.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Thursday, September 30, 2004

مناظره بوش و کری

برای اولين بار بود که دلم برای بوش سوخت. بنده خدا نمی دانم چرا اينقدر بدبخت و مظلوم شده بود. آشکارا دستپاچه بود. نگاه های گيج و گنگ در زمان صحبت کری، مکث های طولانی در زمان پاسخ، چند مورد تپق زدن و از اين دست موارد باعث شده بود که از هميشه بيشتر نادان به نظر بيايد.

گذشته از موارد ظاهری، پاسخ هايش هم چنگی به دل نمی زد. تکرار چندين و چند باره اين موضوع که کری آدمی است که مواضع سياسی اش را مرتب تغيير می دهد و ثبات تصميم گيری ندارد، نه تنها بهش کمک نکرد بلکه باعث شد که اين طور به نظر بيايد که هيچ مورد ديگری برای مطرح کردن بر ضد رقيب ندارد. از سوی ديگر کری عالی عمل کرد. در مورد ثبات در تصميمات و نظرت تنها يک بار پاسخ داد و ضمن قبول اشتباه در کلامی که درباره بودجه جنگ به کار برده بود گفت آيا اشتباه من بدتر بود يا اشتباه بوش در حمله به عراق و به اين شکل با زرنگی تمام، توپ را انداخت در زمين بوش.

به هر حال از نظر من به حدی اين مناظره يک طرفه به نفع کری تمام شد که من فکر می کنم تمام آن نُه درصدی که مردد بودند و منتظر مناظره؛ بايد کری را انتخاب کرده باشند. هر چند که بر طبق آخرين نظرسنجی بوش يازده درصد جلو بود و کسانی که واقعا موضعشان را پيش از اين مشخص کرده بودند خيلی بعيد است که بخاطر يک مناظره موضعشان تغيير کند و مثلا بوش را رها کنند و به کری رای بدهند. اينها درست مثل طرفدار های يک تيم فوتبال هستند که بعد از شکست تيمشان حد اکثر می گويند اين مسابقه را باختيم ولی به خاطر باخت طرفدار تيم مقابل نمی شوند.

بدادم برسيد! سوژمو بردند.

اول قسمت پائين خط را بخوانيد



تمام حقوق مادی و معنوی اثر بالا، بر اساس پروانه‌ی Creative Dumber شبکه عنکبوت، متعلق به بر ما چه گذشت است. متخلفين به مراجع معتبر قضايی معرفی خواهند شد تا گاز گرفته شوند و در صورت اصرار بر عمل مجرمانه پرونده آنها به دادگاه ويژه پاشنه کفش ارجاء خواهد شد.

بيايد! اين هم کپی رايت. قابل توجه سوژه خواران محترم که ديگر از رفتار غير هخامنشی دست بردارند و سوژه کسی را بدون اجازه بر ندارند برند عشق و حال.

گذشته از مجازات قانونی، الهی که هر کسی سوژه من را دودر ميکنه جز جيگر بگيره و هر شب شريعتمداری و مرتضوی و حسينيان سه تايی با هم بياند تو خوابش و تا خود صبح ليسش بزنند.

-------------------------------------------------------------------------------------
ای داااااااد ای هواااااااااار. بردند!!! آقا بردند. آقا من از همتون شکايت می کنم. دادگاهيتون می کنم ديگه تحملم تموم شد. الهی گرفتار لنگه کفش مرتضوی بشی فرشاد که اگه دکون ما رو توی گويا تعطيل نمی کردی الان اينجوری خوار و خفيف اين ابرام ماکروسافت و اون فميم سوژه خوار نبوديم. آقا ما به کی بريم بگيم که اين بزرگ لينک دارها تمام سوژه ها رو قبل از اينکه در بياد رو هوا می زنند آخه بابا درسته که ما يک وبلاگ زيرپله ای بيشتر نداريم و زورمون به اين گويايی ها نميرسه ولی بالاخره ما هم حق ثبت سوژه که داريم.

دارم به همگی اخطار ميکنم. هخا را برداشتيد ما هيچی نگفتيم. قبل از اون حسنی را زديد پشت قبالتون بعد هم گفتيد هر کی حسنی بشه فلان و بهمان، باز ما هيچی نگفتيم خدا به سر شاهده که اگر بذارم اين حسين خوشگله را از چنگ من در بياريد. با چنگ و دندان باهاتون می جنگم تا اين سوژه را حفظ کنم. همين امروز هم ميرم سوژم را ثبت می کنم، کپی رايتش را هم می گيرم می زنم سردر وبلاگم آنوقت ببينم شما و گويا جونتون چطوری می خواهيد از چنگم درش بياريد.

حالا خود تون کم بوديد, سر اين حسين سيمکش الحمدلله دست هم زياد شده. چپ می جنبی می بينی ملت دارند سوژه بدبخت را جر ميدند از بس يکی داره از اين ور ميکشه اون يکی از اون ور. آخه مگه شما خود تون کس و کار نداريد که آويزون سوژه ثبت شده ملت ميشيد.

چند نکته در مورد طرح حمايت از وبلاگ ها

۱- تعداد زيادی از دوستان ايميل زدند و وبلاگ های خودشان را معرفی کردند که من از همه آنها سپاسگزارم ولی خواهش می کنم که در نظر بگيريد که آگهی صبحانه فقط برای دو هفته بوده و من در مجموع بيشتر از ۱۴ وبلاگ را نمی توانم معرفی کنم که اين ۱۴ وبلاگ هم از قبل مشخص شده اند. با اين حال به حدی وبلاگ های خوب و واجد شرايط زياد است که دلم نمی آيد معرفی نشوند. برای همين شايد يک هفته آگهی را تمديد کنم تا بتوانم هفت وبلاگ ديگر هم معرفی کنم.

۲- خيلی از وبلاگ هايی که از طريق ايميل به من معرفی شدند علارغم اينکه بسيار حرفه ای و خوب هستند ولی حائز شرايط دريافت آگهی نيستند. بعضی به دليل تعداد خوانندگان که بيشتر از متوسط ۱۰۰ نفر است و برخی به دليل نداشتن آمار دقيق و مشخص و يا دلايل ديگر. با اين حال سعی می کنم تمام اين دوستان را به طريقی ديگر معرفی کنم.

۳- خيلی از وبلاگ هايی که در ليست دوستان من در اين سايت هستند دارای شرايط اين طرح بودند ولی من چون نمی خواستم که شائبه پارتی بازی و از اين حرف ها پيش بياد، علارغم ميل باطنیم حقشان را ضايع کردم که اميدوارم من را ببخشند و از من نرنجند.

۴- تا به حال چ ه ا ر وبلاگ از طريق صبحانه معرفی شدند که از ديد من همگی جزو بهترين وبلاگ های فارسی هستند. مطمئن باشيد که بعدی ها هم به همين خوبی خواهند بود. از کاوه شجاعی و ساده تر از آب هم که بعد از آگهی، من را خجالت دادند سپاسگزارم.

Wednesday, September 29, 2004

شکل و شمايل نو

خوب ما هم بالاخره جوگير شديم و تغييراتی در ظاهر اين وبلاگ داديم. حقيقتش چند وقتی بود که به فکر اين کار بودم ولی به دلايل عديده از جمله بی سوادی و نداشتن وقت برای سوادآموزی اين کار عملی نشده بود. هر چقدر هم که اينور و آنور به ما می گفتند و کنايه می زدند، تاييدشان می کردم ولی کاری هم نمی توانستم بکنم. تا اينکه بالاخره يک جوانمرد به نام RoboRend پا پيش گذاشت و با طراحی اين تمپليت من را مديون محبت خودش کرد.

ل مثل لينک

شما دست به کار بشيد بلکه بتونيد شکل و شمايل بوش را يک خورده بهتر کنيد.

خبر های بهتر برای فردای بهتر.

اجل معلق که ميگند يعنی اين.

Tuesday, September 28, 2004

اين شما و اين مجلس شورای خيلی اسلامی

با کليک روی تصاوير آنها را در ابعاد بزرگتر ببينيد. با خيال راحت هم کليک نکنيد چون همه عکس ها در همين صفحه باز می شوند.


آن مثلث کوچک که در سمت راست تصوير مشاهده می کنيد يک آدم است.



خوب آقای خادم امروز چه موضوعی در دستور کار مجلس است. پاسخ: کيهان ورزشی، دنيای ورزش، خبر ورزشی و ...



حاج آقا بحث را ولش. دوربين را بچسب.



سمت راست تصوير: چی بود که هر چی زشت تر بود، ادا و اصولش بيشتر بود؟
سمت چپ بالا: اعتماد به نفس خيلی خوبه ولی شما از کجا اينقدر مطمئنی که توی اونه؛ حالا شايد توی اون يکی باشه.



اين رژ لب را تازه خريدم. وای که نميدونی چه رنگی داره. سه روزم رو لبت باشه پاک نميشه. بيا جلو يک ذره برات بزنم.



حاج آقا پاشو، پاشو رسيديم. ساعت پنج بعد از ظهره. مجلس تعطيل شد. هی بهت ميگم صبح ها سر هشت بيا بخواب، گوش نميدی. خوب معلومه وقتی صبح ها دير ميای مجلس می خوابی عصرها کسلی و به زور پا ميشی.


توضيح: من فکر می کنم که اين شوهرخواهر من نيت کرده که سر من را بسپره به کفش با کفايت قاضی مرتضوی، از بس که چپ و راست عکس ها و مطالب تحريک کننده ايميل می کنه که عکس های بالا يک نمونشه.

عکس ها از خبرگزاری فارس توسط شوهرخواهر.

Monday, September 27, 2004

ل مثل لينک

آرشيو اينترنت.

نقشه جنگ بعدی با سوريه يا ايران در پنتاگون. نيوزويک

رياد علی تهيه کند CNN در غزه ربوده شد.

کوين کاستنر و همسر جديدش کريستين بومگارتنر.

هيچ مي دانيد که ۸۷ ميليارد يک دلاری چه حجمی را اشغال می کند.

کورش ضياباری، وبلاگ نويس ۱۴ سال ايرانی.

راه های ترويج ساديسم . يک دو

تقويم تاريخ - پنج روز بعد در همين روز

پنج روز بعد در چنين روزی "دکتر فتح الله پيروز اهورا خالق دستمال يزدی مزدا" با پنجاه هواپيمای چارتر بدون شماره وارد فرودگاه بين المللی اهورا هخا (امام خمينی سابق) شد. دو هواپيمای اول، يکی حامل دکتر و ديگری حامل باقی اسم ايشان بود و ۴۸ هواپيمای باقيمانده ۷۰۰۰ نفر از هخائيون را به سرزمين هخامنش می رساند .

فرودگاه اهورا هخا (امام خمينی سابق)از چند ماه پيش از ورود دکتر توسط ژنرال هخای۱۶ (سردار رحيم صفوی سابق) به قصد ورود دکتر پلمب شده بود و در حال آماده سازی برای مراسم رقص و چای و شيرينی ورود دکتر بود. دکتر اهورا خالق در طول پرواز در حالی که توسط ده ها خبرنگار محاصره شده بود در پاسخ به اين پُرسش که احساس شما از بازگشت به ايران چيست در يک کلام فرمود دلگير است. بعد ها هخائيون با تفسير کلام ايشان اعلام کردند که منظور ايشان دلنشين بوده. (دکتر اهورا علارقم آنکه به ۱۸ زبان زنده و ۲۴ زبان نيمه زنده دنيا مسلّط بود فارسی چندان نمی دانست)

وی در فرودگاه مورد استقبال بی سابقه مردم و بعضی از مسئولين رده بالای حکومت که هخائی شده بودند قرار گرفت. ژنرال هخا ۸ (حسين الله کرم سابق)، هخا يزدی ۲۴ (آيت الله يزدی سابق)، هخا ۳۴ (آيت الله جنتی سابق)، هخا ۹ (شيرين عبادی سابق)، هخا هفت و هفت و نيم (شريعتمداری و حسينيان سابق)، از جمله مستقبلين اين مراسم بودند.

