.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Monday, December 25, 2006

بازی يلدا

برام جالب بود و با ارزش که بعد از حدود يک سال و نيم ننوشتن هنوز دوست خوبم مهدی به ياد من بود و از من دعوت کرد که همبازيشون بشم. می خوام با شرکت در اين بازی از غيبت صغرا در بيام و برم توی غيبت کبرا. اين بازی بهونه خوبی شد که برگردم و ضمن عذرخواهی از بی خبر گذاشتن و رفتن, به حول قوه الهی در اين وبلاگ را برای هميشه تخته کنم. از همه دوستانی که در اين مدت جويای حال من بودند تشکر می کنم و شرمنده ام که نتونستم جواب ايميل هاشون را بدم.

و اما بازی:

يک ـ اواسط دوره وبلاگ نويسيم که خيلی داغ بودم و فکر های گنده گنده و خام توی سرم بود يک وبلاگ درست کردم برای کمک به انجمن محک و توش شرح يک دوره از زندگی خودم را البته از زبان زنم و با اسم های بدلی نوشتم. هيچ وقت توی وبلاگ خودم بهش لينک ندادم که يک موقع لو نرم ولی چند نوبت به صورت ناشناس براش توی وبلاگ حسين تبليغ زدم. از بين وبلاگ نويس ها هم تنها مهدی از جريان خبر داشت که همون موقع ها به وبلاگه لينک داد. فکر می کردم اين از اون کارهاست که به اصطلاح می ترکونه و همينجوری مليون مليون پول خواهد بود که به سمت محک سرازير می شه ولی اينجوری نشد و اون وبلاگ بدبخت در مجموع چهارصد پانصد نفر بازديد کننده داشت. حالا خود تون فکر کنيد از اين تعداد چقدر کمک جمع شده !

دو ـ تحت تاثير برخی نامزدهای شورای شهر می خوام از سابقه مبارزات اجتماعی ام بگم. راستش را بخواهيد من از سردمداران اصلاحات بودم که مبارزات اصلاح طلبانه خودم را از سال اول دبيرستان شروع کردم. يک ناظم داشتيم که ريشش تقريبا تا دم کمربندش بود و چون قراره که روغن داغ مبارزه اش را زياد کنم می گم که اين بابا از طيف وابسته به مدرسه حقانی و مصباح و فلاحيان و اينا بود. من هم به عنوان يکی از اعضای شاخه نو نهالان تحکيم وحدت يک روز از روز های آخر مدرسه توی زنگ تفريح سطل پلاستيکی کلاس را با تمام آشغال هاش به علاوه دو سه تا اخ تف مشتی، اهدايی بر بچه های خلاف ته کلاس گذاشتم بالای در نيم بسته و همون موقع آقای ناظم فوق الذکر در را باز کرد و اينجوری شد که من توانستم با تجديد شدن در انضباط با نمره هفت جزو اولين کسانی باشم که هزينه دفاع از اصلاحات را پرداخته.

سه ـ هميشه خيلی دلم می خواست که وبلاگم کامنت داشته باشه. يک مدت هم کامنت دونی را باز کرده بودم ولی با اينکه نسبتأ تعداد خواننده هم بد نبود کامنت زيادی نمی گرفتم و خيلی از اين موضوع شاکی بودم و خيلی حسوديم می شد که مثلا زيتون و بعضی های ديگه اين همه کامنت دارند ولی من اينقدر کم دارم. خلاصه دنبال يک بهونه می گشتم که بلکه يکی چهار تا فحش آبدار بار ما کُنه يا کامنت بی ربط تبليغی بگذاره يا بگه به من سر بزن و از اين حرف ها و ما هم به اين بهونه کامنت بازی را جمع کنيم بره، ولی از شانس بد من همه به ما که می رسيدند برای نظرنگاری می شدند آخر تشخص و شعور و دريغ از يک کلام نامربوط در اين چهار تا و نصفی کامنت. حيرون مونده بودم چکار کنم که بلکه بتونم دو سه تا فحش آبدار بخورم تا بهانه ام جور شه. ديدم هيچ راهی ندارم جز اينکه يک مطب در دفاع از حسين بنويسم. خوشبختانه اين کار من نتيجه داد و دفاع من از حسين همان و واريز فحش های آنچنانی به کامنت دونی ما همان و روز بعد سر افرازانه بستن کامنت ها هم همان.
البته امروز به مناسبت پايان کار اين وبلاگ باز کامنت ها را باز کردم.

