پروژه آگهی برای وبلاگ های برگزيده
اولين آگهی برای وبلاگ های برگزيده را تا چند ساعت ديگر در صبحانه ببينيد.
چند ماه پيش که نوشتن را شروع کردم، همان روز اول هدف هايم را گفتم و نگفتم. گفتم که می نويسم چون می خواهم به ياد بياوريم که بر ما چه گذشته ولی نگفتم که می خواهم کاری کنم که شما هم بنويسيد تا بدانند و به ياد آورند که بر ما چه گذشته. اين را در آن زمان نگفتم و تنها از آن به عنوان هدف بلند مدت ياد کردم چرا که مطمئن نبودم که به آنچه آن روز گفتم بتوانم عمل کنم. ولی حالا...
خسته بودم و نااميد. ديگر دست و دلم به نوشتن نمی رفت. نوشته هايم را هيچ وقت خيلی خوب نمی دانستم ولی فکر می کردم در سطحی هست که بتواند خواننده جذب کند. با وجود اين نمی فهميدم که چرا خواننده ندارم.در بهترين شرايط خواننده هايم از سی چهل نفر تجاوز نمی کرد، مگر يکی دو بار که مورد لطف دوستان قرار گرفته بودم ولينکی داده بودند. تازه کار بودم و نا آشنا به سيستم. نمی دانستم که اين کار هم چون هر کار ديگری نياز به سابقه و معرف و لباس خوب و ظاهر آراسته و حتی پول دارد و ذات فرهنگی ـ هنری آن تغييری در پيش نياز ها ايجاد نمی کند.
بايد چه می کردم. سابقه که نبود، حتی به اندازه دو خط مطلب. آشنا هم همين طور. از آراستگی ظاهری هم طبيعتا با وجود آن غالب کريه پرشين بلاگ خبری نبود. هر چند که اين مشکل آخر هنوز هم با تغيير قالب بر جای خود باقی است.
چه بايد می کردم. نمی توانستم صبر کنم تا اين نااميدی برای هدف های من فاتحه بخواند. موج دوم را راه انداختم. دست تنها. بدون اطلاعات کافی در زمينه طراحی. طبيعتا نگرفت. بيشتر ايميل هايی که می فرستادم برای دعوت اين آن به خواندنم يا بی پاسخ می ماند و يا پاسخی سرد داشت توام با طعنه و کنايه. به منی که عادت به شکست نداشتم روزگار سخت می گذشت. پيش خودم فکر می کردم که زيادی به خودم غره شدم و توی اين راه نبايد قدم می گذاشتم.
روز ۱۱ آپريل حسين اعلام کرد که می خواهد آگهی برای وبلاگش جذب کند. مطمئن نبودم که اگر از عنصر چهارم يعنی پول استفاده کنم و تبليغ بدهم چه پيش می آيد. ريسک بود ولی راه ديگری برايم نمانده بود. حداقلش اين بود که به اين صورت می توانستم به يکی از معدود افرادی که در آن مدت از من حمايت کرده بود تا حدی ادای دين کنم و فتح بابی کرده باشم برای حمايت اقتصادی از وبلاگرها. همان شب بنر درست کردم و يک آگهی دو هفته ای دادم. بعدش را تقريبا همه مي دانيد و نيازی به تکرار نيست.
مجموع اين ماجرا به من کمک کرد تا ياد بگيرم که برای رسيدن به هدفم که همان ترغيب به ترويج و انتشار سالم تفکر و انديشه هست چه کارهايی را بايد انجام بدهم. به همين خاطر هم هست که سعی مي کنم هيچ ايميل و لينکی را بی جواب نگزارم و به همين علت هست که قولی را که شش ماه پيش برای تجديد آگهی ام دادم می خواهم اجرا کنم. ولی اين بار نه برای خودم بلکه برای دوستانم. دوستانی که خوب می نويسند و خوب می انديشند ولی به دلايلی که خود من هم به آن گرفتار بودم و کماکان هستم کمتر از انچه که استحقاقش را دارند خوانده می شوند. اين کار را به خاطر قدردانی از دوستانی می کنم که در شرايط سخت که من خود با آن غريبه نيستم هرگز دست از نوشتن و خوب نوشتن نکشيده اند.
