اتحاديه يا انجمن و يا هر دو
بحث انجمن وبلاگ نويسان و لزوم بودن و نبودن و چگونه بودنشان همچنان بحث داغ وبلاگ نويسان است . گروهی از اساس مخالف داشتن چنين انجمنی هستند و دسته ای ديگر هم معتقد به داشتن انجمنی مشروط و محدود. آن چه که من به آن باور دارم اين است که نه تنها وجود انجمن وبلاگ نويسان لازم است بلکه بايد از هر گونه قيد و بند زدن و مشروط به شروط خاص کردن آن نيز حذر کرد. در واقع اعتقاد دارم آنچه که دوستان گروه دوّم امثال آقای قاجار ميخواهند يعنی اتحاديه صنفی ـ و نه انجمن ـ ،برای وبلاگ نويسان دقيقا به دلايلی که ايشان متذکر شدند لازم است ولی به دلايلی که شرح خواهم داد کافی نيست.
به بيان حقوقی اثبات شيئ، نفی ما عدا نمی کند. يعنی اولا که بايد توجه به تفاوت های ميان اتحاديه و انجمن داشته باشيم و در ثانی با اين تصور که اولی هست خود را و جامعه را بی نياز از ديگری ندانيم. به بيان ديگر داشتن اتحاديه صنفی وبلاگ نويسنان ضروريست ولی اين مسئله به هيچ وجه منافاتی با داشتن انجمن يا انجمن هايی که اعضای آن را وبلاگ نويسان تشکيل دهند نيست. تأکيد دارم بر توجه به تفاوت اتحاديه و انجمن و به کار نبردن يکی به جای ديگری به اين خاطر که اين دو ماهيتی متفاوت دارند.
در اتحاديه های صنفی هدف اصلی تأمين منافع فردی و جمعی افراد هم پيشه و پيگيری مطالبت آن صنف خاص می باشد . اين گونه اتحاديه ها ميتوانند به عنوان فردی حقوقی پيگير مسائل مربوط به آن صنف خاص و اعضای حقيقی آن باشند.
اصل اول در يک اتحاديه هم پيشگی تمامی اعضای آن و يکی بودن نوع کار تمامی اعضا است. حال آنکه يک انجمن اگر چه که در بسياری موارد از دل خود اتحاديه ها شکل می گيرد و اعضای آن دارای پيشه يکسانند ، ولی سبب وجودی آنها نه هم پيشگی که هم فکری و هم عقيدگی است و داشتن خط فکری واحد.
هر صنفی تنها و تنها نياز به يک اتحاديه دارد چرا که هر آن چه که در آن انجام ميشود در جهت منافع صنفی است و نه چيز ديگر. حال آنکه ميتوان به تعداد عقايد و باورهای متفاوت در يک صنف انجمن داشت و اين نافی حق تک تک اعضای اين انجمن ها در اتحاديه صنفی آنها نيست. اما آن چه که در اين هر دو مشترک است همانا فلسفه هر نوع فعاليت جمعی می باشد که بر مبنای نتيجه گيری بهتر در اهداف به دليل کار جمعيست.
با توجه به تعريف بالا بسيار پسنديده است که همانطور که دوستان در فکر تشکيل اتحاديه به منظور تأمين امنيت شغلی وبلاگ نويسان می باشند، گوش چشمی هم به تشکيل انجمن هايی برای پيگيری مسائل اجتماعی و سياسی داشته باشند. در حقيقت اگر بپذيريم که اين صنف شامل هزاران نويسنده می باشد که عمدتاُ از قشر تحصيل کرده و فرهيخته جامعه با شاخص تاثيرگزاری اجتماعی ده به يک می باشند، آنگاه ميتوان پی به قدرت اين گروه، آنگاه که در قالب انجمنی متحد برای رسيدن به اهداف مشخص سياسی و اجتماعی در حال فعاليت ميباشد، برد.