هخا ۲ (دکتر هماجرانی سابق و مهاجرانی اسبق) که مدتی قبل از آن از ايران گريخته بود از جمله همراهان دکتر اهورا بود که با وی به ايران بازگشت. وی که به عنوان بازوی راست دکتر معرفی می شد در پاسخ به پُرسش های خبرنگاران درباره چگونگی تدارک اين تعداد هواپيما اعلام نمود که تمام اين هواپيماها به وسيله هما در اختيار ما قرار گرفت و در جمله ای تاريخی گفت که "شادی نزديک است و جميله دور است پس درود بر هما". از ديگر همراهان دکتر می توان از هاله به همراه دستمال حرير، رضا فاضلی، جميله، سيد کريم، قاسم گلی و چندين شخصيت بارز و سرشناس ديگر ياد کرد.

خاتمی آخرين رئيس جمهور حکومت طی پيامی به مناسبت ورود دکتر اعلام کرد که آماده همکاری با دکتر و شنيدن پيام انقلاب ايشان هستيم ولی حکومت را تحويل نمی دهيم. در بدو ورود دکتر مزدا سرود "اهورا ای هخام" توسط ۲۰۰۰ تن از دانشجويان پيرو خط هخا اجرا شد.

دکتر اهورا بعد از اينکه مورد استقبال رسمی در فرودگاه قرار گرفت با يک دستگاه هامر روباز به سمت ميدان شهياد حرکت کرد. تمامی طول مسير ايشان به وسيله گلهای خرزهره و ميمون فرش شده بود و مليون ها ايرانی در دو سوی مسير شصت کيلومتری فرودگاه تا ميدان شهياد به ابراز احساسات می پرداختند.

در ساعت يک بعد از ظهر با ورود دکتر هخاپيروز به ميدان شهياد احساسات ميليونی به اوج خود رسيد و ايشان در سخنرانی تاريخی خود اشاره کردند که من دولت تعيين می کنم، من به پشتيبانی اين ملت هخائی دولت تعيين می کنم، من توی دهن اين دولت می زنم. سپس ايشان اعلام کرد که تمامی خسارت های ملت بايد به آنها باز گردانده شود و به زودی با پول نفت که گران هم شده خسارت مردم را می دهيم.

اين سخنان با استقبال شديد هخائيون مليونی قرار گرفت. در حالی که جمعيت در حال دست زدن و تشويق اين سخنان بود خانم هاله همراه با دستمال حرير و در حالی که می رقصيد به پشت ميکروفن آمد و اعلام کرد که برای تشويق دست نزنيد و در آئين هخائی به جای دست زدن بايد برقصيد. با اين سخن مليون ها نفر به سرپرستی جميله به رقص باباکرم برای تحسين و تاييد سخنان دکتر اهورا پرداختند.

پس از پايان سخنرانی شانزده خانم هخائی که برای رقص با دکتر گلچين شده بودند به روی صحنه آمدند و تک تک با دکتر رقصيدند. پس از پايان اين مراسم همه با خوردن شيرينی و شربت و شراب و بوسيدن يک ديگر به رقص و جشن و پايکوبی پرداختند.

Sunday, September 26, 2004

ل مثل لينک

آموزش راک اند رول به وسيله درام الکترونيکی.

سايت گلف بازهای مادرزاد.

بدترين خواننده تازه کار (Idol) که تا به حال ديده ايد.

شما هم شايد در حال تجربه دوستی های اينچنينی هستيد. اگر هستيد مبارکه.

مبايل برای حيوانات خانگی.

ل مثل لينک

برای سايتتان از اين دکمه ها درست کنيد.

تا حالا در زندگيتان موج به اين بزرگی نديديد. چه برسه به اينکه کسی هم روی آن سرفينگ کند.

قابل توجه راننده هايی که خيلی ادعای دست فرمان می کنند.
اين هم يک اوپن سورس مفصل با يک دنيا ويدئو از ماشين های آخری مدل.

بيشتر از اينکه نقاشی های کتابش جالب باشد. سبکی که دفتر نقاشی اش را تبديل به سايت کرده جالبه.

اول و آخر تمام دی جی ها.

آقا خيلی مراقب باشيد.چپ بجنبيد اين بابا پوينترتان را بر می دارد و می اندازد قبرستان پوينترها .

Friday, September 24, 2004

پروژه آگهی برای وبلاگ های برگزيده

اولين آگهی برای وبلاگ های برگزيده را تا چند ساعت ديگر در صبحانه ببينيد.

چند ماه پيش که نوشتن را شروع کردم، همان روز اول هدف هايم را گفتم و نگفتم. گفتم که می نويسم چون می خواهم به ياد بياوريم که بر ما چه گذشته ولی نگفتم که می خواهم کاری کنم که شما هم بنويسيد تا بدانند و به ياد آورند که بر ما چه گذشته. اين را در آن زمان نگفتم و تنها از آن به عنوان هدف بلند مدت ياد کردم چرا که مطمئن نبودم که به آنچه آن روز گفتم بتوانم عمل کنم. ولی حالا...

خسته بودم و نااميد. ديگر دست و دلم به نوشتن نمی رفت. نوشته هايم را هيچ وقت خيلی خوب نمی دانستم ولی فکر می کردم در سطحی هست که بتواند خواننده جذب کند. با وجود اين نمی فهميدم که چرا خواننده ندارم.در بهترين شرايط خواننده هايم از سی چهل نفر تجاوز نمی کرد، مگر يکی دو بار که مورد لطف دوستان قرار گرفته بودم ولينکی داده بودند. تازه کار بودم و نا آشنا به سيستم. نمی دانستم که اين کار هم چون هر کار ديگری نياز به سابقه و معرف و لباس خوب و ظاهر آراسته و حتی پول دارد و ذات فرهنگی ـ هنری آن تغييری در پيش نياز ها ايجاد نمی کند.

بايد چه می کردم. سابقه که نبود، حتی به اندازه دو خط مطلب. آشنا هم همين طور. از آراستگی ظاهری هم طبيعتا با وجود آن غالب کريه پرشين بلاگ خبری نبود. هر چند که اين مشکل آخر هنوز هم با تغيير قالب بر جای خود باقی است.

چه بايد می کردم. نمی توانستم صبر کنم تا اين نااميدی برای هدف های من فاتحه بخواند. موج دوم را راه انداختم. دست تنها. بدون اطلاعات کافی در زمينه طراحی. طبيعتا نگرفت. بيشتر ايميل هايی که می فرستادم برای دعوت اين آن به خواندنم يا بی پاسخ می ماند و يا پاسخی سرد داشت توام با طعنه و کنايه. به منی که عادت به شکست نداشتم روزگار سخت می گذشت. پيش خودم فکر می کردم که زيادی به خودم غره شدم و توی اين راه نبايد قدم می گذاشتم.

روز ۱۱ آپريل حسين اعلام کرد که می خواهد آگهی برای وبلاگش جذب کند. مطمئن نبودم که اگر از عنصر چهارم يعنی پول استفاده کنم و تبليغ بدهم چه پيش می آيد. ريسک بود ولی راه ديگری برايم نمانده بود. حداقلش اين بود که به اين صورت می توانستم به يکی از معدود افرادی که در آن مدت از من حمايت کرده بود تا حدی ادای دين کنم و فتح بابی کرده باشم برای حمايت اقتصادی از وبلاگرها. همان شب بنر درست کردم و يک آگهی دو هفته ای دادم. بعدش را تقريبا همه مي دانيد و نيازی به تکرار نيست.

مجموع اين ماجرا به من کمک کرد تا ياد بگيرم که برای رسيدن به هدفم که همان ترغيب به ترويج و انتشار سالم تفکر و انديشه هست چه کارهايی را بايد انجام بدهم. به همين خاطر هم هست که سعی مي کنم هيچ ايميل و لينکی را بی جواب نگزارم و به همين علت هست که قولی را که شش ماه پيش برای تجديد آگهی ام دادم می خواهم اجرا کنم. ولی اين بار نه برای خودم بلکه برای دوستانم. دوستانی که خوب می نويسند و خوب می انديشند ولی به دلايلی که خود من هم به آن گرفتار بودم و کماکان هستم کمتر از انچه که استحقاقش را دارند خوانده می شوند. اين کار را به خاطر قدردانی از دوستانی می کنم که در شرايط سخت که من خود با آن غريبه نيستم هرگز دست از نوشتن و خوب نوشتن نکشيده اند.

و اما چگونه:

يک آگهی متنی به مدت دو هفته در صبحانه برای اين منظور در نظر گرفته شده. اين آگهی هر روز اختصاص به يک وبلاگ برگزيده خواهد داشت. انتخاب ها به جز دو سه مورد در چهارچوب شرايطی که اعلام کرده بودم انجام شده.

به جز موضوع قدر دانی اين کار دو حسن ديگر هم دارد. اول اينکه نويسندگان اين وبلاگ ها و ديگر وبلاگ نويسان با مشاهده جهش آماری خوانندگان اين وبلاگ ها، پی به اهميت آگهی برای جذب خواننده خواهند برد و خود می توانند با يک هزينه کم از اين پس برای خودشان در سايت های پر بيننده تبليغ کنند. ديگر اينکه کمکی خواهد بود به وبلاگ ها و سايت های پر خواننده تا بتوانند با جذب آگهی از وبلاگ نويسان، فعاليت فرهنگی و اقتصادی را توامان انجام دهند.

می دانم که اين کار در شرايط فعلی اصلا ارزش مادی آنچنانی ندارد و آنقدر از اين نظر بی ارزش است که حتی عنوان هديه هم نمی توان به آن داد ولی از نظر خود من ارزش معنوی دارد و می تواند نشانه قدرشناسی ما از زحمات دوستانمان باشد. ضمن اينکه اميدوارم که اين حرکت فتح بابی بشود برای اينکه بتوانيم با گرفتن حاميان مالی در نوبت های بعدی تعداد بيشتری از وبلاگ های خوب را به شکل گسترده تر از اين معرفی و حمايت کنيم.

تکميل:
۱ ـ متاسفانه بعضی از وبلاگ های بسيار خوب را به اين علت که آمار روزانه شان شفاف نبود و يا اصلا نداشتند مجبور شدم حذف کنم.

۲ ـ اولين آگهی مربوط به وبلاگ ساده تر از آب خواهد بود که به خاطر محتوای خوبش در مدت کم، خوانندگان بسياری پيدا کرده از جمله خود من. به دوستان ديگر از طريق ايميل اطلاع خواهم داد.

Thursday, September 23, 2004

يک اتفاق بی سابقه

يک اتفاق نادر چندين هفته است که بازار موزيک پاپ سوئد را تحت الشعاع قرار داده. آرش خواننده ايرانی با يک آهنگ فارسی به نام برو برو در صدر ليست آهنگ های برتر سوئد ( Top 10 )قرار گرفته. اين برای اولين بار است که يک آهنگ ايرانی تا اين حد در سطح دنيا مطرح می شود. ويدئو کليپ اين موزيک هم به وسيله يک ايرانی به نام آلک ساخته شده.

اينجا سايت رسمی آرش است که می توانيد آهنگ برو برو را در آن گوش کنيد.

دو لينک

تصميم گرفته بودم که هيچ لينکی درباره خشونت های عراق و سر بريدن های آنچنانی در اينجا نياورم، به اين علت که دفعه آخری که از اين نوع لينک ها کار کردم خيلی ها خوششون نيامد که فکر می کنم حق هم با آنها بود. اما در طی اين چند روز چند نفر گير دادند و دنبال اين فيلم ها بودند. به هر حال اينجا منبع اصلی تمام اين فيلم ها است. مرتب هم به روز می شود. آنهايی که علاقه دارند لطفا اين سايت را در Favorites بگذاريد تا دفعه بعد که اين داستان ها بود خود کفا باشيد. به هر حال اين آخرين بار بود که از اين نوع لينک ها در اين سايت قرار گرفت. با عرض معذرت از دوستان مخالف.

اين مطلب ربطی به بالايی ندارد ولی شايد برايتون جالب باشد که ترسا هينز همسر جان کری هم نظرخواهی چند ماه پيش اين سايت را تاييد کرد. او هم مثل اغلب شما فکر می کند تا قبل از انتخابات آمريکا بن لادن دستگير می شود.

شعار صبحگاه مدرسه

توضيح: اين مطلب جزو اولين نوشته های من است که به مناسبت آغاز سال تحصيلی در مدارس دوست دارم که يک بار ديگر آنرا با هم بخوانيم.
(متن تصحيح شده)

الله اکبر الله اکبر الله اکبر، خمينی رهبر؛ مرگ بر ضد ولايت فقيه؛ مرگ بر آمريکا؛ مرگ بر شوروی؛ مرگ بر انگليس؛ مرگ بر منافقين و صدام؛ بنی صدر و بازرگان؛ جمع ملی گرايان بالخصوص بازرگان.

