.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Friday, February 13, 2004

جشن فارغ التحصيلی- قسمت دوم

عمليات داشت به خوبی پيش ميرفت. دو تا از دخترها رو رسونده بوديم مونده بود شادی و صغرا (به دليل مسائل ناموسی اسم جعلی است!!) که برسونيم. تو جاده قديم اومديم بالا به سمت فرشته که شادی رو بذاريم. اون موقع من هنوز با شادی ازدواج نکرده بودم و دوست بوديم. خلاصه ما جلو ميرفتيم و شادی اينا پشت ما. چون ميدونستيم سر پل رومی بگير بگيره و برادرا چماقها رو چاق کردند تصميم گرفتيم که بزنيم تو کوچه پس کوچه. اون موقع متاسفانه چسيفون در کار نبود بنابرين گفتيم علامت بديم که بياند توی کوچه. محمد هم نامردی نکرد و دوسوم تنو از ماشين انداخت بيرون و يه ۲۰ ثانيه ایِ اون بالا مشغول علامت دادن برای پيچيدن توی کوچه. اينقدر با احساس و هيجان اين کار و کرد که ملتی هم که داشتند راه عاديشون رو ميرفتند يه سری تو رو در باستی داشتند ميپيچيدند توی کوچه. يه سری ملت هم فکر کرده بودند عروسی چيزی و شروع کردند بوق زدن و سرک کشيدن که عروسو ببينند.

خلاصه با هر زحمتی بود محمدو رو کشونديمش تو ماشين.ولی با اين وضعيت خيلی طبيعی بود که به محض پيچيدن توی کوچ جناب گروهبان چراغ علی فرزند پاک و شريف اصغر قاتل با اون پيکان قراضه پليس بپيچه جلومون.
هيچ جا نرين زود بر ميگردم