چهار ـ سال دوم دانشگاه به کمک يکی از همکلاسی هام و دو سه تا از دوستان يک همکلاسی ديگرمون را به شکل فجيع سر کار گذشتيم. اين همکلاسی سوم(جواد آقا) آدم عجيبی بود و فکر می کرد تمام اين دختر هايی که توی دانشگاه با من سلام و عليک دارند اون کاره اند يعنی فکرش اين بود که اصلا هر دختری که با پسر ها سلام و احوال می کنه اون کاره است. فقط اين نبود و اين آقا جواد ما پسر های داستان از جمله من و دوست همکلاس ديگرمون (پيمان) را هم رسما پلی به سوی خانم های مربوطه تشخيص داده بود و بلا نسبت شما شغل ما را يک چيز بدی فرض کرده بود.اين بابا دائم می آمد و به ما گير می داد که هر جور شده يکی از اين دختر ها را که شما باهاشون سلام وعليک داريد برای من جورش کنيد و هزينش هم هر چی باشه من (يعنی آقا جواده) تقبل می کنم. ما هم چون ديديم اين آدم زيادی پر رو و زيادی کثيفه تصميم گرفتيم ادبش کنيم. اينجوری بود که با زمينه سازی قبلی دعوتش کرديم خونه يکی از دوستان و بهش گفتم که براش عمه پيمان (همکلاسی ديگرمون و دوست من) را جور کردم و فلان روز مياد فلان جا و تو هم بيا. وقتی آمد بهش گفتيم که طرف عاشق آدم های پولدار و شيکه و به اين بهونه تيپش را مدل بر و بچه های دهات مکزيک کرديم و گفتيم بايد لهجه آمريکايی غليظ بگيره که طرف (يعنی عمه پيمان) فکر کُنه اين بابا از خارج اومده و آخر مد و فشنه. از طرف ديگه هم پيمان را جای ديگه آرايش کرديم و با لباس زنونه و به اسم الهام و در نقش عمه خودش با آقا جواد روبرو کرديم حاصل کار يک ساعت و نيم فيلم مستند سراسر خنده و شادی است که اونهايی که همدوره ما بودند احتمالا راجع بهش شنيدند يا ديدند. جالب اينجاست که هنوز که هنوزه اين آقا جواد ما فکر می کنه اون روز با عمه همکلاسيش بوده و چه حالی هم کرده و نکته جالبتر اينکه اين آقا جواد الان رئيس يکی از بزرگترين مناطق ثبت اسناد تهرانه.

پنج - چون طولانی شد پنجش را بعدا می گم و چون بعدی در کار نيست پس اصلا نمی گم.

پنج نفری هم که می خواستم دعوت کنم قبل از من نوشتند پس کسی را برای دعوت کردن ندارم.

Friday, September 30, 2005

دو در دو



"طرز کار سایت:
فعلاً از نظر گرافیکی خیلی ساده‌است ولی به مرور درست می‌شود
در بالای سایت دو بخش داریم. وبلاگها و خبره
بعدش بازه زمانی. که در سه ساعت گذشته تا سه روز گذشته را شامل میشود.
بعد هم صفحات
بعد دو تا لینک هست برای نشان داده گزیده لینکها یا نشان ندادنشان. که اگر Expand کلیک بشود. توضیحات را نشان میدهد و اگر collapse کلیک شیود توضیحات را میبندد. به صورت تکی هم این کار انجام میشود. یعنی اگر روی هر لینک کلیک کنید توضیحاتش باز میشود.
خروجیهایی که کامل باشند مطلبشان کامل نشان داده می‌شود.
sort بر اساس تاریخ است. ولی هنوز ساعت محلی مشکل دارد. درست میشود.
پائین صفحه هم لیست وبلاگها و وبسایتهایی است که نشان داده می‌شوند. اگر اسم وبلاگ شما در این لیست نیست دو حالت دارد: یا وبلاگ شما خروجی xml‌ یا همان فید ندارد. یا اینکه وارد نشده است. اگر حالت دوم است آدرس خروجی وبلاگتان را بفرمائید تا به لیست اضافه بکنم.
بعد هم خروجی کل سایت است opml files که میتوانید با نرم‌افزارهای rss reader در کامپیوتر خودتان استفاده کنیدش...
وبلاگهایی که لوگو ندارند. آیکون دو در دو جایگزینشان میشود.
به زودی و وقتی به صورت کامل به نرم‌افزار و کارکردش مسلط شدم راهنمای کاملی برایش مینویسم. فعلاً تقاضا دارم حدود یکی دو ماهی که سایت حالت آزمایشی دارد ازش استفاده کنید تا مشکلاتش هویدا بشود.
برنامه‌های آینده: اضافه کردن بخشهای "تبادل لینک" "موضوعات مختلف" "اضافه کردن مستقیم لینک یک وبلاگ" "جستجو در سایت" "اصلاح طراحی و فونتها و غیره"...
حالا میماند یک خواهش بزرگ. از دوستان در نهایت خجالت خواهش می‌کنم به
"دو در دو" لینک بدهید. چون اگر پا بگیرد آینده‌ی خوبی پشت سرش خواهد آورد." +