اين شعاری بود که توی دبستان هر روز صبح ها بعد از خواندن قرآن و قبل از اينکه برويم به سر کلاس می داديم. آن موقع ها متوجه نبودم که چه مي گويم. حتی از هماهنگی صدا و قدرت آن لذت هم می بردم ولی...

من واقعا به خاطر نمی آورم که اين داستان چند سال ادامه داشت. نمی دانم که چند ميليون کودک در آن چند سال که شايد هنوز هم ادامه داشته باشد؛ چند ميلييارد مرگ نثار کسانی کرده اند که اصلا نمی شناختنشان. آدمهايی مثل بازرگان که از قضا در هر وعده دو تا فحش می خورد در حالی که همان موقع در همان مملکت داشت زندگی می کرد و نوه هايش در همان مدارس درس می خواندند.

نمي دانم که چه کسی اين شعارها را می ساخت و يا می سازد. نمی دانم که به چه شکل سازماندهی و هماهنگی می کردند برای پخش آن در سراسر مملکت.نمی دانم اصلا پشت اين کار يک برنامه ريزی حساب شده بوده برای رسيدن به يک هدف مشخص يا اينکه يکی از صد ها اشتباهی بوده که از پس هر انقلابی اجتناب ناپذيرانه می آيد.

ولی يک چيز را خوب می دانم و آن حس نفرتيه که با نا خود آگاه ما رشد کرده و توی ذهن اين نسل نشسته و الان ديگر جهت و هدف پيدا کرده. بعضی هايمان، باور بکنيد يا نکنيد هنوز همان شعار صبحگاه رو تکرار می کنيم ؛ بسياری ديگر هم رفته ايم طرف مقابل و خيلی شعارهای ديگر ساز کرده ايم برای فرياد که البته مرگ هنوز رکن اصلی آنهاست . ولی اين مرگ ها ديگر شعار نيست بلکه باور است.

تمام اين ها را گفتم که بتوانم تقاضايم را بگويم. بياييد چه اين جنگ فرياد ها مغلوبه شد و يا برنده داشت، تلاش کنيم که ديگر هيچوقت، هيچوقت و هيچوقت باورهايمان را شعار نکنيم برای ذهن معصوم کودکانمان چرا که باور نشأت گرفته از شعار باوری است آرمان گرا، غير واقعی، ضربه پذير و در عين حال ويرانگر.

فيلتر شدن خبرنامه گويا و وظيفه ما

خبرنامه گويا در ايران فيلتر شده. احتمال می دهم که اين اقدام به دليل حمايت از طرح فراخوانی "دوشنبه همه امروز شويم" و پوشش خبری بی سابقه گويا از اين طرح صورت گرفته. يکی از راه های مقابله با فيلترينگ ثبت آدرس های جديد است که گويا اين کار را کرده و در صبحانه هم به آن اشاره شده. خبرنامه گويا مطمئنا يکی از بهترين سايت های خبری فارسی زبان است. وظيفه تک تک ما است که با حفظ و حراست اين سايت که از معدود منابع خبری قابل اعتماد باقيمانده در داخل کشور است نگذاريم که امکان اطلاع رسانی آزاد در ايران با بحران مواجه شود. لطفا با لينک دادن به آدرس جديد خبرنامه در وبلاگ هايتان حمايت خود را نه تنها از گويا بلکه از گردش آزاد اطلاعات در ايران و مخالفت با هر نوع سانسور در حيطه اطلاع رسانی اعلام نماييد.

آدرس جديد: http://akhbar.gooya.com/index.php

توضيح واضحات: اين يک تقاضا است، يعنی از شما دوست عزيز توقع دارم که به اين خواسته کوچک من بها بدهيد.

ل مثل لينک

يک آگهی جالب از نايکی.

همه چيز درباره شکل سازی با سايه دست.

رئيس جمهور ايالات متحده يک دروغگو است. چه کيفی می دهد وقتی اينجوری مچ اين آدم را می گيرند.

ماشين حساب مهندسی ماکروسافت.

زن ايرانی که هر روز از شوهرش کتک می خورد از دادگاه تقاضا کرد هفته ای يکبار کتک بخورد.

خطرناک ترين ايده هايی که دنيا را تهديد می کند.

اوه صدامی به جای اوه سوزانا. ويدئوکليپ فلش از بوش.

به اين می گويند حرف مستند زدن.

Wednesday, September 22, 2004

ل مثل لينک

نسنی از استشهادی برگشته. برويد اينجا و لذتش را ببريد.

280 ميليارد دلار جريمه. برای پنجاه سال کلاه برداری شرکت های سازنده سيگار.

کتک کاری خانم های نماينده پارلمان در تايوان.فايل Mpeg

پيراهنی که پله در بازی فينال جام جهانی ۱۹۵۸ به تن داشت در يک حراجی به قيمت ۱۰۵،۰۰۰ دلار به فروش رفت.

باز هم يک سری کار خوب از Worth1000

لينکدونی حسين اين دو روز خيلی پر بار شده.

خاکستری هميشه خاکستری است

بنا نداشتم که در اين بحث ها و جنگ و جدل های وبلاگی وارد شوم به اين علت که در اکثر موارد سبب تشديد اختلاف می شود و نتيجه ای هم ندارد. مهم تراينکه از راه و مسيری که در پيش گرفته ای منحرفت می کند و يا به عبارت بهتر وقت مفيد را هدر می دهد. ولی موردی که اخيرأ پيش آمده يک مقدار متفاوت است.

اول اينکه بيانيه ای با امضای جمعی از کانون وبلاگ نويسان که دست بر قضا من هم عضوی از آنم صادر شده بدون اينکه مشخص شود اين جمع کيانند. شخصا تا زمان انتشار آن هيچ گونه اطلاعی از محتوای آن نداشته ام. گفتنی ها را درباره اين شيوه نوين صدور بيانيه، شادی شاعرانه با ظرافت و نکته سنجی هميشگی اش نوشت و نيازی به تکرار آن نمی بينم. تنها لازم ديدم اعلام کنم که علارغم احترامی که برای صادر کنندگان اين بيانيه قائلم؛ محتوای آن را به دليل نگاه سياه و سفيد به حوادث و اتفاقات و لحن و محتوای دادگاهی و محکوم کردن افراد بدون اثبات جرم نمی پذيرم.

دوم اينکه اين دوست که من در صداقت و نيت پاکش شک ندارم ما را به دو گروه تقسيم نموده. گروه فريب خوردگان و گروه فريب ناخوردگان. جالب اينجاست که من و چندين دوست ديگر، هم دراين طايفه ايم و هم در آن ديگری. هر چند اين امکان هست که اشاره ايشان به کانون وبلاگ نويسان و يا همان فريب ناخوردگان اشاره به طيف هم فکر ايشان در کانون بوده و الباقی اعضا را فريب خوردگانی می دانند که تنها به گاه شمارش اعضا، عضو کانون به حساب می آيند.

به هر جهت باز هم بحث همان بحث کهنه سياه و سفيد و خودی و ناخودی است. می دانيم که اين طرز تفکر چيز غريبی نيست و سابقه تاريخی دارد. ولی نکته اينجاست که اغلب گرفتاری های ما از همين ديدگاه است که نشات می گيرد. ديدگاهی که به جز سياه و سفيد را نمی بيند. ديدگاهی که خاکستری را زير خاک کرده. ديدگاهی که تمام اشيا و حوادث و اتفاقات و افراد و اصلا تمام تاريخ بشريت را به چشم مدار الکترونيکی صفر و يک می بيند. ديدگاهی که ديو را می برد تا برایمان فرشته برون آورد. ديدگاهی که لشگر اسلام را در برابر کفر و الحاد و صدام يزيد قرار می دهد. ديدگاهی که بر مبنای فلسفه خودی و ناخودی شکل گرفته. ديدگاهی که شيطان بزرگ و صهيونيزم بين الملل می سازد و ملت مظلوم و تحت ستم و ديدگاهی که...

خسن آقا! دوست من! مطمئنم که نهادی پاک داری که اگر جز اين بود اصلا در اين راه نبودی. پس اندکی بينديش.

برادرم! هموطنم! همراهم! آيا تو بجز اين کرده ای؟ آيا به غير از اين است که تو هم در قيد و بند سياه و سفيد گرفتار شده ای. تنها تفاوت اين است که سياه های تو از جنس ديگری است. ديو های تو ديگرانی هستند که چون بخشی از آنها و تأکيد می کنم بخشی از آنها در مقطعی از تاريخ به تو و امثال تو ظلم کرده اند تمامشان و باز تأکيد می کنم تمامشان نسل اندر نسل سياهند و ديو و هيچ راهی جز برون راندن آنها و در آوردن فرشته مورد نظر شما وجود ندارد. ولی خوشمزه اينجاست که همين ديوان ذهن تو عزيز، روزی فرشتگانی بودند که به ظلم ديوان ديگری گرفتار بودند و به دست من و تو بيرون آمدند.

می بينی دوست خوب من! عاقبت سياه و سفيد بودن و سياه و سفيد ديدن و عمل کردن چيست؟ از اين برادر کوچکت بپذير و باور کن که فرشته سفيد مظلوم ذهن تو هم تا اَبَد فرشته نخواهد ماند. بيا با هم ديو های سياه و فرشتگان سفيد را که زاده تخيل کمالگرای ماست از ذهن دور بريزيم و همه به انسان های خاکستری بينديشيم و آنها را جستجو کنيم. بيا باهم خاکستری شويم. به خداوندی خدا قسم که اگر مشخص شدن اينکه چه کسی فريب داده و چه کسی فريب خورده و چه کسی ظلم کرده و چه کسی ظلم ديده و يا چه کسی سياه بوده و يا کی سفيد اثری داشت، ايران بايد در گذر اين سالها گلستان ميشد.

بيا با هم و دست به دست هم در جستجوی راه خاکستری برای رسيدن به هدف خاکستری باشيم. از سفيد بگذر چرا که گرد زمان خيلی زود سياهش می کند. خاکستری باش چرا که خاکستری هميشه خاکستری است.

Tuesday, September 21, 2004

ل مثل لينک

ظاهرا اعتراضات داره جواب ميده بعد از آزادی سعيد مطلبی؛ بابک غفوری هم آزاد شد.

پیام قدردانی دست اندرکاران سایت امروز از وبلاگ نویسان.

باشگاه های آلمان: بايرن مونيخ در زمين دورتموند در دو دقيقه پايانی بازی با زدن دو گل بازی ۲-۰ باخته را تبديل به تساوی کرد. هاشميان نيمه اول را بازی کرد.
عکس های اين بازی

از طرف ديگر کايزرس لاترن توانست تيم نگونبخت هامبورگ را را ۲-۱ شکست بدهد. زندی يک گل ساخت و يک پنالتی را گل کرد تا ستاره ميدان باشد. بالاخره ما نفهميديم که زندی را برای بازی در تيم ملی دعوتش نمی کنند يا اينکه خودش علاقه ای به آمدن ندارد.
جدول بازيها.

ببينيد چه طور طوفان (هوريکين) چارلی اين پمپ بنزين را از زمين می کند و می برد. لينک از Ultimatechase.com

مقالات موجود در ويکی پديا به يک ميليون رسيد.

ساندويچی با ۸۵۰۰ کالری.

بيچاره آنهايی که توی اين رستوران کار می کنند.

بمباران کردن برای صلح مثل ...

آخرين متد تعمير ماشين.

خطرناکترين شغل دنياالبته بعد ازروزنامه نگاری در ايران.

Monday, September 20, 2004

یک درخواست

در تدارک انجام يک پروژه هستم برای کمک به وبلاگ هايی که خوب می نويسند ولی ناشناخته مانده اند. نياز به کمک شما دارم. لطفا اگر شما

۱- بيشتر از سه ماه است که وبلاگ داريد.
۲- متوسط تعداد خوانندگان روزانه وبلاگتان زير صد است.
۳- خودتان باور داريد که خوب می نويسيد. (در هر زمينه ای که باشد فرقی ندارد.)
۴- در وبلاگتان اثری از مطالب موهن از توهين به مقدسات گرفته تا مطالب و موضوعات غير اخلاقی نيست.