مطلب ديگه ای که حتما می بايست مطرح ميکردم در رابطه با موضوعی است که متاسفانه برای چندمين بار است که حسين مطرح ميکند و نياز به اصلاح و يا توضيح بيشتراز جانب خود او دارد . بخوانيد:
"قبلا هم نوشته بودم که اعتراض وبلاگنويسان به نتايج انتخابات درست به اندازهی اعتراض ايميلداران به اعدام کبری رحمانپور بیربط است. اما ايمیلداران میتوانند مثلا به کنترل ايميلهايشان در شرکتهای سرويسدهندهی ايرانی و در نتيجه نقض حيطهی خصوصیشان اعتراض کنند. اين را بر اساس منطق میگويم، نه از روی شکمم."
باعث حيرت است که يک چنين اشتباه فاحشی برای اثبات عدم نياز به انجمن وبلاگ نويسان از شخصی مثل حسين سر بزنه.در واقع ايشان با تنها وتنها يک قياس آنهم از نوع شديدا مع الفارق پرونده هر نوع انجمنی در دل وبلاگستان را پيچيده اند و کنار گذاشته اند. شايد اين سوء تعبير ناشی از تعريف غلطی است که حسين از وبلاگ عاريت گرفته و بر وبلاگ نويس نهاده و آن همان داشتن ذات بی مرکزدر وبلاگ است. حال آنکه بر طبق تعريفی که ديويد واگنر از وبلاگ نويسان داده و از قضا خود حسين برای اولين بار در وبلاگستان فارسی عنوان کرد آنرا بخشی از اجتماع دانسته.بخوانيد:
"بخشی از یك اجتماع است: یعنی مربوط به دسته ای از افراد است كه علاقه مشتركی دارند و به خاطر آن به طور مجازی دور هم جمع شده اند."
حال بر چه مبنا و روی چه اصلی حسين به اين نتيجه رسيده که وبلاگ و ايميل يک ماهيت دارند و در نتيجه وبلاگ نويس و ايميل نويس هم ماهيت مشابه دارند چيزی است که بايد خود او جوابگو باشد. ولی آن چه که برای من واضح و مشخص است اين است که وبلاگ نويس مطمئنا به هزار و يک علت با ايميل نويس متفاوت است که مهمترين تفاوت، همانا قدرت خلاقيت يک وبلاگ نويس است. اين مقايسه همان قدر بی منطق است که مثلا مقايسه تلفن زنندگان و نويسندگان. بنابراين واقعا نيازی به توضيح بيشتر نمی بينم. اميدوارم که حسين منظور خود را بيشتر شرح دهد تا بتوان در مورد ان به بحث نشست. با استدلال فعلی پاسخی بيشتر از اين نمی توان داد .
به بيان حقوقی اثبات شيئ، نفی ما عدا نمی کند. يعنی اولا که بايد توجه به تفاوت های ميان اتحاديه و انجمن داشته باشيم و در ثانی با اين تصور که اولی هست خود را و جامعه را بی نياز از ديگری ندانيم. به بيان ديگر داشتن اتحاديه صنفی وبلاگ نويسنان ضروريست ولی اين مسئله به هيچ وجه منافاتی با داشتن انجمن يا انجمن هايی که اعضای آن را وبلاگ نويسان تشکيل دهند نيست. تأکيد دارم بر توجه به تفاوت اتحاديه و انجمن و به کار نبردن يکی به جای ديگری به اين خاطر که اين دو ماهيتی متفاوت دارند.
در اتحاديه های صنفی هدف اصلی تأمين منافع فردی و جمعی افراد هم پيشه و پيگيری مطالبت آن صنف خاص می باشد . اين گونه اتحاديه ها ميتوانند به عنوان فردی حقوقی پيگير مسائل مربوط به آن صنف خاص و اعضای حقيقی آن باشند.
اصل اول در يک اتحاديه هم پيشگی تمامی اعضای آن و يکی بودن نوع کار تمامی اعضا است. حال آنکه يک انجمن اگر چه که در بسياری موارد از دل خود اتحاديه ها شکل می گيرد و اعضای آن دارای پيشه يکسانند ، ولی سبب وجودی آنها نه هم پيشگی که هم فکری و هم عقيدگی است و داشتن خط فکری واحد.
