.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Monday, May 16, 2005

توضيح در مورد لابی قدرت

.
در مورد نزديکی و دوری به لابی قدرت سوءتفاهمی برای يکی از دوستان پيش آمده بود که می خواستم خصوصی از دلش در بيارم. ولی از اون جايی که ديدم اين سوءتفاهم داره اپيدمی می شه ترجيح دادم که به صورت عمومی مطرحش کنم.

اول اينکه نفس نزديکی به لابی های قدرت نه مذمومه و نه زننده و نه باعث سر افکندگی. اين موضوع اون موقعی عيب و اشکاله که کسی بخواد ازش سوءاستفاده نا مشروع بکنه. حالا اگر يکی اين شرايط را داشته باشه و از اين مزيت نزديکی به قدرت به جای استفاده شخصی در جهت يک کار خير و کمک به يک آدم گرفتار استفاده کُنه، اين نه تنها عيب نيست که مستحق تقديره.

دوم اينکه من در اون نوشته خطاب به هاله نوشته بودم فلانی به دليل نزديکی نسبی به لابی های قدرت حرفش و عملش بيشتر خريدار داره. ترجمش برای کسانی که مثل من به دليل گرفتاری زياد مطالب را تند و سرسری می خوانند اينه:
يعنی هاله جان، در مقايسه با من و شما که به عنوان عنصر معاند و خارج نظام تلقی می شيم، دوستی که اين حرکت را برای مجتبی شروع کرده به لابی های قدرت نزديک تره. يعنی خلاصه کلام اگر حرف من و تو دو درصد هم خريدار نداره، حرف اون ممکنه ۲۰ در صد خريدار داشته باشه .

سوم اينکه اين بحث ها هيچ حسنی که نداشته باشه اين فايده را داره که يادمون بياد که يک تلاشی برای آزادی مجتبی يک هفته است که شروع شده و با کمال تاسف تا امروز فقط ۱۷۰ تا امضا جمع شده. يک عده هم اين وسط نه تنها خودشون امضا نمی کنند که با هزار جور بهونه ديگران را هم از امضا بر حذر می کنند. يکی ميگه متن التماسيه، يکی ديگه ميگه تهيه کننده هاش مزدورند، اون يکی ميگه فايده نداره اين کار ها، يکی ديگه ميگه بقيه زندانيا چی، اون يکی ميگه ميخواهند ازش استفاده تبليغاتی کنند يکی ديگه ميگه ...

بابا چه جور آدم هايی هستيد!!! ول کنيد ديگه اين حرف ها رو! يک دقيقه، فقط يک دقيقه خود تون را بگذاريد جای جوونی که به خاطر چهار تا نوشته حالا درست يا غلط و به خاطر غرور و بی پناهيش هفت هشت ماهه که گرفتار يک مشت آدم شرور و مريض و ديوانه است و با قل و زنجير به اينور اونور می برنش. مطمئنم بيشتر شما که جوونيتون را در ايران زندگی کرديد مثل من تجربه برخورد با اين ظابطان قضايی شرور را که اگر خدا کمکشون نمی کرد بايد دزد و قاتل و قاچاقچی می شدند را داشتيد. حالا تازه مال من و شما در حد يک ساعت و دو ساعت و حد اکثر يک شب بوده. بنابرين همين طور که روی مبل راحتيتون لپ تاپ به بغل لم داديد؛ وضعيت اون روز های خودتون را مقايسه کنيد با تجربه امروز مجتبی و و ببينيد آيا باز هم امضای شما اينقدر با ارزشه که نمی شه برای اين جوون گرفتار هزينش کرد؟