جشن فارغ التحصيلی ـ قسمت چهارم
خلاصه گروهبان چراغعلی عين کارتون های ژاپنی يه برقی تو چشماش زد ولی هيچی نگفت و رفت طرف ماشين دخترها که سوال ها رو با اونا هم چک کُنه.توی اون ماشين هم بد شانسی ما دخترها تصميم گرفته بودند که بگند هيچ نسبتی با هم نداريم و نتيجتا دو حرف شديم.ما ديديم گروهبانه عين سردارای جنگی که يک فتح بزرگی کردند برگشت به سمت ما و با يه لبخند مليح، مدل مادر آسپيران قياس آبادی گفت: حالا ديگه دروغ می گيد. بهتون حالی ميکنم که شوخی با پليس چه مزه ای داره بچه سوسولا. اينو گفت و بيسيم رو در آورد که به مرکز گزارش بده. ما که ميدونستيم اگر بيسيم بزنه کار سخت تر ميشه شروع کرديم به يارو حال دادن. چون بيشتر مواقع اين جور مشکلا حد اکثر با سه چهار هزار تومان حل ميشد. از طرف ديگه هم شروين چون همچنان همه رو از گارسون رستوران گرفته تا گدای سر کوچه شبيه دندون خراب ميديد و بهشون وعده تعميرات اساسی ميداد به آقای گروهبان چراغعلی هم پيشنهاداتی داد.اما يارو بدجوری از دست ما شاکی بود و هيچ جوری راه نمی آمد. هر چه ميکرديم و از هر راهی ميرفتيم به در بسته ميخورد. توی اين شلم شوربا حميد(يکی از رفقا) هم به حساب خودش اومد گروهبان رو عذت چپون کنه و هندونه بذاره زير بغلش، نه گذاشت و نه برداشت يکهو يارو رو سه چهار درجه ارتقاء مقام داد و شروع کرد به اينکه جناب سرهنگ شرمنده. شما جناب سرهنگ به بزرگی خود تون ببخشيد و از اين حرفها. با اين ترکمون و گندی که حميد زد اگه يارو تا اون موقع شک داشت که داريم مسخرش ميکنيم ديگه مطمئن شد و شروع کرد به ما بد و بيراه گفتن که يه مشت بچه سوسول پولدار ريختند توی خيابونا و از صبح تا شب با مقدسات مردم بازی ميکنند و دنبال ناموس مردم می کنند و از اين جور حرفها بعدشم گفت که شما رو بايد زنجير کرد و سرتون رو با تيغ زد و توی شهر گردوند برای عبرت ديگران.
شروين که همون صبحش يک ريزه دکتر شده بود همين جوری که يارو داشت بد و بيراه ميگفت يک هو داغ کرد و برگشت به گروهبانه گفت مرتيکه کثافت احترام خودتو نگاه دار و خيز برداشت که با يارو گلاويز بشه و گروهبانه هم از اون طرف حمله کرد، من و محمد وحميد و سربازه که همراه گروهبانه بود هم افتاديم وسط که يه موقع درگيری نشه. گروهبانه همچنان فحش ميداد ما هم اينور دهن شروينو گرفته بوديم که چيزی نگه که کار بدتر بشه. دخترها هم از اون ور گريه ميکردند و به يارو بد و بيراه ميگفتند. خلاصه صحنه عين تعزيه های تاسوعا عاشورا شده بود.
ادامه دستان رو باهم در کلانتری قلهک دنبال خواهيم کرد.
شروين که همون صبحش يک ريزه دکتر شده بود همين جوری که يارو داشت بد و بيراه ميگفت يک هو داغ کرد و برگشت به گروهبانه گفت مرتيکه کثافت احترام خودتو نگاه دار و خيز برداشت که با يارو گلاويز بشه و گروهبانه هم از اون طرف حمله کرد، من و محمد وحميد و سربازه که همراه گروهبانه بود هم افتاديم وسط که يه موقع درگيری نشه. گروهبانه همچنان فحش ميداد ما هم اينور دهن شروينو گرفته بوديم که چيزی نگه که کار بدتر بشه. دخترها هم از اون ور گريه ميکردند و به يارو بد و بيراه ميگفتند. خلاصه صحنه عين تعزيه های تاسوعا عاشورا شده بود.
ادامه دستان رو باهم در کلانتری قلهک دنبال خواهيم کرد.
0 Comments:
Post a Comment
بازگشت به صفحه اصلی