبم اگر بنا بر اين داريد که خودتان با خودتان صحبت کنيد و نويسنده اين روزنامه و آن مجله و آن يکی کتاب باشيد و فلان مطلب فلان متفکر را نقد کنيد و بهمان تئوری بهمان فيلسوف را به چالش بکشيد و همچنان در اين چرخه پنج درصدی بچرخيد و بر کمالات خود بيفزاييد که بحثی نيست. ولی اگر که می خواهيد با مسائل جامعه تان درگير شويد و با آن ۹۵ درصد باقی که مردم می نامينشان مرتبط باشيد و از راه اين ارتباط منشا تحول شويد بايد که به آنچه می کنند و به آرا و عقايدشان احترام بگذاريد، بايد بدانيد که با توهين به آنها و تحقير علايق و دلخوشی هايشان نمی توانيد انچه را که فقر فرهنگی می دانيد عوض کنيد. دوستان اگر به دنبال تغييريد بدانيد که تحقير، توبيخ و شماتت و پشت کردن به مردم و خواسته هايشان تاثير معکوس دارد.

مثالی می زنم. کسی از راه می رسد و توپی می دهد دست بچه های محل که برويد فوتبال بازی کنيد بچه ها هم همان وسط کوچه بدون اينکه بدانند قانون بازی چيست شرايط آن به چه شکل است، خطا چيست، اوت کجاست، گلها چگونه است، چه کسی توی چه تيمی است؛ مشغول بازی می شوند. اين بازی به همان ميزان که برای اين کودکان سرشار از شور و هيجان هست، برای پدران و مادرانشان که در خانه های مجاور مشغول کار های روزانه و مطالعه هستند چيزی نيست جز يک هياهوی مزاحم. اين پدر و مادر ها بايد چکار کنند؟ دو راه حل هست. يا بايد بروند گوش بچه ها را بکشند، توپشان را پاره کنند و با تحقير و توهين آنها را از ادامه بازی منع کنند؛ و يا اينکه با احترام به نيازهای آنها و با توجه به سنشان، برايشان وقت بگذارند، با آنها همبازی شوند و در حين بازی به آنها قواعد آن را بياموزند. به آنها بياموزند که خطا چيست اوت کجاست محدوده زمين کجاست و غيره. شما را نمی دانم! ولی من راه حال دوم را بيشتر می پسندم. دوستان! نمی توان به بچه گفت که بازی نکن چون بازی در شان تو نيست؛ ولی می توان به او آموزش داد که چگونه بازی کند.

در مثل مناقشه نيست ولی فرض کنيد مردم همين بچه های توی کوچه اند. حال فدراسيونی پيدا شده و از پی آن صدا و سيمايی آمده و توپ را به درست يا غلط انداختند زير پای بچه های ما و گفته اند برويد بازی کنيد. اين بچه ها هم مثل همه بچه های ديگر که عاشق بازی و قهرمانی و اول شدن و بردنند رفتند و شروع کردند به بازی. حالا بهتره که به اين بچه ها توپ و تشر بزنيم که اين کارها يعنی چه و جوات بازی در نياوريد و آن شکم گنده لياقتش را نداره و اين رای گيری بی ارزشه و همه چيز را ببنديم به جمهوری اسلامی و بد بودن آن و صدا و سيماش و با اين دست حرف ها به انحا مختلف ملت را از آن چه که دوست دارند بر حذر کنيم و يا اينکه به بازیشان و به قهرمانشان احترام بگذاريم و خود نيز شريک اين بازی شويم تا بتوانيم در حين بازی به آنها بياموزيم که انتخاب شما بايد بر مبنای عدالت باشد و نبايد حقی را ضايع نماييد. به نظر شما کدام حرف بيشتر در دل اين مردم نفوذ می کند و کدام را می پذيرند.

در اين مورد خاص نيز تمام هدف ما همين بود و به وقت حمايت اعلام کرديم که چطور بايد در اين کار مشارکت کنند و گفتيم که يکبار و تنها يکبار رای دهيد وتاکيد کرديم که به رضازاده رای بدهيد اگر و تنها اگر او را مستحق اين عنوان می دانيد. اگر هم از بعضی دوستان گله کرديم به اين دليل بود که با توجه به شناختمان از آنها توقع داشتيم مثل هميشه رو به مردم راهنمايشان باشند نه مثل روشنفکران فسيل بی مصرف نسل قبل، پشت به مردم، تحقيرگرشان شوند.

دوستان باور کنيد که برای منشا اثر بودن و تاثير گذار بودن هيچ راهی نيست جز اينکه زبان، فرهنگ و دلبستگی های مردم را بشناسيد و نگاه از بالا و توام با تمسخر و تحقير را به کناری بگذاريد. با مردم شويد تا بتوانيد راهنمايشان باشيد.

حرف در اين زمينه بسيار دارم ولی دوست دارم اول نظرت شما را بدانم.