Sunday, September 25, 2005

Friday, September 16, 2005

جايزه ف ميم سخن به برنده مسابقه مقاله نويسی

بيانکونروي عزيز!

قول داده بودم بر مقاله اي که در مسابقه مقاله نويسي عليرضا تمدن اول شود نقدي بنويسم و نمي دانم مي داني که نقدي که من مي نويسم معمولا کمي تا قسمتي دردناک است و شخص مورد نقد را از گفتن و نوشتن پشيمان مي کند اما به هر حال قولي است که داده ام و متاسفانه (به قول وبلاگستاني ها شوربختانه يا سوگمندانه) قرعه به نام جنابعالي افتاده است ولي سعي مي کنم جوري ننويسم که خداي ناکرده - پيش از افتادن به دست قاضي مرتضوي عزيز به عنوان يک نويسنده ي شايسته -، برويد دنبال کار و زندگي تان و پولدار و خوشبخت شويد.
ادامه

Sunday, September 11, 2005

نتايج نهايی مسابقه مقاله نويسی

بعد از فراز و نشيب های بسيار و مشکلات زيادی که در راه برگزاری مسابقه مقاله نويسی پيش آمد بالاخره امروز با اعلام نتايج نهايی پرونده اين مسابقه بسته می شود. دوستان بسياری در راه برگزاری اين مسابقه با من همراه بودند که از تک تکشان سپاسگزارم. از نويد فهيمی عزيز که سايت اوليه مسابقه را طراحی کرد و برگزاری مسابقه را در يک مقطع به عهده داشت، از صنم دولتشاهی عزيز که علاوه بر داوری، در سخت ترين شرايط به حمايت مسابقه آمد و سايت جديد مسابقه را يک شب آماده کرد و مقالات را گرد آوری کرد. از مهدی حکيمی، برادر نازنين و بزرگوارم که هميشه در هر شرايطی يار و ياور من بوده و از اهدا جايزه گرفته تا طراحی سايت و حمايت تبليغاتی و جذب اسپانسر و خلاصه هر انچه که فکر کنيد در کنار من بوده. از مسعود عزيز نويسنده وبلاگ هموطن ها که در شرايط سختی که پيش آمده بود اهدا جايزه اصلی مسابقه را تقبل کرد. از امير فهيمی مهربان که يکی ديگر از جوايز مسابقه را متقبل شد و از تمام د ا و ر ا ن و شرکت کنندگان که با همراهی شان به اين مسابقه رونق دادند.

نفرات برتر:
نفر اول - نويسنده وبلاگ بيانکو نروبا مقاله "دوگانهء مجازات ،اصلاح ؛ دوقطبی برغوتی-مَگی" با امتياز ۸.۸۳ از ۱۰
نفر دوم - نويسنده وبلاگ غربتستان با مقاله "قتل قتل است" با امتياز ۷.۶۷ از ۱۰
نفر سوم - نويسنده وبلاگ اسطوره با مقاله "آیا با اجرای حکم اعدام در جامعه موافقید؟" و نويسنده ناشناس با مقاله "ده دلیل برای مخالفت : اعدام ، چرا و چگونه؟" به طور مشترک با امتياز ۷.۱۷ از ۱۰.

نتايج کامل مسابقه در فرمت وب
با کليک روی تصوير پائين می توانيد نتايج کامل مسابقه و لينک های مرتبط را در فرمت اکسل ببينيد.