لينک وبلاگتان را برای من به آدرس ATAMADON@GMAIL.COM ايميل کنيد. شما هم که وبلاگ نداريد و يا وبلاگتان حائز شرايط بالا نيست می توانيد با معرفی دوستان حائز صلاحيت خود به اين پروژه کمک کنيد.

ایکاش که هر روز امروز بود

ایکاش که هر روز امروز بود. ايکاش که هيچ وقت فردا نمی شد. ايکاش که اين حس غريب افتخار هميشه با من می ماند. ایکاش که امروز تا ابد امروز می ماند.

بنا نداشتم امروز به غير از امروز چيزی بنويسم اما نمی شود يعنی نمی توانم. مطابق عادت چند روز اخير به سراغ ايگناسيو و عيالات متحده رفتم تا از آخرين خبر ها و همراهی ها با طرح فراخوانی دوشنبه مطلع شوم. چند تا را خواندم...

همه عشق بود. همه اتحاد. همه حس بود. حس غريب افتخار. حسی که سال هاست در بند اژدهای تنفر و تحقير گرفتار است. حسی که هر چند سال يکبار بندها را می شکند تا به بهانه يک مسابقه فوتبال و يا يک وزنه بردار يا يک جايزه صلح بغض فروخورده ملتی را تبديل به فرياد افتخار و غيرت نمايد. امروز هم يکی از آن روزهاست . يکی از آن معدود روزها که افتخار و اتحاد و عشق در جنگ با تنفر و تحقير پيروز بيرون می آيد. ياد بازی ايران با استراليا بخير. اين از همان جنس است.

... امان از اين بغض لعنتی! بابا بشکن و خلاصم کن باز می خوانم بلکه يکی رهايم کند. برای رسيدن به انتهای لذت بايد بشکند. به سراغ نبوی می روم شايد که او چاره کار باشد و هست. می شکند و چه شکستنی. همسرم نگران می شود. خاطرش را آسوده می کنم که همه عشق است و لذت افتخار که جاری است.

ممنونم. ممنون از تک تک شما خوبان که به من اجازه داديد يک بار ديگر با تمام وجود به ايرانی بودن خود افتخار کنم، به هم نسل بودن با شما، به همراه بودن با شما، به زندگی با نوشته های شما، به روح پاک شما، به قداست قلم شما، به انسانيت شما و به شرف شما.

ای خدا اين وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن

ايکاش که هر روز امروز بود.

خبرهای امروز از امروز

آیا یک روحانی جای حداد را می گیرد؟

نطق راهیافته بوشهر در انتقاد به ضعف رياست آقاي حدادعادل و پيشنهاد تعيين يك شيخ (روحاني) به عنوان رئيس مجلس هفتم در سال آينده وضعيت آشفته مجلس را آشكار كرد. هفته پيش روزنامه جمهوري اسلامي نيز مديريت مجلس هفتم و شخص آقاي حدادعادل را ضعيف خواند. رفتار چهار ماهه مجلس هفتم موجب شده است كه مشروعيت مجلس به كمترين ميزان خود در بيست و پنج سال گذشته برسد.

اقدامات جدید محافظه کاران برای منصرف کردن میر حسین موسوی

اعتراض به بازداشت مسئولان خانه سينما، وبلاگ نويسان و همكاران سايت هاي امروز و رويداد همچنان ادامه دارد. اين در حالي است كه مقامات قضايي كشور بدون احساس مسئوليت به اقدامات غيرقانوني خود ادامه مي دهند. يك صاحب نظر سياسي در اين زمينه به سايت امروز گفت به نظر مي‌رسد اين اقدامات براي منصرف كردن مهندس موسوي از كانديداتوري صورت مي گيرد و اينكه ثابت كنند حرف اول را در كشور محافظه كاران مي‌زنند نه راي ملت.

آیا آبادگران روند استیضاح را ادامه می دهند

تلاش آقاي باهنر و دوستانش براي منتفي كردن استيضاح آقاي خرم و به جاي آن استيضاح وزير كشور ناكام ماند. يك فرد مطلع با بيان مطلب فوق به سايت امروز گفت تحليل آقاي باهنر اين بود كه مجلس هفتم به علت پايگاه ضعيف مردمي و همچنين به دليل شعار همراهي با دولت كه در ايام تبليغات انتخاباتي سر داد، نمي‌تواند به طور مستمر با دولت آقاي خاتمي درگير شود. پس بهتر است فقط وزير كشور را استيضاح كرد تا هم خيالمان از برگزاري انتخابات رياست جمهوري آينده راحت باشد تا هر طور دلمان بخواهد آن را برگزار كنيم و هم ستاد دولت را در استانها ضعيف و نااميد كنيم. وي افزود هنوز معلوم نيست كه پس از استيضاح وزير راه آيا وزير كشور را نيز استيضاح خواهند كرد يا خير.

رسوائی هاوائی وحیثیت قوه قضائیه

اخذ مدرك از شعبه دانشگاه هاوايي در تهران توسط بسياري از مسئولان قوه قضائيه، از جمله مديركل دادگستري تهران به اندك حيثيت اين قوه لطمات زيادي وارد كرده است.

دلایل اعتراف لاریجانی

اعتراف آقاي محمدجواد لاريجاني به امكان پيروزي اصلاح طلبان در انتخابات سال آينده به منظور ايجاد نگراني در محافظه كاران و جلوگيري از تشديد اختلافات آنان صورت گرفت. وي كه به شدت مخالف كانديداتوري آقاي ولايتي است و معتقد است او در طول شانزده سال اداره وزارت امور خارجه هيچ گام مثبتي برنداشته است، مي كوشد محافظه كاران را قانع كند كه آقاي علي لاريجاني بهترين رئيس جمهور ايران است. در همين زمينه آقاي علي لاريجاني نيز از هفته پيش انتشار خاطرات ده ساله خود را آغاز كرده تا نشان دهد كه چه خدمات بزرگ به محافظه كاران كرده است.

انتقاد بی سابقه بازتاب از دفتر رهبر

سايت بازتاب وابسته به آقاي محسن رضايي از مسئولان دفتر رهبري انتقاد كرد كه چرا حيثيت رهبري را مانند انتخابات سال 76 به يك نامزد (آقاي ولايتي) گره زده اند و سعي در تبليغ وي به عنوان كانديداي مورد نظر رهبري مي كنند. اشاره اين سايت به ديدار مسئولان اقتصادي كشورهاي اسلامي با رهبري بود كه به مراسم تبليغ آقاي ولايتي تبديل شد. اين براي نخستين بار است كه سايت بازتاب چنين آشكارا به دفتر رهبري انتقاد مي كند.

انصارى راد: اگر مهندس موسوى به بن بست برسد، حجت تمام شده است

حسين انصارى راد روحانى اصلاح طلب و نماينده سابق مجلس گفت: ?امروز يك فرصت تاريخى براى ميرحسين موسوى به وجود آمده است كه ايشان نبايد اين فرصت كم نظير را از دست بدهد و با توكل بر خدا از آن استفاده كنند. ايشان مطمئن باشد كه مردم از او حمايت خواهند كرد و امروز تنها كسى است كه مى تواند براى مردم ايجاد انگيزه نمايد. موسوى از يك پشتوانه مردمى و مستحكم برخوردار است و من با صلابتى كه در ايشان سراغ دارم مطمئن هستم كه بر سياست هاى درست خود پافشارى خواهد كرد و اين يك گام به جلو خواهد بود.انصارى راد با تاكيد بر اينكه موسوى بايد سياست هاى اصلاح طلبانه خود را اعلام كند، گفت: اگر مهندس موسوى به بن بست برسد، حجت تمام شده و مى توان تصميم معقولى براى منافع كشور و روشن شدن مسائل اتخاذ كرد.

توقیف مجنون

هفته نامه مجنون چاپ اراک روز پنجشنبه با حکم شعبه دو دادگاه انقلاب اين شهرستان تااطلاع ثانوى به طور موقت توقيف شد.

قاضى شعبه دو دادگاه انقلاباسلامى شهرستان اراک در گفت و گو با ايرنا گفت: اين حکم در پى شکايت نماينده رئيس حوزه قضايى و مدعىالعموم مبنى بر نشر اکاذيب، تشويش اذهان عمومى و توهين به روحانيت و امام جمعه اراک صادر شد.

"حکمت على مظفرى" افزود : همچنين مدير مسوول اين هفته نامه در شعبه هفت دادگاه عمومى اراک نيز دو فقره پرونده کيفرى در حال رسيدگى دارد که وى به حبس و جزاى نقدى محکوم شده است که در مرحله تجديد نظر قرار دارد.

انتشار هفته نامه مجنون به صاحب امتيازى و مدير مسوولى "علىآقا ايرجى" با تيراژ۵۰۰۰ نسخه از شانزدهم مردادماه سال ۸۲ آغاز و تاکنون ۵۲ شماره از آن منتشر شده است.

نامه روزنامه نگاران کانادائي طرفدارآزادي بيان به سفیر ایران در کانادا

گروه روزنامه نگاران کانادائي طرفدارآزادي بيان در نامه اي به محمدعلي موسوي، سفير جمهوري اسلامي در اتاوا، تلاش حکومت اسلامي در زمينه وارد آوردن فشار تازه بر دست اندرکاران وبلاگ نويسي و اينترنتي در ايران را مورد انتقاد قرار داد.بر اساس اين گزارش اين گروه هشدار داد که حکومت اسلامي نه تنها شماري از سايتهاي اطلاع رساني اينترنتي را بسته بلکه دست اندرکاران اين سايتهارا نيز به زندان فرستاده است.اين گروه از حکومت اسلامي ايران خواست بااحترام گذاشتن به حقوق بشر و برداشتن فشار موجود از اينترنت، بابک غفوري آذر از روزنامه حيات نو، شهرام رفيع زاده از روزنامه اعتماد، و حنيف مزروعي نويسنده در روزنامه هاي اصلاح طلب را که به زندان انداخته است آزاد کند.

حضور هاشمى تاثيرى در نظر گروه هاى دوم خردادى ندارد

«احمد شيرزاد» عضو شوراى مركزى جبهه مشاركت در واكنش به برخى گمانه ها درباره حضور هاشمى رفسنجانى در عرصه رقابت انتخاباتى آينده گفت: هاشمى رفسنجانى هنوز قطعاً اعلام نكرده است كه در عرصه انتخابات رياست جمهورى حضور خواهد داشت و حضور وى در انتخابات تاثيرى در تصميم گروه هاى دوم خرداد نخواهد داشت. انتخاب گروه هاى دوم خرداد ميرحسين موسوى است و با آمدن آقاى هاشمى رفسنجانى تغييرى در اين انتخاب حاصل نخواهد شد.

مدير مسوول سايت نقشينه از احضار تلفني خود به دادگاه خبر داد

مدير مسوول سايت نقشينه ،گفت : روز چهارشنبه طي تماسي تلفني براي حضور در شعبه 115 دادگستري قم احضار شدم .

حامد متقي در گفت‌‏وگو با خبرنگار حقوقي "ايلنا"، با اشاره به اينكه پرونده‌‏اش همزمان با روز جهاني آزادي مطبوعات ، تشكيل شده ، گفت : همانطور كه بارها به مراجع قضايي و انتظامي مربوطه تأكيد كرده‌‏ام و متأسفانه مورد توجه قرار نگرفته ، تا زمانيكه احضار به صورت كتبي و با ذكر موارد اتهامي نباشد ، در دادگاه حاضر نشده به همين دليل فردا ؛ (شنبه) علي‌‏رغم احترامي كه براي دادگاه قائلم ، در دادگاه حاضر نخواهم شد .

وي با اشاره به اينكه در اين پرونده‌‏سازي معتقدم كه موارد متعددي توهين به اسلام وجود دارد ، گفت : به‌‏دليل انتساب پرونده‌‏سازان به برخي اركان نظام ، خواستار اين موضوع هستم كه بازرسي از سوي مقام معظم رهبري براي بررسي اين پرونده و برخورد با پرونده‌‏سازان از سوي آن نهاد محترم ، بر پرونده نظارت كنند .

متقي با اشاره به اينكه متأسفانه برخي از تاريخ پند نمي‌‏گيرند ، گفت : از اين نگرانم كه اگر اين روند ادامه پيدا كند ، تاريخ در مورد برخي حاكمان چه قضاوتي خواهد كرد .

