.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Sunday, February 27, 2005

اولین گردهم‌آیی مجازی وبلاگ‌نویسان ایران در پالتاك

مطالب تکميلی در انتهای پست



جلسه این هفته: شنبه 15 اسفند 1383 (۵ مارس) ساعت 21 به بعد به وقت تهران
موضوع جلسه: سخنرانی حسین درخشان و نمایندگان پن‌لاگ (كانون وبلاگ‌نویسان ایران)
نشانی ورود: Paltalk>Miscellaneous>Blogiran


موضوعات پیشنهادی بعدی:
آسیب‌شناسی وبلاگ‌نویسی در ایران
فیلترینگ، علل و عوامل و راهكارها
وبلاگ‌نویسی و ادبیات آن‌لاین
ساخت قالب‌ها و نكات فنی برای ساخت وبلاگ

مدیران جلسه: نويسنده وبلاگ (پينکفلويديش)، نويسنده وبلاگ (خورشيد خانوم)، علیرضا تمدن(بر ما چه گذشت)
* لطفاً برای همكاری و تقاضای مدیریت روم با ای‌میل علیرضا تمدن تماس بگیرید.
ورود تمام وبلاگ‌نویسان ایرانی به روم آزاد است. چون جلسه اختصاصاًً مربوط به وبلاگ‌نویسان و بحث وبلاگ‌نویسی می‌باشد لطفاً برای اعلام آمادگی برای حضور در جلسه تنها آی دی و نام وبلاگ خود را با موضوع: ID به ای‌میل علیرضا تمدن اعلام فرمایید. مثال:
Weblog: http://noqte.com
ID: Nasser72

راهنما:
اگر در پالتاك آی دی ندارید: به صفحه نام‌نویسی بروید. پس از پر كردن فرم و ثبت نام با موفقیت، وارد صفحه دانلود می‌شوید. نرم‌افزار را دانلود كنید. (تیك جلوی صفحات تبلیغی مثل مای‌سرچ و غیره را بردارید). اگر در این صفحه با مشكل مواجه شدید، می‌توانید این صفحه را ندید بگیرید و قبلاًً نرم‌افزار را از اينجا مستقیماً دانلود كنید. یا اگر ورژن 5 آن را دارید، نصب كرده و سپس سایت به طور اتوماتیك از شما می‌خواهد كه آن را به ورژن جدید ارتقا دهید.
لینك فعال‌سازی به ای‌میل شما آمده است كه برای اولین بار باید آن لینك را كلیك كنید.
*توجه: اگر یاهو دارید احتمالاً به Bulk خواهد رفت.
سپس نرم‌افزار را اجرا كنید و با دادن یوزر و پسورد خود وارد پالتاك شوید.
می‌توانید طبق این راهنما نیز عمل كنید.
««لطفاً اين مطلب را در وبلاگ خود به اطلاع ديگر دوستان برسانيد»»


تکميل:
۱ـ در مورد اين جلسه توضيحات مهمی هست که بزودی در اينجا می نويسم.
۲ـ هر گونه تغييری در موضوع جلسه، مديران آن و نحوه کار به اطلاع وبلاگ نويسان خواهد رسيد.

با تشکر از ناصر خالديان عزيز.


توضيح مهم:
عمل غافلگير کننده ناصر عزيز در اعلام ضربتی جلسه بلاگيران باعث شد که کار ها جلو بيفته و امکان اين گردهمايی برای اين هفته فراهم بشه که از اين بابت از ايشان متشکرم. ولی در مورد اين جلسات چند نکته هست که لازم ديدم مطرح کنم.

۱- جلسه اول با هدف ايجاد وفاق و رفع سوء تفاهم های موجود بين دوستان پن لاگی و حسين درخشان انجام می شود و بيشتر از آنکه حالت مصاحبه داشته باشد به صورت يک گفتگوی دوستانه خواهد بود. در حال حاضر حسين درخشان موافقت کامل خودش را با برگزاری اين جلسه اعلام کرده، ولی دوستان پن لاگی که من با سه ن ف ر شان همزمان در حال مکاتبه هستم هنوز پاسخ قطعی نداده اند. البته شبح عزيز موافقت ضمنی خودش را اعلام کرده و وعده داده که در جلسات پن لاگ اين موضوع را مطرح می کند ولی هنوز خبری از ايشان به من نرسيده. به هر حال اگر که بچه های پن لاگ موافقت کردند که موضوع جلسه همين خواهد بود در غير اين صورت موضوع جايگزين "بررسی نظرات و پيشنهادات در مورد اتاق گفتگوی وبلاگ نويسان" خواهد بود.

۲- در مورد تيم مديريت بلاگيران تا اينجا حضور سه نفر قطعيست؛ شيده بهمنيار نويسنده وبلاگ پينکفلويديش، ناصر خالديان نويسنده وبلاگ نقطه ته خط و من. نويسنده وبلاگ خورشيد خانم علارغم دعوت من از ايشان هنوز جواب قطعی نداده اند.