و اما چگونه:
يک آگهی متنی به مدت دو هفته در صبحانه برای اين منظور در نظر گرفته شده. اين آگهی هر روز اختصاص به يک وبلاگ برگزيده خواهد داشت. انتخاب ها به جز دو سه مورد در چهارچوب شرايطی که اعلام کرده بودم انجام شده.
به جز موضوع قدر دانی اين کار دو حسن ديگر هم دارد. اول اينکه نويسندگان اين وبلاگ ها و ديگر وبلاگ نويسان با مشاهده جهش آماری خوانندگان اين وبلاگ ها، پی به اهميت آگهی برای جذب خواننده خواهند برد و خود می توانند با يک هزينه کم از اين پس برای خودشان در سايت های پر بيننده تبليغ کنند. ديگر اينکه کمکی خواهد بود به وبلاگ ها و سايت های پر خواننده تا بتوانند با جذب آگهی از وبلاگ نويسان، فعاليت فرهنگی و اقتصادی را توامان انجام دهند.
می دانم که اين کار در شرايط فعلی اصلا ارزش مادی آنچنانی ندارد و آنقدر از اين نظر بی ارزش است که حتی عنوان هديه هم نمی توان به آن داد ولی از نظر خود من ارزش معنوی دارد و می تواند نشانه قدرشناسی ما از زحمات دوستانمان باشد. ضمن اينکه اميدوارم که اين حرکت فتح بابی بشود برای اينکه بتوانيم با گرفتن حاميان مالی در نوبت های بعدی تعداد بيشتری از وبلاگ های خوب را به شکل گسترده تر از اين معرفی و حمايت کنيم.
تکميل:
۱ ـ متاسفانه بعضی از وبلاگ های بسيار خوب را به اين علت که آمار روزانه شان شفاف نبود و يا اصلا نداشتند مجبور شدم حذف کنم.
۲ ـ اولين آگهی مربوط به وبلاگ ساده تر از آب خواهد بود که به خاطر محتوای خوبش در مدت کم، خوانندگان بسياری پيدا کرده از جمله خود من. به دوستان ديگر از طريق ايميل اطلاع خواهم داد.
چند ماه پيش که نوشتن را شروع کردم، همان روز اول هدف هايم را گفتم و نگفتم. گفتم که می نويسم چون می خواهم به ياد بياوريم که بر ما چه گذشته ولی نگفتم که می خواهم کاری کنم که شما هم بنويسيد تا بدانند و به ياد آورند که بر ما چه گذشته. اين را در آن زمان نگفتم و تنها از آن به عنوان هدف بلند مدت ياد کردم چرا که مطمئن نبودم که به آنچه آن روز گفتم بتوانم عمل کنم. ولی حالا...
خسته بودم و نااميد. ديگر دست و دلم به نوشتن نمی رفت. نوشته هايم را هيچ وقت خيلی خوب نمی دانستم ولی فکر می کردم در سطحی هست که بتواند خواننده جذب کند. با وجود اين نمی فهميدم که چرا خواننده ندارم.در بهترين شرايط خواننده هايم از سی چهل نفر تجاوز نمی کرد، مگر يکی دو بار که مورد لطف دوستان قرار گرفته بودم ولينکی داده بودند. تازه کار بودم و نا آشنا به سيستم. نمی دانستم که اين کار هم چون هر کار ديگری نياز به سابقه و معرف و لباس خوب و ظاهر آراسته و حتی پول دارد و ذات فرهنگی ـ هنری آن تغييری در پيش نياز ها ايجاد نمی کند.
بايد چه می کردم. سابقه که نبود، حتی به اندازه دو خط مطلب. آشنا هم همين طور. از آراستگی ظاهری هم طبيعتا با وجود آن غالب کريه پرشين بلاگ خبری نبود. هر چند که اين مشکل آخر هنوز هم با تغيير قالب بر جای خود باقی است.