وي ضمن اشاره به اين مطلب كه در اين پرونده ، با قرار 100 ميليون ريال در دادسرا و معرفي كفيل در آگاهي قم ، آزاد مي‌‏باشم ، گفت : چگونگي سير پرونده ديگر كه بنا بر شكايت هيئت نظارت بر انتخابات ، تشكيل شده پس از مطالعه پرونده توسط وكيل اينجانب ، اعلام خواهد شد .

رضاخاتمی: انتخابات مجلس هفتم تكرار نمى شود

دبير كل جبهه مشاركت با اعلام اينكه اين حزب در انتخابات رياست جمهورى شركت خواهد كرد، گفت: «از هم اكنون حمايت خود را از ميرحسين موسوى ابراز داشته ايم و چنانچه وى نپذيرفت نامزد ديگرى معرفى خواهيم كرد.»وى در مورد علت شكست جبهه مشاركت در انتخابات مجلس هفتم اظهار داشت كه اين حزب در انتخابات شكست نخورد، بلكه اجازه معرفى نامزد به ما ندادند.وى در مورد احتمال تكرار تجربه مجلس در انتخابات رياست جمهورى گفت: تجربه مذكور تكرار نخواهد شد.

وكيل بازداشت شدگان مقابل سازمان ملل پيرامون اوضاع موكلانش سخنراني مي كند

خليل بهراميان وكيل خانواده هاي زندانيان سياسي كه در مقابل سازمان ملل دستگير شده بودند ، عصر فردا پيرامون نحوه رسيدگي پرونده و نحوه نگهداري موكلانش سخنراني مي كند.

خليل بهراميان ضمن اعلام اين خبر ،افزود : تاكنون موكلانم موفق به امضاي برگه وكالتنامه نشده اند تا وكالت ايشان را بپذيرم .

بنا براين گزارش‌‏, در اين مراسم كه از ساعت 19 فردا , يكشنبه 19 شهريور ماه جاري در هتل مرمر تهران برگزار مي شود , چند تن از وكلاي دادگستري نيز حضور خواهند داشت .

زهره آقاجري در خصوص "بد حجابی" : اين نسل نسلي نيست كه از آن طرف آب آمده باشد ويا دست پرورده رژيم پيشين باشد

عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت ايران اسلامي ،گفت : هيچ ارزشي از جمله حجاب را از طريق بخشنامه و زور نمي توان در جامعه نهادينه كرد.

زهره آقاجري در گفت و گو با خبرنگار" ايلنا" ، با تاكيد براينكه حجاب مورد نظر را نمي توان با بخشنامه قانوني بر سر زنان نشاند ، تصريح كرد : اگر قرار بود از طريق بخشنامه و نيروهاي انتظامي و حدود و ثغور حجاب مشخص و اجرا شود، تاكنون جواب گرفته بوديم. پس بهتر است آقايان مشكل را در جاهاي ديگري پي گيري كنند.

آقاجري در ادامه افزود :اين نسل نسلي نيست كه از آن طرف آب آمده باشد ويا دست پرورده رژيم پيشين باشد. اين نسل نسل انقلاب است و اگر گله اي از آن ها داريم بايد اشكال را در خودمان جست و جو كنيم .

وي افزود : آن موقع كه روي ديوار خانه هاي مردم مي نوشتند زني كه حجاب ندارد شوهرش غيرت ندارد يا وظيفه زنانمان را فقط شوهرداري ، بچه داري و خانه داري تبليغ مي كردند بايد نتيجه آن حركت ها را پيش بيني مي كردند و امروز هم بايد نتيجه فرهنگ بخش نامه اي را پيش بيني كند.

وي با اشاره به اظهارات مسول معاونت بانوان نيروي مقاومت بسيج كه از نشست هاي متعدد بسيج زنان با فراكسيون زنان مجلس شوراي اسلامي در رابطه با تعيين حد ود و ثغور حجاب خبر داده بود، اظهارداشت : با توجه به اينكه بسيج بيشتر يك نهاد نظامي شناخته مي شود اين سوال از فراكسيون زنان مطرح است كه چرا براي مباحث فرهنگي و مساله حجاب به سراغ نهادهايي كه به صورت ويژه در زمينه فرهنگ جامعه تخصص دارند، نمي روند؟

عضو شوراي مركزي جبهه مشاركت در ادامه با بيان اينكه كساني كه امروز به وضعيت فرهنگي جامعه معترضند سال هاي طولاني بر رسانه هاي مهمي چون صدا و سيما و غيره تسلط داشته اند، خاطر نشان كرد : ايشان امروز نتيجه برنامه هاي فرهنگي شان را مي بينند، پس بهتر است به سراغ تجربه هاي منفي گذشته نروند و اجازه دهند جامعه به روال طبيعي خودش را مسايل فرهنگي و اجتماعي خودش مواجه شود .

Saturday, September 18, 2004

دوشنبه چه شود

من اگر بنشينم تو اگر بنشينی چه کسی برخيزد
من اگر بر خيزم تو اگر برخيزی همه بر می خيزند

برخواستی تا برخواستم و برخواستيم تا برخيزند. درود بر شرافت و غيرت تک تک شما که با کنار گذشتن اختلافات کوچک و مسائل پيش پا افتاده برای يک هدف گرد هم آمديد. لحظه به لحظه تعداد حاميان اين حرکت جمعی در حال اضافه شدن است. مسعود بهنود به جمع ما پيوسته. ابراهيم نبوی عزيز هم آمده. خورشيد خانم هم که در طی دو روز گذشته منتظر آمدنش بوديم بالاخره آمد. حضورش و حمايتش کمک بزرگی خواهد بود به اين فراخوان. گل نثار قدم شما نازنينان و تک تک دوستانی که همراهی کردند.

ايگناسيو و عيالات متحده مشغول جمع آوری اسامی همراهان فراخوان دوشنبه هستند. دم هردويشان گرم و خسته نباشند. شما هم اگر تصميم گرفته ايد که در اين حرکت جمعی شرکت کنيد و اسمتان در اين دو ليست نيست برايشان ايميل بزنيد و يا کامنت بگذاريد تا فهرست کامل تر شود.
ايميل ايگناسيو:ignasio@gmail.com
ايميل عيالات متحده:pedmet@hotmail.com

ل مثل لينک

مصاحبه من با راديو فردا در مورد فراخوان وبلاگی دوشنبه.
اينهم لينک همين مصاحبه در گويا.

ايگناسيو در حال تهيه فهرستی از حاميان فراخوان وبلاگی دوشنبه است.کسانی که اعلام حمايت کردند و يا با لينک دادن به حسين به طور ضمنی حمايت خودشان را اعلام کردند می توانند بافرستادن ايميل به ايگناسيو (ignasio@gmail.com) و معرفی سايتشان فهرست را کامل تر کنند.

Friday, September 17, 2004

با سلاح هاراگيری به جنگ باباگيری می رويم

با دلی شاد و قلبی اميدوار و ضميری مطمئن به فضل خدای متعال در خدمت شما خواهران و برادران عزيز خواهم بود و من هم امروز دوشنبه می شوم...

آخ آخ آخ! ديدی چی شد! آمدم دوشنبه امروز بشوم، حواسم نبود، هل شدم امروز دوشنبه شدم. به هر حال اميدوارم که اين خرابکاری من به اين تلاش سمبليک و جمعی ضربه نزند.

گذشته از شوخی خواستم اينجا اعلام کنم که من هم تصميم گرفتم که به اين فراخوان حسين لبيک بگويم. تغييرعقيده نداده ام و هنوز بر نظر خودم مبنی بر مخالفت با حمايت از سايت های اصلاح طلب به دلايلی که قبلا توضيح داده ام هستم ولی چند موضوع باعث شد که من هم دوشنبه "امروزی" بشوم.

اول اينکه می خواهم خودم با خودم تمرين دمکراسی بکنم به اين معنا که اگر نظر اکثريت بر انجام اين کار جمعی است، که هست، شرط دمکراسی حکم می کند که به تصميم اکثريت احترام بگذارم.

دوم اينکه متاسفانه يک اشکال عمده ای در اکثر ما از جمله خودم نهادينه شده و آن اين است که فرهنگ کار جمعی نداريم. شايد بزرگترين علت اين ضعف عدم درک و شناخت صحيح ما از يک کار گروهی است. در يک کار گروهی شرط اول و اساسی گذشت است. هر چند که حق با شما باشد.به بيان ديگر در يک کار جمعی با هدف مشترک هيچ فردی اين اجازه را ندارد تا با ايجاد انشعاب و دو دستگی شرايط رسيدن به هدف را مشکل و يا غير ممکن سازد. اين آفتی است که گريبانگير بسياری از گروه ها و دسته ها از ورزشی گرفته تا سياسی و اجتماعی شده و پايان کار برای همه آنها يکسان بوده. گم کردن هدف و در نهايت شکست.

سوم اينکه حسين از من خواسته علارغم عدم رغبت به هر گونه مايه گذاشتن برای اصلاح طلبان حکومتی، به دليل اينکه اين حرکت دارای ماهيت سمبليک می باشد، به جمع حاميان بپيوندم. به روی چشم. فقط ای کاش حالا که اکثرا؛ از خود حسين گرفته تا استاد سخن خوش قريحه و با ذوق و از مهدی خلجی عزيز گرفته تا کيوان حسينی خوش فکر و خوش گفتار؛ معتقديم اين يک حرکت سمبليک است برای اعتراضی به موج تازه دستگيری ها و نه حمايت از اصلاح طلبان حکومتی ميشد که اسمی به غير از "امروز" بر آن نهاد. اسم های بسياری در ذهن دارم و ايده های بسيار ولی به همان دلايلی که پيشتر آوردم از آنها در ميگذرم و من هم دوشنبه امروز خواهم بود.

Thursday, September 16, 2004

توضيح در مورد مطلب قبلی

لينک های انتهای مطلب قبلی بسيار کامل تر شده. چندين منبع انگليسی اضافه کردم که فکر می کنم اگر حتی همين لينک ها را هم پشت هم رديف کنيد و به اين فهرست ايميل بزنيد کافی باشد.

ممنون از همه دوستانی که بعد از مطلبی که ديروز نوشتم لطف کردند و اثبات کردند که شرافت و انسانيت و کمک به همنوع توی ما هنوز نمرده. درود می دهم به همه اين دوستان. درود به ساده تر از آب. درود به ققنوس. درود به آن چشمان عزيز نظاره گر. درود به ناظم. و درود به تمام آنهايی که ايميل زدند و حمايت کردند. دم همگی شما گرم و شرمنده اگر اسمی از قلم افتاده.

در ضمن بايد از دوستان عزيزم در وبلاگ گروهی و بسيار ارزشمند فانوس عذرخواهی کنم که علارغم اينکه جزو اولين ها بودند که به مطلب انگليسی حسين لينک دادند؛ در مطلب من اسمشان از قلم افتاده بود.

عزيزان ديگری که لينک دادند
شادی شاعرانه بزرگوار که من معتاد به نوشته های زيبايشم.
ياشا عزيز که گلايه بسيار بجا و درستی هم کرده. ای کاش که همه حداقل در زمان گرفتاری به يک اندازه به يکديگر بها می داديم.
عاليجناب ايکس که مدتيست کمکار شده ولی برای کارهی مثبت جمعی هميشه آماده است.
يک کرمانشاهی دلاور.
باز هم اگر کسی از قلم افتاده شرمنده.

من از دست شماها گله دارم

چشم ها را بايد شست
جور ديگر بايد ديد ...

دلم گرفته. ميخواهم شديدا از همتون گله کنم. ديروز حسين درخشان يک مطلب توی وبلاگ فارسيش نوشت و درخواست کرد که به مطلبی که در مورد بگير و ببند های اخير در وبلاگ انگليس اش نوشته همه, و در صورت امکان همان روز لينک بدهند تا رنکينگش توی بلاگ دکس بيايد بالا و در نتيجه در معرض ديد عده بيشتری از انگليسی زبان ها قرار بگيرد. از طرف ديگه هم يک ليست شسته رفته و تر و تميز از جاهايی را داد که می توانيم زنگ بزنيم و يا ايميل بزنيم و به اين شکل اعتراضی خودمان را علاوه بر رسانه های داخلی در رسانه های خارجی هم مطرح کرده باشيم و در نتيجه ضريب موفقيت و به سر انجام رسيدن اين اعتراض را چندين برابر کنيم.