پی نوشت (نظرات مرتبط):
پاسخ دوست بسيار خوبم ناصر خالديان به مطلب من در مورد رضازاده. هر چند که نکات بسيار مهمی را مطرح کرده که مورد تاييد من هم هست ولی همچنان سوال اصلی من بی پاسخ مانده. چکيده مطلب من در سوال زير خلاصه می شود:
اگر موضوعی برای مردم با اهميت است و برای ما به عنوان خواص يا روشنفکر يا نويسنده يا هر اسمی که شما دوست داريد، بی اهميت، آيا با تمسخر و تحقير و پشت کردن به آن موضوع می توان کار فرهنگی کرد؟ آيا بهتر نيست با احترام به علايق آنها و اعتمادسازی زمينه تحول مثبت فرهنگی را فراهم آوريم؟

مطلب پا برهنه بر خط در انتقاد از طرفين ماجرا.
...تمرين دموكراسی اين نيست كه اگه يه جمع گنده ای موافق بودن و تو مخالف ، تو هم بشي هم عقيده اونها . پس آزادی عقيده چی ميشه اين وسط ؟ اينجوری كه دموكراسيه ميره روی سوال ! . مثل اينه كه تو به خاطر اينكه بقيه ميگن فلانی خوبه بری بهش رای بدی علی رغم اينكه فكر ميكنی طرف مثلا دزده ! ( بازم دارم مزخرف ميگم ) . يكم اين قضيه برام عجيبه اينجاش !...

يک مطلب ديگه درباره رضازاده و بحث های پيرامون آن.
مسئله ای که ذهن مرا مشغول کرده اين است که چرا حاضر نيستيم به عقيده مخالف احترام بگذاريم؟ چرا وقتی قادر نيستيم جلوی جريانی را که برخلاف عقيده ما پيش می رود بگيريم، شروع به توهين کرده و با ادبياتی ناشايست ديگران را متهم می کنيم؟ در جهان واقعی که نتوانستيم دموکراسی را تجربه کنيم لااقل اجازه دهيد در اين فضای مجازی کمی تمرين دموکراسی بکنيم.

ديويد در خيابان شماره ۱۱ به انتقاد از هر دو گروه موافقين و مخالفين پرداخته. بخشی از مطلبش:
"...خدمت آقای تمدن بايد عرض کنم که من با کمال احترام مخالف اين فرض ايشان هستم که ما بايد مردم را راهنمايی کنيم. اين فرض يعنی نشاندن خود در جايگاه خواص و نشاندن بقيه که ممکن است در بينشان با سوادتر٬ فهميده تر و ...تر از من بسيار باشد. مگر من که هستيم که خود را درجايگاه معلمی مردم ببينم؟ مگر غير ازاين است که آقای خامنه ای هم هر روز و هر ساعت در حال همين کار است؟..."

پويا ارجمند از مخالفين سرسخت رای دادن به رضازاده است. بخشی از مطلبش خطاب به من چنين است:
"...وای بر اين مردمی که افراد فهميده‌اش شما ها هستيد. اگر روشنفکر و طرفدار آزادی و حقوق مردم ايران، شما ها هستيد، پس وای به حال مردم ايران! اگر افرادی که ادعای فهميده‌بودن و بيشتر درک‌کردن دارند و می‌خواهند مردم را آگاه کنند و به سمت‌و سويی درست هدايت کنند، شما ها هستيد، ای وای بر آن کسانی که پيرو شما هستند. اگر شما در مسير آزادی ايران گام بر می‌داريد، پس من و امثال من در چه مسيری قدم بر می‌داريم؟!..."

A True Story کاوه پاينده

تو را به خدا كمي عادلانه تر به مسائل نگاه كنيد - يادداشت هایی : غیر كاغذی

TR Sefid - "در مورد رای گیری برای آقای رضازاده من کاملا با شما موافقم من نمی دونم چرا ماها عصبیت هامون رو با همه چیز قاتی می کنیم رضازاده قهرمان شد و همه ما رو خوشحال کرد کسانی که با این رای گیری مخالفت کردند بی شک بیش از همه در هنگام قهرمانی فریاد کشیدند هرچیز و هرکس جای خودش رو داره من اصلا نمی فهمم این موضوع چه ربطی به صداوسیما داره؟ میهن دوستی قهرمانی افتخار یعنی جوادبازی؟ مسخره ترین حرفیست که می شه زد!!! خدا همه رو شفا بده من نه علاقه ای به وزنه برداری دارم نه کشتی ولی وقتی پای کشورم و ورزشکاران عزیزمون در میون اصلا فرقی نمی کنه چه ورزشی باشه و کجا باشه و کی باشه و چه شکلی باشه فقط ایران مطرحه همین رضازاده یک ورزشکار ایرانی ست که قهرمانه و بارها ما و خوشحال کرده و اشک رو تو چشمامون جمع کرده چیزی که مهمه همینه و تمام میبخشید که طولانی شد اعصاب نمی ذارن برا آدم که :D"