چه بايد می کردم. نمی توانستم صبر کنم تا اين نااميدی برای هدف های من فاتحه بخواند. موج دوم را راه انداختم. دست تنها. بدون اطلاعات کافی در زمينه طراحی. طبيعتا نگرفت. بيشتر ايميل هايی که می فرستادم برای دعوت اين آن به خواندنم يا بی پاسخ می ماند و يا پاسخی سرد داشت توام با طعنه و کنايه. به منی که عادت به شکست نداشتم روزگار سخت می گذشت. پيش خودم فکر می کردم که زيادی به خودم غره شدم و توی اين راه نبايد قدم می گذاشتم.
روز ۱۱ آپريل حسين اعلام کرد که می خواهد آگهی برای وبلاگش جذب کند. مطمئن نبودم که اگر از عنصر چهارم يعنی پول استفاده کنم و تبليغ بدهم چه پيش می آيد. ريسک بود ولی راه ديگری برايم نمانده بود. حداقلش اين بود که به اين صورت می توانستم به يکی از معدود افرادی که در آن مدت از من حمايت کرده بود تا حدی ادای دين کنم و فتح بابی کرده باشم برای حمايت اقتصادی از وبلاگرها. همان شب بنر درست کردم و يک آگهی دو هفته ای دادم. بعدش را تقريبا همه مي دانيد و نيازی به تکرار نيست.
مجموع اين ماجرا به من کمک کرد تا ياد بگيرم که برای رسيدن به هدفم که همان ترغيب به ترويج و انتشار سالم تفکر و انديشه هست چه کارهايی را بايد انجام بدهم. به همين خاطر هم هست که سعی مي کنم هيچ ايميل و لينکی را بی جواب نگزارم و به همين علت هست که قولی را که شش ماه پيش برای تجديد آگهی ام دادم می خواهم اجرا کنم. ولی اين بار نه برای خودم بلکه برای دوستانم. دوستانی که خوب می نويسند و خوب می انديشند ولی به دلايلی که خود من هم به آن گرفتار بودم و کماکان هستم کمتر از انچه که استحقاقش را دارند خوانده می شوند. اين کار را به خاطر قدردانی از دوستانی می کنم که در شرايط سخت که من خود با آن غريبه نيستم هرگز دست از نوشتن و خوب نوشتن نکشيده اند.
و اما چگونه:
يک آگهی متنی به مدت دو هفته در صبحانه برای اين منظور در نظر گرفته شده. اين آگهی هر روز اختصاص به يک وبلاگ برگزيده خواهد داشت. انتخاب ها به جز دو سه مورد در چهارچوب شرايطی که اعلام کرده بودم انجام شده.
به جز موضوع قدر دانی اين کار دو حسن ديگر هم دارد. اول اينکه نويسندگان اين وبلاگ ها و ديگر وبلاگ نويسان با مشاهده جهش آماری خوانندگان اين وبلاگ ها، پی به اهميت آگهی برای جذب خواننده خواهند برد و خود می توانند با يک هزينه کم از اين پس برای خودشان در سايت های پر بيننده تبليغ کنند. ديگر اينکه کمکی خواهد بود به وبلاگ ها و سايت های پر خواننده تا بتوانند با جذب آگهی از وبلاگ نويسان، فعاليت فرهنگی و اقتصادی را توامان انجام دهند.
می دانم که اين کار در شرايط فعلی اصلا ارزش مادی آنچنانی ندارد و آنقدر از اين نظر بی ارزش است که حتی عنوان هديه هم نمی توان به آن داد ولی از نظر خود من ارزش معنوی دارد و می تواند نشانه قدرشناسی ما از زحمات دوستانمان باشد. ضمن اينکه اميدوارم که اين حرکت فتح بابی بشود برای اينکه بتوانيم با گرفتن حاميان مالی در نوبت های بعدی تعداد بيشتری از وبلاگ های خوب را به شکل گسترده تر از اين معرفی و حمايت کنيم.
تکميل:
۱ ـ متاسفانه بعضی از وبلاگ های بسيار خوب را به اين علت که آمار روزانه شان شفاف نبود و يا اصلا نداشتند مجبور شدم حذف کنم.
۲ ـ اولين آگهی مربوط به وبلاگ ساده تر از آب خواهد بود که به خاطر محتوای خوبش در مدت کم، خوانندگان بسياری پيدا کرده از جمله خود من. به دوستان ديگر از طريق ايميل اطلاع خواهم داد.
0 Comments:
Post a Comment
بازگشت به صفحه اصلی