- برندگان مسابقه می توانند با تماس با حاميان مسابقه جوايز خود را دريافت کنند.
- برخی از شرکت کنندگان از جمله يکی از برندگان به دليل تغيير و تحولی که در جريان برگزاری اين مسابقه پيش آمد مشخصات شان در دسترس نيست که با عنوان ناشناس معرفی شدند. اين دوستان می توانند با فروارد کردن ايميلی اولينی که برای شرکت در مسابقه به آدرس شرکت پيام تک فرستاده بودند به من هويتشان را احراز نمايند.

نظر داوران:
بيژن صف سری
"حضور محترم نازنین دوست ارجمندم ، جناب آقای تمدن
باسلام و عرض خسته نباشید برای تلاشی که در برگزاری مسابقه مقاله نویسی دارید و همچنین ضمن تشکر از عنایت شما که حقیر نگارنده را بعنوان یکی از داوران مسابقه برگزیده اید ، نظر و رای خود را نسبت به مقاله ها و نامه ها ی ارسال شده ، اعلام می کنم اما قبل از هر چیز توضیح کوتاهی را در این خصوص لازم میدانم .
به نظر حقیر اکثرمقاله ها و نامه های ارسال شده برای مسابقه ، در قالب تعریف شده مقاله نویسی نبوده و همچنین نامه ها کم و بیش به دلیل متفاوت بودن سوژه ها از اشل تعریف شده ای که برای این نوع مسابقه ها در نظر باید گرفت ، خارج و چه بسیار از آنها بی محتوا بودند ، لاجرم حقیر با همه خوش بینی هایی که به این نسل دارم وبا نیت تشویق شرکت کنندگان در این مسابقه ، مطالب وارده را مطالعه کردم ، اما به واقع نتوانستم خود را راضی به انتخاب یکی از آنها بعنوان برترین مقاله و یا نامه ،کنم ،لذا با عرض پوزش ازوسواس و خستی که برای امتیاز دادن داشته ام که این خصیصه ناشی از سال ها قلم زدن و کار درعرصه مطبوعات بدست آمده ، نظر و رای خود را به شرح زیر اعلام میدارم ."

خورشيد خانم

"اسم مقاله امتياز توضيح

لغو اعدام و فلسفه لغویّت آن
8 مقدمه خوبی ندارد. من با استدلال های اين مقاله شديدا مشکل دارم. از پيش فرض گرفتن اينکه همه بايد قبول داشته باشن که حق حيات دست خداست در صورتی که خيلی ها اصلا خدا رو قبول ندارن و خيلی چيزهای ديگه. مخصوصا استدلال های حکم ارتداد. خيلی هم طولانی بود. اما در ميان همه مقاله ها اين مقاله از همه بيشتر مرجع آورده بود و اصول مقاله نويسی رو رعايت کرده بود و معلومه برای نوشتنش وقت زيادی گذاشته شده و زحمت کشيده. برای همين به نظر من شايستگی امتياز بالايی داره. هر چند که بدم نمی ياد يک بحث آتشين با نويسنده بعدا داشته باشم.

قتل، قتل است
9 اين مطلب بسيار روان نوشته شده و به جنبه های مختلف قضيه پرداخته و به بررسی آماری اشاره کرده. تنها مشکلی که من ديدم اينه که منابعش رو ذکر نکرده و در واقع بعضی حرف ها مستند نشده، و بعضی جاها زبان عاميانه و کتابی با هم مخلوط شده.

ده دلیل برای مخالفت : اعدام ، چرا و چگونه؟
9 به موارد خوبی اشاره می کنه، اما در توضيح خيلی از موارد در سطح باقی می مونه. بعضی موضوعات رو پيش فرض حساب کرده و نتيجه گيری کرده. اما به نکات خوبی اشاره می کند و دسته بندی های خيلی خوبی دارد.

اعدام
7 مطلب خوب و ارزشمنديه، ولی بيشتر احساس نگاری هستش تا مقاله. اگر به مواردی که اشاره می کنه عميق تر می پرداخت و کمی بازشون می کرد بيشتر حالت مقاله می گرفت.

آيا با لزوم مجازات اعدام در جامعه موافقيد يا نه؟
5 اين مطلب از يک تناقض رنج می بره و اونم اينه که می گه با اعدام مخالفه اما اگر لازم باشه مرگ اون ها رو پيشنهاد می کنه. و اين پيشنهاد باعث می شه که مخالفتش با اعدام رو نقض کنه. مطلب کمی سطحی است و دچار کمبود استدلال برای حرف هاش هست. کلا نمی شه اسمش رو مقاله گذاشت.