ايمان ضياباری
خيلي ها براي متوقف كردن حركتي كه در حمايت از حسين رضازاده شكل گرفته بود، تلاش كردند و زمين را به زمان دوختند تا حاج حسين، نتواند به عنوان بهترين وزنه بردار قرن انتخاب شود. قبل از هرچيز آمدند و اين قضيه را با خليج فارس مقايسه كردند كه البته مقايسه ي كودكانه يي بود و از افرادي كه با ادعاي روشنفكري و ژست تحجرگرايي همواره نظريه مي پرداختند، كمي عجيب به نظر مي رسيد. مطمئنا قضيه ي خليج فارس علاوه بر اينكه ملي بود، جهاني هم بود چرا كه ميراث يك مملكت زير سوال مي رفت. اما انتخاب رضازاده به عنوان بهترين وزنه بردار قرن، براي ايرانيها افتخاري خواهد بود.
در اينكه رضازاده بهترين وزنه بردار دو يا سه قرن اخير است، شك نكنيد. او علاوه بر اينكه قوي ترين مرد جهان است، وزنه هايي را بلند كرده كه هيچ كس نتوانسته اين كار را بكند و مطمئن باشيد تا رضازاده در المپيك يا جامهاي جهاني حضور داشته باشد، رقيبان او بايد به فكر مدالهاي نقره و برنز باشند. اما حالا كه فدراسيون از مردم جهان خواسته خودشان اين انتخاب را انجام بدهند، نياز هست همه در اين حركت باشند. شايد حس ناسيوناليستي در اين ميان مهمترين دليل هر انتخابي باشد اما شايد بعضي ها كه انتخاب حسين رضازاده را براي اين عنوان مهم، مساله يي بي ارزش و بي اهميت مي دانند و كسب يا عدم كسب اين عنوان را بي تفاوت مي خوانند، شايد بعد از سالها زندگي در خارج از كشور حتي غيرت ملي خودشان را از دست داده اند و غير از گوني هاي عظيم سيب زميني يا كلم چيز ديگري نيستند. اما واقعا وقت زيادي از اين آقايان مي گرفت اگر اسم شايسته ترين وزنه بردار دنيا را كه همگان به آن اذعان دارند و از بهترينهاي كل ادوار المپيك بوده مي نوشتند و به فدراسيون مي فرستادند؟ چرا پس كليت كار را نقض كرديد؟ اگر تصور مي كنيد پيروس ديماس بهترين است، چرا اسم او را ننوشتيد؟ چرا اسم آيدين اوغلويي را ننوشتيد كه آخرين وزنه ي او، 87 درصد وزنه ي رضازاده، وزن داشته است؟! چون رضازاده ايراني بود و مي خواستيد بگوييد كه ناسيوناليستي در داوريهايتان نقشي ندارد، عينك مزخرف روشنفكري را به چشمان معيوبتان زديد تا با پرداختن نظريات جديد، متفاوت از يك كليت واحد به نام "جمع" عمل كرده باشيد؟ چرا به آن وزنه برداري كه فكر مي كرديد بهترين است راي نداديد؟ چون وزنه برداري مثل شطرنج نيست كه فكر كردن رويش شايد تا روزها هم طول بكشد؟ چون فكر مي كنيد به دليل اينكه وزنه بردار جسم قوي و بازوي نيرومندي دارد، پس از لحاظ فكري ناتوان است؟ شما فكر مي كنيد تمركز گرفتن در مقابل هزاران تماشاگر، دوربينهاي متعدد چندين شبكه ي تلويزيوني و چشمان منتظر شصت ميليون نفر مشتاق و صدها ميليون رقيب خيلي آسان است؟ يعني همان حسي را در مورد رضازاده براي خارجيها ندارد كه وقتي وزنه بردار بلغار براي زدن وزنه مي رود، شما آن حس را داريد و آرزو مي كنيد نتواند موفق بشود؟
من نمي دانم آن فردي كه مي آيد و مي گويد من اگر نخواهم راي بدهم بايد چه كار كنم، چه تصوري از جايگاه خودش در عالم هستي دارد!! شايد به دليل سابقه ي كاريش بتواند خود را ليدر وبلاگستان فارسي بنامد اما آيا در آن لحظات حساس كه رقابت بين رضازاده و وزنه بردار يوناني لحظه به لحظه بيشتر بالا مي گرفت كسي منتظر بود تا آقا بيايد راي بدهد يا اينكه راي او را با سيستم الكترال حساب مي كنند؟! مخالفت كردن با حركتهايي كه يك جمع كثير روي آن اتفاق نظر دارد، غير از اينكه عدم درك صحيح از خرد جمعي را مي رساند، حتي بر سفاهت خيلي ها نيز تاكيد مي كند!