.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Friday, February 11, 2005

آخرين نظر بر وزن آخرين خبر گوگوش

توضيح ضروری: از اينکه در عرض اين چند روز گذشته زيادی منم منم کردم و از خودم نوشتم عذر می خواهم. قول ميدم حداقل تا يکسال ديگه اين کار زشت تکرار نشه.

نظر بيژن صف سری و رضا شکراللهی عزيز درباره اين وبلاگ که تازه بدستم رسيده.

رضا شکراللهی
"جناب تمدن عزيز
درود

بگذار من هم سه نکته‌ درباره‌ی وبلاگت بگويم.
۱- وبلاگت شخصيت معنوی متفاوتی دارد و از نظر کيفی و فرم، من يکی خواننده‌ي هميشگی آن هستم؛ البته هر وقت که فرصت وبگردی داشته باشم.

۲- هر وبلاگی به‌خاطر هويت مستقلی که دارد، براي من ارزشمند است؛ ولی مگر مي‌شود همه‌ی آن‌ها را در صفحه‌ی وبلاگ ثبت کرد و خواننده‌ی هميشگی آن‌ها بود؟ براي همين من شخصا بخشی از وبگردی‌هايم را از طريق لينک‌های موجود در وبلاگ‌های ديگران، به‌طور تصادفی انجام می‌دهم. اما نمي‌دانم تازگي‌ها اين چه روشی‌ست که برخي وبلاگ‌نويسان از جمله خود تو پيش گرفته‌ايد و ليست وبلاگ‌های‌تان را در پايين‌ترين و دور از دسترس‌ترين نقطه‌ی ممکن قرار مي‌دهيد و به جای آن انبوهی تاريخ آرشيو و نوشته‌های آخر و خرده‌ريز‌های ديگر را بالاتر از آن مي‌گذاريد. من اين وضعيت را يک اشکال مي‌دانم.

۳- و ديگر آن که خواهش می‌کنم در تايپ فراسی، رعايت «نيم‌فاصله» را بکن. اگر از خير حداقل‌های درست‌نويسی گذشته‌ای، محض رضای خدايی که می‌پرستی اين يک قلم را رعايت کن. به خدا سخت نيست. يک شيفت‌اسپيس که اين همه ناز و غمزه ندارد برادر!

اميدوارم هرچه زودتر مثل گذشته، وبلاگت به حات عادی درآيد و تابلوهای بيش‌تري از عرصه‌ی زندگی در خارج از ايران به ما داخل‌نشينان ارائه کنی.

با مهر
شکراللهی"

بيژن صف سری
"حضور محترم دوست ناديده ام جناب آقاي تمدن

از آنجائيكه نثر شما با طنر آميخته است اجازه فرمائيد اين حقير هم به طنازي مطلبی كوتاه در مورد در خواستتان تقديم كنم اگر چه چند سالي از عمر روزنامه نگاريم را به نوشتن مطالب طنز در بعضي از هفته نامه ها و روزنامه های توقيف شده و نشده چون پيام آزادي ( توقيف شده ) ،انتخاب ( تعطيل خود خواسته ) ، هفته نامه نداي ساوه ( كه بعدا به نداي اصلاحات تغير نام داد ) ، قومس ، روزنامه صداي عدالت و.......( وچند تاي ديگر كه نامشان فعلا در خاطرم نمانده ) ، طي شد و صاحب ستون هاي طنز روزانه و هفتگي در جرايد ياد شده بودم ، اما با اين و جود هرگز خود را طنز نويس ندانسته و نخواهم دانست الخصوص در مقابل نثر طنزشيواي جنابعالي كه با و جود داشتن سر دبيري چون شادي خانوم ( همسر محترمتان )، بسيار شيرين و خواندنی است.

مي گويند "سلماني ها وقتي بي كار مي شوند ، سر همديگر را كوتاه ميكنند" ، روايت ديگری هم هست كه دلاكها وقت بي كاري ، پشت هم را كيسه ميكشند ، حالا اگر كسي بگويد وبلاگنويسها هم از زور بيكاري ، در سالگرد وبلاگ هايشان براي همديگر مطلب مي نويسند ، در جواب بايد گفت ، نخير ، چرا ؟ چون ماشا ءالله هزار ماشا ء الله آنقدر تعداد وبلاگها فراوان شده است كه اگر وبلاگنويسان تمام وقتشان را هم صرف سالگرد نويسي برای دوستان وبلاگنويس خود كنند باز هم وقت كم می آورند ، پس نتيجه ميگيريم كه هيچ وبلاگنويسي از زور بيكاري براي سالگرد وبلاگ دوست هم صنف خود ( صنف وبلاگنويسان ) مطلب نمي نويسد.