دست به کار شدم و همراه سری لينک هايی که داشتم پابليش می کردم لينک به آن مطلب را هم گذاشتم و از خوانندگانم که بسياریشان خود وبلاگ نويس هستند خواهش کردم که به مطلب انگليسی حسين لينک بدهند. طبعا تصور من اين بود که دوستان نه به خاطر درخواست من و حسين بلکه به حکم شرافت و انسانيت و به خاطر دوس تان خودشان که تا چند روز پيش مثل همه ما می نوشتند و به خاطر پيرمرد بی گناهی که به جرم ناکرده پسر اکنون در مکانی نامعلوم به انتظار سرنوشتی نامعلوم هستند، سريعا دست به کار بشوند و در يک اقدام گروهی به اين دعوت حسين لبيک بگويند ولی زهی تاسف و زهی خيال باطل ...

من از بيگانگان هرگز ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد ...

من هيچ کاری به اون سه چهار هزار نفر بازديد کننده روزانه حسين و اين پانصد ششصد نفر بازديد کننده خودم ندارم (هر چند که با توجه به نوع گرايش ها و شخصيت اين مخاطبين توقع همکاری آنها توقع بيجايی نبود). کاری هم به خوانندگانی که خود وبلاگ نويس هستند ولی از زمان انتشار مطلب حسين به روز نکردند هم ندارم و فرض را در مورد آنها بر اين قرار می دهيم که هنوز اين مطلب را نديده اند. ولی از اون گروهی که در ليست های بلاگ رولينگ من و حسين هستند و به روز هم کرده اند توقع بسيار داشتم و هنوز هم دارم.

۴۴وبلاگ از زمان انتشار آن مطلب در ليست دوستان!! حسين به روز شدند. باور کنيد که تنها و تنها سه نفر (به غير از من) به مطلب انگليسی حسين لينک داده اند. باز هم درود به شرافت اين سه نفر. در وبلاگ من هم وضع بهتر از اين نيست از مجموع ۱۲ نفری که به روز کرده اند تنها شيده عزيز بوده که مثل هميشه شرايط را درک کرده و به ياری شتافته.

اينجورييه ديگه! خدا را شکر برای حرف های خاله زنکی، دعواهای وبلاگی، قربون صدقه های الکی، نون به هم قرض دادن و يا برعکس، خشتک هم را جر دادن و هزار تا کوفت و زهرمار از اين دست همه پيش قراوليم. اما ...

آخه بابا پدرتون خوب، مادرتون خوب صحبت جون سه چهارتا آدم بيگناهه که گرفتار شدند. اينجا که ديگه جای دماغ بالا ايستادن و بی محلی کردن نيست. واقعا چی فکر کرديد فکر کرديد کلاستون مياد پائين اگر به اين درخواست جواب مثبت بديد. فکر کرديد اگر لينک بديد می گند فلانی دستمال يزدی پهن کرده. يا اينکه پيش خود تون گفتيد که باز اين پسره حسين داره رئيس بازی در مياره بگذار حالش را بگيريم. يا اينکه نکنه ترسيديد مثلا هيتش بالا بره و مورد توجه قرار بگيره.

نه! جداً خيلی دلم می خواهد بدونم چی فکر کرديد که يک لينک دادن ساده را که حد اکثر پنج دقيقه وقتتان را می گرفت نکرديد. حالا نمیگم چرا فکس و ايميل و يا تلفن نزديد. برای اطلاعتون بايد بگم که ۱۵ تا لينک کافی بود تا مطلب حسين امروز بياد در صدر ليست بلاگ دکس و ده هاهزار خواننده انگليسی زبان پيدا بکند که هر يک به تنهايی روی ده ها تن ديگر می توانستند نفوذ داشته باشند.هنوز هم دير نشده. لطفا همين امروز بياييد همه با هم به اين مطلب لينک بدهيم. اگر هم فرصت بيشتری داريد يک متن دو خطی در اعتراض به بازداشت های اخير تهيه کنيد و همراه با لينک هايی که در انتهای اين مطلب می آورم به اين شبکه های خبری ايميل کنيد. اگر هم در تهيه متن به زبان انگليسی مشکلی داشتيد يک ايميل به من بزنيد تا برايتان يک متن اختصاصی بفرستم.

از طرف ديگر تعجبم از پن لاگی هاست که که متاسفانه و يا خوشبختانه خود من هم عضوشان هستم و می بينم که هيچ خبری ازشان نيست . الحمد الله اينقدر درگير اساسنامه کوفتی لعنتی هستند که اصلا دريغ از يک کلمه راجع به حوادث اخير. چه توی سايت خودشون و چه توی سايت بعضی از اعضای اصلی. نمی خواهم متهم کنم ولی واقعا بعضی مواقع شک می کنم که چگونه است که بعضی از اين آقايان با اسامی مستعار و هویّت مشکوک برای فحش دادن به زمين و زمان و همه مقدسات مردم هميشه آماده اند ولی وقتی که کار به آنجا می رسد که به بهانه همين خزئبلات و تحت عنوان مبارزه با کفر و الحاد و مخالفين و بر براندازان، فر زن د ان غيور اين ملت را که با شهامت و هویّت واقعی به ترويج فکر و انديشه مشغولند دراز می کنند؛ اين آقايان در ساحل امن نشسته اند و دريغ از کوچکترين همراهی.

در مطلب بالا هدفم نصيحت نبود که خودم از همه عالم و آدم بيشتر نياز به نصيحت دارم. جانماز هم نمی خواستم آب بکشم و بگويم که من چنينم و شما چنان. خدا را شکر می کنم که در زمانی که داشتم اين مطلب را می نوشتم حسين درخواست ديگری کرده که ماهيتش با درخواست قبلی متفاوته و من با آن مخالفم (خدا را شکر را به اين خاطر گفتم که حداقل انتقادهای پيش رو در دايره پاچه خواری ما دور نمی زنه. هر چند که اگر هم ميزد مهم نبود).

به هر حال من با اين پيشنهادجديد حسين مخالفم به چند دليل اول اينکه آنجا صحبت از دفاع از افراد مظلومی بود که گرفتار قدرتند و اينجا بحث دفاع از بخ شی از قدرت است که خود مسبب گرفتاری همان افراد است. ديگر اينکه هزينه اين اقدام به خصوص برای افرادی که با نام واقعی فعالند بسيار بالاتر از فراخوان قبلی است و صدالبته که همه ما می دانيم جه مقدار ملت در طی هشت سال گذشته بهای گزاف حمايت از اين گروه اصلاح طلب را پرداخته و اگر نوبتی هم باشد نوبت اقدام آنهاست برای حمايت ازملت و بازپرداخت بدهی های تلمبار شده به ملت. به هر حال واقعيت اين است که قدرت اجرايی اصلاح طلبان هر چند بسيار محدود است ولی همچنان بيشتر از قدرت ملت است. پس به جای حمايت چندباره ما، بايد به انتظار نشست و ديد آيا اين گروه اقدام مثبتی در جهت بازگردانی حقوق ملت انجام خواهد داد و يا چون هشت سال گذشته نظاره گر خواهد ماند.

فهرست زير سايت هايی هستند که لينکشان را به همراه متن اعتراضيتان بايد برای اين ليست ارسال کنيد.


متن نامه گزارشگران بدون مرز در مورد دستگيری های اخير به انگليسی از سايت رسمی گزارشگران بدون مرز.

سايت رسمی گزارشگران بدون مرز. فارسی

نمايش ايران در نقشه خاور ميانه به عنوان منطقه بسيار جدی خطرناک برای روزنامه نگاران.

گزارش سال ۲۰۰۴ گزارشگران بدون مرز درباره ايران.

خبر Canada NewsWireدرباره دستگيری های اخير.

اعتراض انجمن آزادی بیان کانادا به دستگیری‌های اخیر

خبررسانی درباره بازداشتها به زبان انگليسی

قوه قضائيه جمهوری اسلامی، پدر يک مخالف سياسی را «گروگان» گرفت - روزنامه هلندی NRC Handelsblad

جف جارويس، وبلاگ‌های انگليسی‌زبان را به حمايت فراخواند - BuzzMachine

قبل از فرستادن ايميل يکبار ديگر به اينجا و سايت سينا سر بزنيد و لينک های خارجی اضافه شده را به ليست لينکهای ارساليتان اضافه کنيد.

Tuesday, September 14, 2004

ل مثل لينک

کدام هنرپيشه کاريکاتور کدام هنرپيشه است. من هلاک آخريش هستم.

همه چيز درباره عدد ۳۷.

اين شش سوال را جواب بديد تا ببينيد کدام منظره طبيعی با شخصيت شما بيشتر سازگار است.

مجموعه عکس های تاريخی که دنيا را منقلب کردند.

موتور جستويی برای صداها.

هيچ می دانستيد که اين کارگردان های بزرگ برای يک کمپانی سيگار تبليغ کرده اند.

حسين در وبلاگ انگليسی اش از دستگيری های اخير می گويد. لطفا شما هم اگر سايت شخصی داريد به اين مطلب حسين لينک بدهيد.

ابطحی هم پيگير قضايای اخير هست. فقط اميدوارم نظراتی که توی وبلاگش می دهد کار را خرابتر نکند. چون تجربه نشان داده که طرف مقابل بدتر لج می کند.

متن موزيک را شما بدهيد تا اين گروه ارکستر مکزيکی برايتون اجرا کنند.

مردی به خاطر ندادن تيپ به گارسون بازداشت شد.

فتوشاپ با حيوانات چها که نمی کند.

جل الخالق. سگ هايی که حرف می زنند. تا نبينيد باور نمی کنيد.

از ۱۰ به توان ۲۳ تا ۱۰ به توان ۱۶ فکر می کنيد چقدر فاصله باشه.

مبايل پاناسونيک مخصوص خانم ها.

بيخود نيست که اين فلسطينی ها به جای تفنگ از سنگ برای مبارزه استفاده می کنند.

از هر پنج آلمانی يک نفر ترجيح می دهد که ديوار برلين بازسازی شود.

Monday, September 13, 2004

ممنون

ممنون از همه دوستانی که با ايميل های محبت آميزشون من را خجالت دادند. حقيقتا ظرف دو روز گذشته به حدی عصبانی و نگران بگير و ببند های خانوادگی بودم که مجبور بودم يک جوری اين حس تنفر و وحشت را که با هم به سراغم آمده بودند تخليه کنم. نتيجه اش هم اون دو تا پست کذايی بود که حتما خوانده ايد. حالا هم دارم سعی می کنم به شرايط عادی برگردم.

انشاالله که برادر عزيز مرتضوی و همکارانشون هم اين نوشته های من را به حساب پيری و کم حافظگی پدرم بگذارند و از گناهش در گذرند.

تصميم نهايی؛ هاشميان به تل آويو می رود

بر طبق آخرين خبر که از طريق سايت رسمی باشگاه بايرن مونيخ انتشار يافت وحيد هاشميان بازيکن ايرانی اين باشگاه با تيم بايرن برای بازی روز چهارشنبه با تيم مکابی اسرائيل از سری مسابقات جام قهرمانی باشگاه های اروپا به اين کشور سفر خواهد کرد.

پيش از اين بر سر رفتن و يا نرفتن اين بازيکن به اسرائيل بحث های زيادی چه در داخل ايران و چه در خود باشگاه صورت گرفته بود. ولی با توجه به مصدوميت دو مهاجم ديگر بايرن از جمله سانتاکروز، مهاجم اول اين تيم و همين طور تأکيد رئيس بکن بائر بر همراهی هاشميان، تصميم نهايی بر رفتن اين بازيکن با تيم قرار گرفت.

با تاييد نهايی ماگات مربّی تيم که پيش از اين مخالف سفر هاشميان بود به نظر می رسد که همه شرايط فراهم است تا شاهد هنر نمايی روز چهار شنبه هاشميان در برابر حريف اسرائيلی باشيم.

با توجه به جنجال های داخلی و ابراز مخالفت های تلويحی مقامات ايرانی نسبت به اين سفر؛ در صورت تحقق آن بايد به انتظار واکنش های طرفين پس از انجام اين بازی بود. بايد ديد که آيا بار ديگر منافع ايران و ايرانی فدای آرمان های فلسطين و امت عرب خواهد شد. آيا هاشميان از حضور در تيم ملی محروم خواهد شد و يا حتی بد تر از آن به جريمه و زندان محکوم خواهد شد. آيا بازی ماه آينده تيم ملی با آلمان لغو خواهد شد و يا اينکه تندرو های مذهبی حاکم هزينه ها را اين بار قبل از آرمان گرايی محاسبه می کنند. بايد به انتظار نشست.