قائم پناه انلاي(مجازات اعدام و جايگزيني براي آن)
7 اين مطلب هم به نکات خوبی اشاره می کنه، اما تعداد اين نکات کمه. استدلال کمه. و خيلی جاها در سطح باقی می مونه. استفاده از عکس با توجه به اينکه يک مقاله آن لاين است کار جالب و تاثيرگذاری بود.

ماهی تشنه
6 اين مطلب روی يک نکته خاص تمرکز کرده که اتفاقا يکی از پرمناقشه ترين نکات بحث لغو مجازات اعدام است. (يعنی مجازات شخصی که با قساوت جان چند نفر رو گرفته و احساس خانواده های مقتول) اما به اندازه کافی همين يک نکته رو موشکافی نکرده و استدلال های کافی نياورده.

اعدام سر پوشی به روی جرم
6 مطلب خيلی بد شروع شده. توی مقاله از اينکه آدم دنبال فرصت می گشته که راجع به يه چيزی حرف بزنه چيزی نمی نويسن معمولا! اما به نکات خوبی اشاره می کنه مقاله. ولی موضع مشخصی دربرابر حکم اعدام نمی گيره و موضوع اعدام رو موشکافی نمی کنه و استدلال های کافی نمی آره.

آیا با اجرای حکم اعدام در جامعه موافقید؟
9 يکی از بهترين مقاله ها. به چند نکته اساسی اشاره می کنه و استدلال می کنه. فقط بعضی جملات احتياج به منبع داشتند و خب می تونست بيشتر تو عمق بره.

جایگزین اعدام
- اين مطلب رو امتياز نمی دم. فکر کنم بايد از مسابقه گذاشت کنار، چون هم دو تا موضوع اعدام و نامه رو با هم قاطی کرده، و هم اينکه فقط در مورد جايگزين اعدام حرف زده. و اصلا مقاله نيست. اگر حتما بايد امتياز داد صفر يا يک.

و چرا لبخند نه
6 مطلب خوبی است، اما بيشتر يک يادداشت احساسی است تا يک مقاله. از کمبود استدلال رنج می برد.

دوگانهء مجازات ،اصلاح ؛ دوقطبی برغوتی-مَگی
10 اين مطلب از ايجاز خوبی استفاده می کنه، به منابع مختلف استناد می کنه و حرف هاش رو سنديت می بخشه، جذابه، به اطلاعات عمومی آدم اضافه می کنه، و يک بخشی از مساله اعدام رو به اين وسيله مورد بررسی قرار می ده.

اعدام آری یا نه
- اين مطلب رو هم به نظرم بايد خارج از مسابقه گذاشت، چون مقاله نيست. ولی کلا جذاب و تاثيرگذار بود و در واقع به سوال مسابقه با استفاده از لحنی که انتخاب کرده بود پاسخ داده بود. اگر خارج از مسابقه شرکت کرده بود حتما بايد تقدير می شد! اگه حتما بايد امتياز داد من 5 می دم.

راهیست طولانی، نه یک شَبِه !!!
8 مقاله خوبی. استدلال هم داره، اما در مورد مخالفتش با اعدام به اندازه کافی استدلال نکرده.

موضوع انشا ، اعدام خوب است يا بد؟
7 خيلی خيلی جالب بود. فقط تنها اشکالش اين بود که مقاله نبود!


نامه ها:

نامه اي به هموطني در اعصار آينده
7 دردل بود ديگه. قضاوت سخت بود. براساس حس شخصی ام نظر دادم.

a letter to god
7 يه نامه به مفهوم واقعی اش. شخصی، و براومده از دل

نامه به یک دوست
8 خيلی خوب بود. فراتر از يه نامه معمولی.

نامه ی به خدا
7 جالب بود!

نامه ای به ماما
10 اين خدااااااااا بود!

نامه ای به ترشی مخلوط
6 معمولی بود. موضوع نامه احتياج به طنز قوی تری داشت.

نامه ای برای پسرم
7 برای خودش نامه ای بود. بعضی جمله ها خيلی کليشه ای بود.

نامه ای به آزادی
7 موضع خوبی رو شروع کرده، ولی يهويی بد تمومش کرده.

نامه ای به خانواده ام ...
6 قالب نامه جالبه، ولی حرف قابل توجهی نمی زنه.