خب ، اين كه از اين ، پس از اين مقدمه كه در واقع مشت محكمي بود بر دهان خودمان ، در ادامه به مسائل جدي تری چون اظهار نظر در باره ي وبلاگ خواندني "برما چه گذشت" آقاي تمدن خواهيم پرداخت . قبل از هر چيز بايد جستجو كرد كه چرا نام اين وبلاك خواندني " بر ما چه گذشت " است ؟ آيا منظور ياد آوري سير تحول آدميزاد و واكنشها ي او از بدو خلقت نسبت با همنوعانش بوده است ؟ كه اگر اين چنين است بايد گفت دست مريزاد كه بسيار بجا و مناسب است زيرا همانطوريكه ريشه و تحول واكنش انسانها نسبت به همنوعانش را در كتابهاي ارزشمندی چون تاريخ تمدن ويل دورانت و يا كتابهای ديگر چون "انسا ن موجود ناشناخته" و يا "هنر آشپزي مستطاب" و يا در كتابهاي گرانقدر ديگر آمده است : آداميزاد دوپا از بدو خلقت ، هميشه در برخورد با همنوعان خود ، دچار ناراحتي ها و مشكلاتي بوده است ، شيوه برخورد با اين مشكلات و نوع بيان ناراحتي در اعصار مختلف ، به شكلهاي گوناگون بوده است ، انسان اوليه سعي ميكرده عامل ناراحتي را حذف كند به همين دليل با چماق يا نيزه طرف مقابل را ناكار مي كرده و اين شيوه مرضيه حجري ، همان چيزي است كه امروزه از آن با عنوان " ترور" ياد مي شود . بعد ها آدميزاد فهميد كه اگر چماق و نيزه اش را يك خرده آرامتر بزند ، بي آنكه طرف ناكار شود ، مي تواند به او حالي كند كه از دستش ناراحت است ، اين طور شد كه كتك و ضرب و شتم اختراع شد .

چند سالي كه گذشت و بشر با مفاهيمي نظير آبرو ، شخصيت و شان اجتماعي آشنا شد ، دريافت كه دشنام و ناسزا بهتر از چماق و نيزه و كتك و ضرب و شتم است به همين دليل ، فحش و بد وبيراه را اختراع كرد. با پيشرفت مدنيت و فرهنگ و رويكرد آدميزاد به منطق ، بشر متوجه شد كه بدون چوب و چماق و فحش و بدوبيراه هم مي توان گفت كه " آقا جان ( و ايضا خانوم جان ) بنده از دست شما ناراحتم " گفتمان و مذاكره هم از همين جا شروع شد تا بدانجا رسيد كه با پيشرفت علم و ايضا تكنولوژي كار به جايي رسيد كه وبلاك را اختراع كردند تا جاي براي گفتمان باشد اگر چه هنوز بعضي ها به همان روش حجري پايبند هستند و ترور و چماق و فحش را بهترين ابزار در رساندن پيام خود به ديگران دارند (البته با كمي تفاوت كه سلول هاي تنگ و تاريك هم بر ابزار آلات عصر حجري اضافه كردند كه امروز بحث شيرين سلول هاي انفرادي هم از همين جا آغاز گرديده ) الغرض با آنچه گفته آمد ، صاحب وبلاك "بر ما چه گذشت " در واقع با انتخاب اين نام پر محتوا ، چند كتاب ارزشمند را كه در باره ي سير تحول انسان از آغاز تا به امروزنوشته اند دريك جمله ي كوتاه در آورده و كتيه وار بر پيشاني وبلاك خود نشانده است تا همگان بدانند چه بوديم و امروز چه هستيم.

حالا حكما شما هم با من هم عقيد خواهيد بود كه به صاحب اين وبلاگ خواندني ، براي انتخاب چنين عنواني برای وبلاكش دست مريزاد بايد گفت بنابراين كسی كه چنين نام پر معنايي را براي وبلاكش انتخاب ميكند آيا جايز است كه به نوع انتخاب سوژه هاي ياد داشتهاي اين وبلاك و يا شكل و شمايل قالب آن چيزي گفت ؟ نه والله

انشاء الله كه صد ها سال پاينده و برقرار باقی بماند. بلند بگوئيد آمين."