دلم ميخواد بنويسم

دلم ميخواد بنويسم. دوست دارم از جوونيم و خاطراتش براتون تعريف کنم. هوس کردم طنز تلخ را بذارم توی دهن حسنی بيچاره و برای چند دقيقه هم که شده به خودم و شما آرامش بدم. دوست دارم مصاحبه ای را که با ماندانا آماده کردم پستش کنم. دوست دارم لينک بارونتون کنم و از همراه هر روزه شما بودن، حتی اگر برای چند دقيقه هم که باشد، لذت ببرم. دوست دارم بنويسم و با نوشتنم احساس زنده بودن و مفيد بودن بکنم ولی ...

پدر من هفتاد و اندی سن دارد و در لانه کثيف بيشرف ترين و پست فطرت ترين های تاريخ بشريت روزگار ميگذراند.

شايد ديگر هيچ وقت ننويسم.

Sunday, September 12, 2004

اطلاعيه مهم دادستانی در مورد بازداشت های اخير

با کمال تاسف شاهديم که در طی چند روز اخير موج تازه ای از حملات ناجوانمردانه از سوی دشمنان نظام و اسلام و به قصد تشويش اذهان عمومی آغاز گشته. اين نهاد محترم وظيفه خود می داند به منظور تنوير افکار عمومی نکاتی را به عرض ملت شهيد پرور برساند.

۱- دستگيری های اخير که بهانه ساز هوچی گری مشتی ضد انقلاب فراری و ورشکستگان سياسی گشته بر مبنای قانون باباگيری مصرح در بند اول از اصل سوم قوانين ايالتی و ولايتی مصوب سال ۸۸۲هجری قمری و تصويب شده توسط چنگيزخان می باشد.

۲- اين قانون هر چند که به نام باباگيری شناخته می شود، ولی در اصل بابا در آوری است. به اين مفهوم که بازجويان محترم ظرف چند هفته و با نهايت عطوفت اسلامی بابای متهم را از منجلاب فساد در می آورند و به آغوش اسلام باز می گردانند.

۳- در متن اين قانون تصريح شده که هر کس در هر مکانی و به هر نيتی و با هر وسيله ای، هر گونه اقدامی له يا عليه هر چيزی و يا کسی انجام دهد مستحق اين مجازات خواهد بود. البته نوع مجازات بر اساس شدت عمل شخص متغير است. به اين معنا که بسته به شدت بزه حادث می توان بابا را در آورد، خواهر را سرويس کرد و در موارد سنگين تر، قانون قانونگذار را مخير نموده که حتی ننه متهم را جر بدهد. از سوی ديگر قاضی مختار است در صورت تشخيص به ندامت متهم، تنها با يک مجازات سبک مثل چارقد کردن خشتک عمه وی ختم پرونده را اعلام نمايد.

۴ - حتی در بخش ديگری از اين قانون آمده که توابين و فريب خوردگانی که به آغوش نظام باز گردند و خدمت به نظام را آغاز کنند مي توانند مادر شوهر و يا مادر زنشان را جايگزين اقوام خود کنند.

و در پايان اين سخن شيخ عجل سعيد (شيخ اجل سعدی سابق) که
هر پدری که در می آيد ممد حيات است و چون از اون تو ديگه در نيايد مفرح ذات.

Saturday, September 11, 2004

ل مثل لينک

قبل از عمل ................................................. بعد از عمل

ويدئوکليپی از جوادترين گروه موزيک دنيا.
حتما حتما سايتشون را هم ببينيد.

Friday, September 10, 2004

گرد گيری از گوش راست

تغييرات مختصری در ستون کناری اين سايت دادم که لازم ديدم به اطلاع شما امت شهيد پرور برسانم .

اولا که ستون صبنار(صبحانه + نهار) را به روز کردم. يک چيز هايی را ازش کم کردم و يک تعداد سايت بهش اضافه کردم. اضافه شده ها اونهايی هستند که بين وبلاگ بودن و نبودن سرگردان بودند و من فکر کردم اينجا جای خوبیِه براشون.

ليست بلاگ رولينگ يا همان ستون بلاگ آباد را هم گرد گيری اساسی کردم. يک تعدادی از دوستان بودند که لينک داده بودند و فرصت نکرده بودم اضافشون بکنم که کردم. يک تعداد محدودی از دوستان هم بودند که علاقه نداشتند در اون ليست باشند که علارغم ميل باطنی حذفشون کردم.

قانون لينک دادن در اين سايت مثل هميشه است و تغييری نکرده. هر کس که لينک بده حد اکثر ظرف يک هفته وارد ليست بلاگ رولينگ اين سايت می شود. بعد از يک هفته اگر لينکش اينجا نبود بايد يک ايميل به من بزنه و بگه فلانی ما رو از قلم انداختی. اگر فرداش لينکش را ديد که مسأله حله، اگر هم نديد و جواب ايميلش را هم نگرفت معنی اش اينه که لطفا به سايت من لينک ندهيد. من با عقايد مطرح شده در وبلاگ شما مخالفم و علاقه ندارم که اسمی از من در آن سايت آورده شود.

به هر حال اين بود انشای من درباره تغييرات اعمال شده. هر کس هم که فکر ميکنه اشتباهی شده و يا اسمش از قلم افتاده لطفا گوشی ايميل را برداره و يک تک کليک به من بزنه.

قربانت
خدا حافظ

جيپ صحرا کروکی من ـ قسمت دوم و آخر

توضيح: مود خوب خيلی مهمه. اين قسمت را سرحال بودم که نوشتم و فکر می کنم خوب در آمده. بنابراين اگر قسمت قبلی راخونديد و فکر می کنيد که به بدی اونه اشتباه می کنيد. بخونيد تا باور کنيد.

جونم براتون بگه که با کلی سلام و صلوات ماشين را تحويل گرفتم و زدم بيرون.چند صد متری بيشتر توی جاده مخصوص نيومده بودم که زدم کنار به منظور انجام تغييرات ماهوی. اول از همه افتادم به جون در و پيکر چادری و بيريخت و بی مصرفی که روش گذاشته بودند. البته در و پيکار که چه عرض کنم يک ترکيب بی ربطی بود از چرم خر (به جای خز) مصنوعی که اون موقع ها دختر عموم که پانک شده بود از همون جنس به عنوان تنبون استفاده می کرد. يادمه يک همکلاسی جواد بالا هم داشتيم که يک کت از همين نوع چرم اجاره کرده بود. (اون موقع ها توی روزنامه ها مرتب تبليق اجاره کت چرم می کردند به مبلغ فقط ۱۰۰ تومان در هفته.)

حالا چرمش که خوب بود؛ بايد پنجره هاش را می ديديد. يک چيز هايی يک خرده کلفت تر و البته تار تر از کيسه پلاستيکی هايی که ميوه فروش ها توش سيب زمينی پياز می ريزند را به عنوان شيشه پنجره گذاشته بودند دور تا دور ماشين. هر چند که بعدها طوری بهش عادت کردم که هر چی بيوک آقا دکه که سر کوچمون هندونه می فروخت خواست از چنگم درشون بياره ندادم ولی در اون موقع واقعا از پشتش هيچ جا رو نمی ديدم. انقدر دلم برای طفلک آقای رنگلر که لابد طراح اولی اين جيپ ها بوده و در اون زمان داشت توی گور می لرزيد می سوخت که بدبختی خودم را برای باز کردن اين چادر احمقانه وسط بيابون و بدون هيچ ابزاری فراموش کرده بودم. خلاصه با هر مکافاتی بود اون را نصفه و نيمه باز کردم.

حالا نوبت خودم بود که پوست بندازم. اول از همه بايد از شر عينک وته ريش راحت می شدم. در مملکت ما يک رسم خوبی هست که می توانيم با يک سری ابزار ساده کارهای مشکل و پيچيده ای را به نتيجه برسونيم. (از جمله اين کارها اموری است که در ادارات وموسسات دولتی انجام ميشه.) اين ابزار شامل ته ريش؛ پيراهن کثيف روی شلوار؛ تسبيح؛ انگشتر عقيق؛ پاشنه خوابيده (در صورت داشتن امکانات دمپايی اتافوکو بهتر جواب ميده)، بوی عرق مونده ناشی از آبگوشت وپياز شب قبل (اگر بتونيد بوی پا و بوی دهنتون را هم باهاش قاطی کنيد و معجون مخصوص بزنيد که ديگه راه افتادن کارتون ايکی ثانيه است)؛ ذکر زير لبی و از اين دست امکانات کمک آموزشی. البته هيچ کدام از اونها به اندازه پول چايی موثر نيست ولی اگر بتوانيد هر دو مورد را با هم داشته باشی ديگه رديف رديفی. ای وای اصل کاری رو داشت يادم می رفت اگه بتونيد به هر طريقی که شده بابايی، ننه ای يا فک و فاميلی رو شهيد کنيد ويا دستکم مفقود الاثر و يا جانباز(شده حتی ۱۰ درصد) بکنيد؛ ديگه تمومه. البته اين مورد آخری تقريبا همه جا تاثير مثبت داره الا يکجا که همان بنياد جانبازان و مستضعفانه.

ازبحث اصلی دور شديم. طبيعتا من هم چون دلم می خواست کارم درست و حسابی راه بيفته برای گرفتن ماشين مجهز به اکثر اين ابزار و آلات بودم . از طرف ديگه هم توی يک ساک تجهيزات تيپ زنی خودم را هم گذاشته بودم. لنز و عينک ريبن به جای عينک ته استکانی؛ تی شرت آستين کوتاه مامانی به جای پيراهن سابقا سفيد پر از عرق و کثافت، گردنبند Peace به جای انگشتر عقيق و البته يک دستگاه ريش تراش و مقدار متنابهی ادوکلن و مام زير بغل برای زدودن باقی کثافات .

تيپ خطر را زدم و با جيپ صحرای کروکی راه افتادم به سمت شهر. پيش خودم می گفتم اول سر راه يک سر ميرم پاساژ گلستان يک چند دوری اونجا می زنم بعد ميرم سمت جردن، اونجا هم دو سه دور می زنم و بعد ...

به حدی برای خودم نوشابه باز کرده بودم که فکر می کردم بايد تيريپ بذارم و عمرا به کسی تلفن ملفن ندم. اما اگر کسی اصرار کرد و گير داد و افتاد دنبالم و خلاصه کنه شد تلفنش را بگيرم تا بعدا تصميم بگيرم که بهش زنگ بزنم يا نه.

توی همين فکر ها بودم که رسيدم به شهرک غرب. تا پيچيدم توی خيابان ايران زمين دو تا دختر از سمت ديگه با يک پرايد داشتند می آمدند و طييعتا نگاه ها به هم تلاقی کرد. من هم بی معطلی با يک عشوه شتری سرم را برگردوندم که يعنی مثلا من خيلی بچه باحالم و شماها را تحويل نمی گيرم. هنوز وسطای عشوه شتريه بودم که يک دونه از اين سرباز صفر ها دستش را گرفت جلوی ماشين که يعنی نگه دار. من هم که می دونستم هنوز مجلس برای عشوه شتری مجازاتی تعيين نکرده خيالم راحت بود.

توی پرانتز بايد بگم که اون موقع ؛خدا خيرشون بده نماينده های مجلس و نيروی انتظامی را؛ بندگان خدا شبانه روز در حال تصويب قوانين مبارزه با ملت بودند ـ ببخشيد منظورم مبارزه با فساد و فحشا و بی ناموسی بود ـ نمی دونم که اون قوانين که اتفاقا خيلی هم کامل و دقيق بود چی شد و آيا الان هم اجرا ميشه يا نه ولی يادمه بندگان خدا خيلی براش زحمت کشيده بودند. حتی مثلا رنگ های مختلف ماتيک جريمه های مختلف داشت يا مثلا نوشته های روی ماشين ويا تيشرت ملت ؛ بسته به نوشته اش ؛ جريمه های مختلف داشت. اين جريمه ها از ۱۰۰۰۰تومان شروع ميشد و به اعدام ختم ميشد البته بندگان خدا معمولا تساهل اسلامی را در نظر می گرفتند و اعدام نمی کردند.