نامه ای به ویروس بلستر
8 خيلی خيلی جالب بود، ولی آخرش رو خيلی خيلی بد تموم کرده بود.

نامه اي براي ...
3 حرفی برای گفتن نداره، جذاب نيست. هيچ گره خاصی توی مطلب نيست.

نامه اي به تو دوست نا ديده ام
6 يه نامه معمولی، کليشه هم زياد داشت.

نامه ای به خودم!
6 يه جوری بود! پر از تکرار، کشش نداشت، روون نبود.

نامه‌اي به تكه تكه‌ام...
9 خيلی خوب بود، پر از احساس و درگيری های ذهنی، رمز و راز...

!نامه ای پر از دردو دل، به نسل خودم
7 جالب بود، ولی خيلی قالب نامه نبود، بيشتر حالت مقاله و بيانيه صادر کردن بود."

Thursday, September 08, 2005

ل مثل لينک

يک دختر افغانی الاصل متولد ازبکستان ملکه زيبايی انگليس شد.
خبر بی بی سی

شايد برايتان جالب باشد که بدانيد در قوانين جمهوری اسلامی ديه تخم چپ؛ بله درست شنيديد، فقط تخم چپ مرد مسلمان تقريبا شانزده درصد بيشتر از ديه جان يک زن مسلمان است. باور نداريد برويد اسنادی که مهدی رو کرده را نگاه کنيد.

حالا که صحبت از تخم شد بايد هشدار بدهم وزير کشور جديد هم مهارت شايانی در کشيدن تخم اعم از چپ يا راست دارد. اين آقايون هم فهميدند وزير دارد می آيد، بندگان خدا مخفی شدند.

اگر بر اساس اين فلوچارت عمل کنيد می توانيد اشک تله مارکتر ها را در بياوريد.

اين گوگل برای خوانده شدن در آينه طراحی شده.

ويدئوی حمله کنيا وست به بوش در برنامه زنده ان بی سی.

طوفان کاترينا باعث شده که مردم بدون اينکه کسی مانعشان شود فروشگاه های بزرگ از جمله وال مارت را غارت کنند. جالب اينکه پليس هم خودش به غارتگران پيوسته. ويديو

بيست و نه سالم ترين خوردنی های دنيا.

همه جور وندورماشين ديده بوديم به جز ماشين خودکار پيتزا ساز.

Saturday, September 03, 2005

مسابقه وزيرشناسی

با شرکت در اين مسابقه می توانيد قدرت خود را در تميز دادن يک وزير از يک قاتل يا تروريست بسنجيد. به تمامی شرکت کنندگانی که بتوانند بيشتر از يک مورد را درست تشخيص دهند از طرف دفتر رياست جمهوری و با همکاری شهرداری تهران يک طبقه قبر در يکی از ميادين شهر تهران اهدا خواهد شد.
با کليک بر روی عکس ها می توانيد پاسخ درست را ببينيد.

























پی نوشت ـ حالا که حرف مسابقه شد بايد درباره مسابقه مقاله نويسی يادآوری کنم که همچنان در انتظار نتايج بررسی های برخی از داوران هستم. سه تا از داورها مدت هاست که امتياز های مقالات را ارسال کردند و چهار داور ديگر مدت هاست که خبری از ايشان نيست. اگر تا هفته ديگر پاسخی از اين دوستان نگيرم نتايج نهايی را بر اساس رای همان سه داور اعلام می کنم.

Tuesday, August 30, 2005

دعاهای من عشق شهرت

بارالاها، از تو می خواهم که وبلاگ من را مورد لطف و عنايت خود قرار داده و خوانندگان آنرا که به زحمت به سيصدتا در روز می رسد به بالای ده هزار برسانی.

پروردگارا، اگر با کرم و بخششی که داری خواننده های من را به تعدادی که گفتم برسانی، به بزرگی و عزتت قسم می خورم که عقده آن ده هزارتايی ها را برای هميشه از دل برون کنم ولی

ولی فقط خدا نکند به هر دليل از اين کار سر باز زنی. به خداوندی خودت قسم که چنان حالت را جلوی جماعت وبلاگ نويس می گيرم و چنان تبليغاتی بر عليهت به راه می اندازم که برای هميشه غزل خداحافظی از کسوت خدايی را بخونی و بروی سراغ يک کار ديگه. حالا خود دانی.