.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Tuesday, July 06, 2004

کوتاه برای آنکه تا بود، همه بود

مطلبش کوتاه بود و عميق. به کوتاهی عمر گل و به عمق فاجعه ای که در ايران مي گذرد.

سيد رضا گلی بود که در مدت کوتاه حضورش در وبلاگستان خيلی ها از نعمت حضورش و رايحه خوب نگارشش بهره ها بردند. صادقانه بايد گفت که بسياری از ما اگر تلاش مي کنيم که درست بنويسيم حتما نکته ای را از اين آموزگار خوب در ذهن داريم. خود من هيچ وقت نشد که شروع به نوشتن بکنم و غلط نامه خوابگرد به ذهنم نيايد. آن که با همتی بالا و همانطور که خودش گفته، همه بودن تلاش فراوان کرد که مجانا و بی هيچ اجر و مزد به ما بياموزد. برای همين است که حتی رفتنش هم پيام دارد و آموزنده است...

و اما فجيع. کيست که نداند در ايران چه مي گذرد. کيست که نداند ملت سه شيفت کار مي کنند که بتوانند پيش خانواده هايشان خجالت زده نباشند. کيست که نداند چند ده هزار دکتر و مهندس بيکار توی آن مملکت هست که حاضرند به هر کاری تن بدهند و در به در دنبال يک راهی برای فرار از آن مملکت هستند. کيست که نداند متوسط قيمت اجاره خانه در ايران دو برابر متوسط در آمد افراد است. کيست که نداند بر اساس استانداردهای جهانی بيشتر از هشتاد درصد مردم ايران زير خط فقر قرار دارند. همه! همه اينها را مي دانيم و خيلی چيز های ديگر را هم.

ولی شايد يک چيز را يا ندانيم و يا به آن فکر نکرده باشيم و آن اينکه. { مکث مي کنم، بغضم نبايد بترکه، دوست ندارم از روی احساسات نوشته باشم. بازم مکث، مکث، مکث! }
و آن اينکه با کنار هم گذشتن قطعات اين پازل می توانيم تصوير دقيقی از دره عميق فاجعه در ذهن بسازيم. دره ای که تا به امروز صد ها هزار خوب چون سيد رضا را بلعيده و اين طور که پيداست آنقدر عميق هست که برای تک تک ما جا داشته باشد.