خلاصه زديم کنار و مطابق معمول که اين سرباز صفرها را اذيت می کرديم گفتم جناب سرهنگ چی شده کودتا شده. يارو سربازه هم جواد تر از ما قضيه را جدی گرفت فکر کرد واقعا ما فکر کرديم سرهنگه . گواهينامه ما رو گرفت و پريد روی صندلی بغل گفت برو پاسگاه. خواستم با خنده و شوخی سر و ته قضيه را هم بيارم ولی نشد. دردسرتون ندم رفتيم پاسگاه و اونجا تازه فهميدم که قضيه چيه. از آنجايی که من همواره آخر شانس بودم معلوم شد که روز قبل از اينکه من اين جيپ کوفتی را تحويل بگيرم بخشنامه ای آمده که تمام ماشين های کروکی بايد جمع بشند و حق تردد در شهر را ندارند. هر چی هم که ما خودمون را زديم به چپ و راست و بالا و پائين که بابا من اين ماشين را از يک کمپانی دولتی همين امروز تحويل گرفتم، به من چه که اونها اينطوری ساختنش و از اين جور حرف ها به خرجشون نرفت که نرفت. آخرش کار به جايی رسيده بود که به يارو افسار نگهبانه التماس می کردم که بابا يک مجّوز يک هفته ای به ما بديد که حد اقل داغش به دلمون نمونه، قبول نکرد.

ماشين را بردند چهار روزی پارکينگ گلستان خوابوندند.رفتيم دادگاه و ۲۵۰۰۰ تومان اون موقع هم پول جريمش را داديم تا تونستيم ماشين را در بياريم بيرون. تازه می خواستند ۳۵ روز بخوابونند که الحمدالله عطوفت اسلامی آقای قاضی شامل حال ما شد.

حالا همه اينها يک طرف، سرزنش های پدر و مادر يک طرف. تازه باز اون هم اونقدر نمی سوزوندم که توسری خوردن از تمام فک و فاميل که حضورا و يا تلفناً به خدمتم می رسيدند آتيشم ميزد. ديگه آش اينقدر شور شده بود که عمه بابام هم که اصلا فرق جيپ رو با جارو نمی دونست از گلپايگان زنگ زده بود که حالا به جای کروکی نمی شد يک رنگ ديگه بگيری که انقدر اين پدر و مادرت را اذيت نکنی. بنده خدا فکر کرده بود که کروکی يک جور رنگه.

خلاصه اين ماشينه رو ما داغش به دلمون موند که توی تهران بتونيم کروکش را برداريم و سوار بشيم و با اون چرم جوادی بيريختش دو تا تابستون عرق ريختيم تا بالاخره يکی خرتر از ما پيدا شد و با التماس ما و يکی بخر دوتا ببر و ساير تبليغات حاضر شد به نصف قيمت برداره بره.

Thursday, September 09, 2004

به قبر پدر پينگ کننده الکی صلوات که باعث گرفتن وقت من و خوانندگانم ميشه.

ل مثل لينک

آقا! بشتابيد که باد هوريکين ارزان شد . فقط عکس های فيگور های يارو را در حال شکار باد از دست نديد.

همسر فروشی در ebay.

اگر دنبال جنس ارزون ميگرديد حتما به اينجا يک سری بزنيد.

جدول کامل مسابقات مقدماتی جام جهانی.
برنامه و نتايج بازی های گروه ايران.

چه می کنه اين ترکيب فلش و Swift 3D.
و همين طور چه می کند اين مداد خوشحال.

بزرگترين منبع کتاب های آنلاين . در اين سايت شما دسترسی به هزاران کتاب داريد.

آموزش راه های آرام کردن بچه ها در بازی.

Wednesday, September 08, 2004

استفاده بهينه از لينک در دستور زبان بريدن

ـ شما دستور زبان می دانيد؟

ـ ـ نه من فقط دستور زبان بريدن بلدم.

ـ می توانيد يک فعلش را صرف کنيد.

ـ ـ می گيرم
می گيرم
می گيرم

می گيريم
می گيريم
می گيريم

ـ آيا فعل ديگری هم هست که بتوانيد صرف کنيد.

ـ ـ نه فعل های ديگر را شما صرف می کنيد.

ـ مثلا؟

ـ ـ مثلا :
می پاشنه کفشی
می پاشنه کفشی
می پاشنه کفشی

می پاشنه کفشيد
می پاشنه کفشيد
می پاشنه کفشيد
حالا دوست داری صرف کنی!

ـ نه ممنون قبلا صرف شده.

Monday, September 06, 2004

ل مثل لينک

درود بر بروبچه های مسجد کلاردشت که حتی توی خلا هم راه و چاه بهشت رفتن را ياد ملت می دهند.

پرچم تمام کشور های دنيا.

کيل بيل را تبديل شده به ASCII ببينيد.

اين ديگه از اون حرف هاست. فروش بمب ناپالم در اينترنت.

آقا! به خدا اين ملت ديوانه اند. ده دقيقه است که دارم می خندم. يارو برداشته باد طوفان -هريکين -را کرده تو کيسه داره به خلق الله ۱۲۰ دلار می فروشه. تازه جالب اينه که ملت هم براش سرودست می شکنند. توی توضيحاتش هم نوشته که در کيسه را باز نکنيد. باد توش هنوز خشن و خطرناکه.

نگاهی متفاوت و تا حد زيادی واقع بينانه به کانون وبلاگ نويسان.

فيلمی از تصادف وحشتناک يک کاميون با ديوار.

معنی اسم شما چيست.

اين سايت هم از آن چيز های عجيب است که من کمتر ديده ام.

همه چيز درباره دوران يخی

آخرالزمون. اگر از خنده زياد روده هاتون مياد توی حلقتون اين فلش را نگاه نکنيد. انگليسی

اين فلش راجع به برخورد هواپيمای بويينگی است که گفته شد به پنتاگون برخورد کرد. من قضاوت را ميگزارم به عهده شما.

درام زدن کاراکترها با سرشون .اين فلش يک مقدار عجيبه ولی ارزش يک بار ديدن را دارد.

هيتلر و هندوانه شتری .

پادشاه سوازی يک دختر شانزده ساله را به عنوان همسر دوازدهم خود برگزيد.

بالاخره همه چيز بوش و دار و دسته اش بايد به هم بخوره، از جمله طرز حرف زدن معروفترين و پر سابقه ترين مجريشون ـ Bill O'Reilly ـ توی FOX.

اين سايت مال کسايی است که قضيه روح را جدی گرفتند.
اين هم مجموعه عکس های روح ها.

مترجم آنلاين و بسيار خوب قابل کاربرد برای بسياری از زبان ها.

چند تا سوال ساده را جواب بديد تا بفهميد که چه کتاب هايی به دردتون می خوره و بايد بخوانيد.

Saturday, September 04, 2004

ل مثل لينک

عکس خودتان را روی صفحه اول مجله ELLE بگذاريد و برای دوستانتان ايميل کنيد.
ELLE

قدرت طوفان در فلوريدا چه ميکنه.

اين بازی جالبيه. نشان بديد که چقدر در استفاده از ماوس کامپيوتر مهارت داريد.

اگر فکر می کنيد خيلی باهوش هستيد اين معما را حل کنيد.

آنلاين نقاشی بکشيد و به صورت فايل jpg يا png يا swf پابليشش کنيد.

زني که اسکناس ۲۰۰ دلاری با عکس جرج بوش خرج می کرد و از اون خر تر صندوق داری که ازش قبول می کرد.

کيبرد نوری. اين هم ويدئوش.

اين را ميشه اسمش را گذاشت خونين ترين تبليغ تاريخ از کمپانی نايکی.

Friday, September 03, 2004

پاسخ به يک دوست

خدای را صد هزار بار شاکرم که می بينم دوستان، اين حقير را امين خود می دانند و سوالات مهم خود را برايم ارسال می کنند و خدای را سپاس می گويم که اين وبلاگ توانسته پناهگاهی برای جوانان عزيز باشد.

اين سوال يک جوان محقق و جويای علم و دانش است که از طريق ايميل به دست من رسيده. واقعا با ديدن اين ايميل تحت تاثير قرار گرفتم و نمی دانستم که به اين عزيز چه پاسخی می توان داد. بخوانيد:

"چطور ميتوان لامپ را بدون اينکه بشکند از ماتحتمون دربياوريم."
البته اين برادر بزرگوار کلمه ديگری را به جای ماتحت استفاده کرده بود که من عوض کردم.

و اما پاسخ من بعد از ساعت ها تحقيق و تفحص:

"عزيز دل برادر. اين تنها و تنها بستگی به اين دارد که چطور لامپ را بدون اينکه بشکند در ماتحتتون کرده باشيد.
گذشته از اين، مرحوم توماس اديسون واقعا بايد افتخار کند به اينکه در قرن ۲۱ و علارغم تمام مشکلات سياسی و اقتصادی که مبتلابه جامعه جهانی است شخصی اين شهامت را به خرج می دهد که تحقيقی در اين سطح در مورد اختراع ايشان داشته باشد.
درود می فرستم بر تو جوان عزيز که باعث افتخار همه ما هستی و از تو می خواهم که من و خوانندگان اين وبلاگ را از نتيجه نهايی تحقيقات با ارزشت بی نصيب نگذاری. اميدوارم که شرايط پيشرفت برايت فراهم شود و بعد از اتمام اين آزمايش بتوانيم خبر های موفقيت تو را در آزمايش روی لامپ های مهتابی، گازی و حتی پروژکتورهای استاديوم ها همراه با پايه هايشان بشنويم. "

Thursday, September 02, 2004

ل مثل لينک

اين فلش دارای اطلاعات ارزشمندی از نقاشی ها و نوشته های جرج بوش است.

اولی: يک کسی را می شناسم که مار را از توی دماغش رد می کنه و از توی دهنش در مياره.
دومی: به اين که چيزی نيست من يکی را می شناسم که شير را از توی دماغش رد می کنه و از توی چشم هاش در مياره.

المپيک از ديد Worth 1000 .

يک فلش نه چندان جالب.

شرقی ترين جواد يا جواد ترين شرقی دو عالم به دنبال شاهزاده خانم زندگی اش ميگردد. شايد اون شاهزاده خوشبخت شما باشيد.

چطوری با iPOD تون ايستگاه راديويی درست کنيد.

سايتی در مورد آشغال هايی که می توانيد با يک ۲۵ سنتی از دستگاه های وندور ماشين بخريد.

چهره آينده دنيا و مردمش چگونه خواهد بود. طراحی سايتش بيشتر از موضوعش جالبه.

مصاحبه با ماندانا نادريان

يک مصاحبه با ماندانا نادريان مجری و برنامه ساز باحال و موفق تلويزيون RTL آلمان داشتم که فکر می کنم خوب از کار در آمده. دارم آماده اش می کنم و اميدوارم حد اکثر تا ۴۸ ساعت ديگر بتوانم پابليشش بکنم. منتظر باشيد.

Wednesday, September 01, 2004

ل مثل لينک

چطور تمرين خفه نشدن و يا بهتر است گفته شود خفه شدن بکنيم .

کليپ های عربی. قابل توجه علاقمندان به آهنگ های عربی.

وقتی که موج های ۱۰۰ فوتی در دريا به جنگ کشتی ها می آيند.

اثبات صد در صد و بی چون و چرای دزدی کمپانی ديزنی برای ساخت فيلم Lion King از روی يک فيلم ژاپنی، ساخته شده در سال ۱۹۶۴.

سايت يک پسر نيمه خل و چل که با خانواده اش در يک تريلر توی يک محله بسيار فقير نشين زندگی می کند.

شايد باور وجود يک همچين ديوانگان مريضی مشکل باشد. ولی دوربين های مخفی مجبورمون می کنند که باور کنيم. يک دو
لينک از ispies

مايکل مور: من نمی توانم باور کنم که جمهورخواه ها اينقدر احمقند که در گرد همايی خودشان هم برای فيلم من تبليغ می کنند. بعد از جنجالی که مک کين و مدعووين بر ضد مايکل مور راه انداختند.

هر چه می خواهيد اينجا بنويسيد تا ببينيد به خط هيروگليف به چه شکل خواهد بود. مثلا می توانيد اسمتان را امتحان کنيد.

کاملترين جدول نهايی المپيک با قابليت سورت کردن های مختلف.

فکر می کنيد برای چند نفر توی دنيا ممکن است يک چنين اتفاقی بيفتد.

قابل توجه بعضی ها که متخصص توی صف زدن هستند.

برخورد فرهنگ ها در آمريکا. ويدئوی با نمکيه.