.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Thursday, April 15, 2004

نامهِ از يکی تو يه جای دنيا به يکی ديگه تو يه جای ديگه

ای نامه که ميروی به سويش از جانب من ببوس رويش

اميدوارم که خوب باشيد و سلامتی برقرار باشه. از حال ما خواسته باشی همه خوب خوب هستيم و ملالی نيست جز دوری شما. اينجا الحمدالله همه خوبيم و هيچ نگرانی نيست.

ننم بزنم به چوب ماشاالله جون سگ داره برای همين با اينکه الان تو کماست نگرانش نيستيم. ميدونی که بازم سکته مغزی کرده و نصف تنش فلجه ولی دکترا ميگند که اگه اين سکته قلبی سومی رو هم بتونه جون سالم به در ببره مشکل سرطان و قندش هم حل شدنيه. کليه هم که خدا رو شکر نداره و از بابتش نگرانی نيست که حالا چی بشه چی نشه. ميمونه کبدش، که اونم الهی فداش بشم اين آقای دکتر رو؛ تو نميدونی که اين چقدر انسانه ؛ خدا خيرش بده ،گفته که يه سگ و يه گربه و يه موش گنده توی آزمايشگاهش داره که ننم ميتونه کبد يکيشون رو بگيره البته بابام سگه رو ترجيح ميده چون ميگه که هم وفادار تره و هم به وقتش خوب پاچه ميگيره. با تمام اينا که گفتم ماشاالله ننم هنوز هم از اون نظر سرپاست و آقام دمش گرم شب جمعه به شب جمعه؛ بعله ديگه.

بگذريم، آقام الحمدالله يه کار خوب توی شهرداری گرفته. الان شده مسئول زباله های يه محله. بابام خدا رو شکر خيلی خوب کار ميکنه ولی نميدونم چرا اين رئيس روسای شهرداری پدرسوخته ها هی بهش گير ميدند. بی پدرا توی شهر شايعه کردند که آقام اين آشغال ها رو می بره ميريزه پشت خونه شهردار. والا من که باور نمی کنم آقام از اين جرات ها داشته باشه. بخاطر اينکه آقام اگر چه که توی خونه يه خورده بد اخلاقه ولی تا از درِ خونه ميره بيرون يک هو ميشه يه آدم ديگه، خجالتی و با حیا و تودل برو. به هر حال ديگه وقتتو نمی گيرم. به همه سلام مرا برسان. روی ماهِت را ميبوسم.

ضمنا امروز اينجا جشن مليه و ما همه داريم ميريم جشن بگيريم به خاطر اينکه برای اولين بار يه هواپيما از اينجا پاشده و اونجا سالم نشسته بدون اينکه هيچکی بميره.

نامه از اينجا!

يکی !