.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Wednesday, June 30, 2004

پاسخی برای يک دوست

مطلب زير يک مقدار روده درازی غير متعارفه که غير از تعداد معدودی بقيه از آن سر در نمی آورند. با عرض معذرت از خواننده های اين وبلاگ اگر که بعد از خواندن چند سطر اول ديديد چيزی نمی فهميد لطفا برويد و چند ساعت ديگر برگرديد و قول می دهم با مطالب باحال در خدمتتان باشم.

اول اينکه خيلی مواقع شده که من يک چيزی گفتم و يا نوشتم و بعد که برگشتم و به آن فکر کردم به اين نتيجه رسيدم که شايد نبايد اين حرف زده می شد. يکی از اين موارد هم "مافيا" خطاب کردن بچه های زحمتکش وبی ادعای کاپوچينو بوده که باعث رنجش دوست خوبم شيده شده. اعتقاد عميق دارم که به کار بردن کلماتی که شائبه توهين را ايجاد کند خصوصا اگر بدون هيچ مبتدا و خبری باشد و يا به نوعی به عنوان باور جمعی شناخت نشده باشد کار صحيحی نيست. چرا که حتی اگر کلام به کار برده شده در باور من نوعی, دارای خواستگاه و منطقی محکم و مستدل باشد از آنجايی که به صورت قائم به ذات در کلام آورده شده باعث گمراهی شنونده و خواننده ميشود و اين همان است که از آن به عنوان تشويش اذهان عمومی ياد ميکنند. به بيان ديگه آدم يا کسی را متهم به چيزی نمی کند و يا اگر کرد بايد دليل ومدرک بياورد و يا مطمئن باشد که دستکم آن کلام باور عمومی ۸۰% افراد جامعه است که من در زمان لقب دادن مافيا به اين دوستان مطمئن نبودم و نيستم . پس به کار بردن کلمه مافيا در آن جمله کار صحيحی نبود و من از اين بابت از تمام بچه های کاپوچينو خصوصا تو شيده عزيز عذر ميخواهم. پس تا اينجای کار يک هيچ به نفع شما.

دوم اينکه من بقيه را خبر ندارم ولی شخصا هميشه به کاپوچينو علاقه داشتم، از روز اولی هم که اين وبلاگ را راه انداختم کاپوچينو جزو لينک های دائمی من بوده و هيچ کس نداند شيده می داند که هميشه از کار ارزشمند تهيه اين مجله اينترنتی تعريف کردم. اصلا مگه ميشه که زحمت تهيه اين همه مطلب ارزشمند و خواندنی را نديده گرفت. بنابر اين من هيچ مشکلی با مجله کاپوچينو ندارم و هميشه هم از حاميان آن بودم و اميدوارم که بمانم. پس مجددا اگر آن کلمه مافيای کذائی اين شبهه را به وجود آورده که من با کاپوچينو مشکل دارم عذر ميخواهم و حساب کار تا اينجا ميشود دو هيچ به نفع شما. ولی...

ولی از اين جا به بعدش را ميخواهم يک جور ديگه بنويسم راستش اين قسمتش را فقط دارم برای تو می نويسم شيده جان به خاطر اينکه ميدونم باقی بچه ها فرصت ندارند و وقت نمی کنند که اين مطلب را بخونند. ميدونم که همگيشون حسابی گرفتارند. مثلا احسان که حسابی گرفتار کار های دانشگاه است و از طرفی هم ساعت ۲ شب بايد Update کُنه. خوب از اين آدم ميشه توقع داشت که بشينه و اين مطلب را بخونه يا مثلا اگر مطلبی براش نوشتی و ايمل کردی جواب ايميل ات را بده. دِ نميشه ديگه. مثل ما که نيست که ۲۰ ساعت الکی بيدار باشه و الکی بره سر کلاس های فوق ليسانس و الکی وبلاگ بنويسه و الکی الکی هفته ای ۵۰ ساعت کار الکی بکنه برای اينکه سر ماه بايد قسط های رنگ به رنگ الکی بده و الکی زن و بچه داشته باشه که مجبور باشه کلی هم با اونها الکی وقت صرف کُنه و آخرش هم الکی ببينه که بايد کمتر از چهار ساعت بخوابه تا بتونه تک تک ايميل های الکی که بهش ميشه را جواب بده. آره شيده جان احسان هيچ چيزش الکی نيست پس حق داره که اگر Tract Back يا ايميل الکی گرفت جواب نده. ايميل جواب دادن مال آدم های بيکاری مثل ابطحی و نبوی و هودر و شيده است. نه مال آدم های حسابی مثل ا ی ن ه ا که سرشون شلوغه و روزی کلی هم کامنت فدات شم و باحال بود و قربونت شم دارند.

از اينها گذشته شيده جان بايد بدونی که اين حرفها که جواب ايميل ملت را ندادن بی ادبيه و يا اگر کسی لينک دائم بهت داد بايد يا بهش لينک بدی يا اگر وبلاگش را نمی پسندی ازش بخواهی که لينکت را برداره و از اين دست حرف ها دِمده شده. در واقع بايد برای کلاس کار اصولا جواب ملت را نداد به خصوص اگر بخوای طرف خيلی روت حساب باز کُنه. از طرف ديگه واقعييت اينه که تعداد خواننده محدوده و اين خواننده ها هم وقت محدودی دارند منم اين همه دوست و رفيق دارم که لازمه خونده بشند حالا برای چی بايد بيام تو را که نه می شناسمت و نه ميدونم چکاره حَسن مملکتی معرفی کنم. حالا به فرض محال که خوبم بنويسی، مطلبت هم مهم باشه، ايميلش هم کرده باشی، فقط هم خواسته باشی بخونمش و نظر بدم.

ولی شيده جان تو چکار کردی به کسی که برات يک همچين ايميلی فرستاده بود! غير از اينه که جواب مفصلی نوشتی و تشکر کردی! حالا ديدی بلد نيستی اينجور مواقع بايد چکار کرد! يک خرده از اين چ ه ا ر نفر ياد بگير که نه تنها به طرف جواب ندادند و حالش را گرفتند بلکه در اولين پست بعد از دريافت آن ايميل خواننده هاشون را هم در يک اقدام باحال به هم پاس دادند.

بگذريم راستی حساب کار از دستم در رفت، چند چند بوديم؟

بازگشت به مثل آدم نويسی: شيده جان، نميخواستم اينقدر روده درازی کنم. باور کن و بپذير از من که اهل اين حرف و حديث ها هم نيستم و دوست دارم سرم به کار خودم باشه، اگر هم به خاطر تو عزيز نبود که احساس کردم ناراحت شدی اينطوری سفره دل را باز نمی کردم.
ختم کلام