هر صنفی تنها و تنها نياز به يک اتحاديه دارد چرا که هر آن چه که در آن انجام ميشود در جهت منافع صنفی است و نه چيز ديگر. حال آنکه ميتوان به تعداد عقايد و باورهای متفاوت در يک صنف انجمن داشت و اين نافی حق تک تک اعضای اين انجمن ها در اتحاديه صنفی آنها نيست. اما آن چه که در اين هر دو مشترک است همانا فلسفه هر نوع فعاليت جمعی می باشد که بر مبنای نتيجه گيری بهتر در اهداف به دليل کار جمعيست.
با توجه به تعريف بالا بسيار پسنديده است که همانطور که دوستان در فکر تشکيل اتحاديه به منظور تأمين امنيت شغلی وبلاگ نويسان می باشند، گوش چشمی هم به تشکيل انجمن هايی برای پيگيری مسائل اجتماعی و سياسی داشته باشند. در حقيقت اگر بپذيريم که اين صنف شامل هزاران نويسنده می باشد که عمدتاُ از قشر تحصيل کرده و فرهيخته جامعه با شاخص تاثيرگزاری اجتماعی ده به يک می باشند، آنگاه ميتوان پی به قدرت اين گروه، آنگاه که در قالب انجمنی متحد برای رسيدن به اهداف مشخص سياسی و اجتماعی در حال فعاليت ميباشد، برد.
مطلب ديگه ای که حتما می بايست مطرح ميکردم در رابطه با موضوعی است که متاسفانه برای چندمين بار است که حسين مطرح ميکند و نياز به اصلاح و يا توضيح بيشتراز جانب خود او دارد . بخوانيد:
"قبلا هم نوشته بودم که اعتراض وبلاگنويسان به نتايج انتخابات درست به اندازهی اعتراض ايميلداران به اعدام کبری رحمانپور بیربط است. اما ايمیلداران میتوانند مثلا به کنترل ايميلهايشان در شرکتهای سرويسدهندهی ايرانی و در نتيجه نقض حيطهی خصوصیشان اعتراض کنند. اين را بر اساس منطق میگويم، نه از روی شکمم."
باعث حيرت است که يک چنين اشتباه فاحشی برای اثبات عدم نياز به انجمن وبلاگ نويسان از شخصی مثل حسين سر بزنه.در واقع ايشان با تنها وتنها يک قياس آنهم از نوع شديدا مع الفارق پرونده هر نوع انجمنی در دل وبلاگستان را پيچيده اند و کنار گذاشته اند. شايد اين سوء تعبير ناشی از تعريف غلطی است که حسين از وبلاگ عاريت گرفته و بر وبلاگ نويس نهاده و آن همان داشتن ذات بی مرکزدر وبلاگ است. حال آنکه بر طبق تعريفی که ديويد واگنر از وبلاگ نويسان داده و از قضا خود حسين برای اولين بار در وبلاگستان فارسی عنوان کرد آنرا بخشی از اجتماع دانسته.بخوانيد:
"بخشی از یك اجتماع است: یعنی مربوط به دسته ای از افراد است كه علاقه مشتركی دارند و به خاطر آن به طور مجازی دور هم جمع شده اند."
حال بر چه مبنا و روی چه اصلی حسين به اين نتيجه رسيده که وبلاگ و ايميل يک ماهيت دارند و در نتيجه وبلاگ نويس و ايميل نويس هم ماهيت مشابه دارند چيزی است که بايد خود او جوابگو باشد. ولی آن چه که برای من واضح و مشخص است اين است که وبلاگ نويس مطمئنا به هزار و يک علت با ايميل نويس متفاوت است که مهمترين تفاوت، همانا قدرت خلاقيت يک وبلاگ نويس است. اين مقايسه همان قدر بی منطق است که مثلا مقايسه تلفن زنندگان و نويسندگان. بنابراين واقعا نيازی به توضيح بيشتر نمی بينم. اميدوارم که حسين منظور خود را بيشتر شرح دهد تا بتوان در مورد ان به بحث نشست. با استدلال فعلی پاسخی بيشتر از اين نمی توان داد .
0 Comments:
Post a Comment
بازگشت به صفحه اصلی