۳- نويد مجاهد عزيز يک راهنمای بسيار خوب و کامل در مورد نحوه کار در پالتاک نوشته که خواندن آن را به همه کسانی که مايل به شرکت در اين جلسه هستند توصيه می کنم.

تکميل (اول مارچ ۲۰۰۵)
۱ـ علارغم دعوت چندباره من از دوستان پن لاگی به نظر می رسه که اين دوستان تمايلی به شرکت در اين گردهمايی ندارند. بنابر اين موضوع اصلی جلسه "بررسی نظرات و پيشنهادات در مورد اتاق گفتگوی وبلاگ نويسان" خواهد بود. دوستان می توانند پيشنهادات خود را در زمينه های مختلف مثل موضوعات مورد بحث، نحوه اداره جلسات، ساعت و روز جلسات و غيره مطرح کنند و مورد بحث و تبادل نظر قرار بدهند. اگر هم تا آن موقع بچه های پن لاگ آمادگی خودشون را برای شرکت اعلام کردند می توانيم ساعتی را هم برای "بحث در مورد ايجاد شرايط برای رسيدن به همدلی و وفاق و رفع سوء تفاهم های موجود در بين وبلاگ نويسان" اختصاص بديم.

۲- اگر يک نفر از دوستان داوطلب بشه که گزارشی از اولين گردهمايی بنويسه خيلی عالی ميشه. اگر هم کسی صدای جلسه را ضبط کُنه و برای استفاده عموم يک جايی بگذاره که ديگه عاليه. لطفا دوستانی که تمايل دارند در اين زمينه همکاری کنند يک ايميل به من بزنند.

مطالب تکميلی متعاقبا ارسال خواهد شد.

بوهايی که از مجلس به مشام جنتی می رسد - گزارش من در مقايسه با گزارش بی بی سی

فقط دوست دارم که شما خط به خط مقايسه کنيد و ببينيد که اين گزارش بهتر و حرفه ای تره يا گزارش بی بی سی


امام جمعه موقت تهران خطاب به نمايندگان: "آقايان نماينده! کاه از خودتان نيست، کاهدان که از خودتانه! مراعات کنيد! فضا را آلوده نکنيد!"

هشدار احمد جنتی، دبير شورای نگهبان ايران به نمايندگان مجلس شورای اسلامی در مورد بوهايی که از آنها متصاعد می شود، واکنش شماری از نمايندگان مجلس را برانگيخته است.

آقای جنتی در خطبه های نماز جمعه گفت: "بوهايی به مشام می خورد، متاسفانه به نظر می رسد که تغذيه نمايندگان مناسب نيست. با اينکه بارها تأکيد شده بود که نمايندگان از خوردن تخم مرغ و سير و بادمجان و نخود و لوبيا پرهيز کنند ولی کو گوش شنوا."

امام جمعه موقت تهران خطاب به نمايندگان ادامه داد: "آقايان نماينده! کاه از خودتان نيست، کاهدان که از خودتانه! مراعات کنيد! فضا را آلوده نکنيد!"

عضو فقهای شورای نگهبان خطاب به نمايندگان مجلس گفت: "اين صندلی های مجلس به هيچ کس وفا نکرده و دائمی نيست. اينها را آلوده نکنيد. چرمی است و بو به خوردش می رود. اين صندلی ها از آن بيت المال است. آنها را بوداده نکنيد. آنها را پاک نگه داريد تا مردم نيز به شما اعتماد کنند، اگر خدای ناکرده زمانی از دستتان در برود و اتفاق آن جوری بيفتد مردم بدبين می ‌شوند."

وی در سخنان خود مشخص نکرد که "بوهايی که به مشامش می رسد" از جانب کداميک از نمايندگان است ولی گزارش ها حاکی است که نمايندگان با اعتراضی به اين سخنان اتهامات وارده را تکذيب کردند.

جهانبخش محبی‌ نيا، عضو هيئت رئيسه مجلس گفت: "جالب است اين سخنان آقای جنتی عجيب خاطره پدر مرحومم را برايم زنده کرد. ايشان هم در هر مجلسی که می رفتيم من را که چند سالی بيشتر نداشتم در کنار خود می نشاند و هر چند دقيقه يکبار خودش را راحت می کرد و باقی حضار را ناراحت. بعد هم که می ديد نگاه ها به سوی ما برگشته محکم ميزد توی سر من و می گفت: کره خر خجالت نمی کشی توی جمع کثافتکاری می کنی! پاشو گمشو برو مستراح. حالا حکايت ما با آقای جنتی هم همين شده."



حداد عادل رئيس مجلس نيز با اشاره به سخنان جنتی گفت: "ايشان بايد ادعای خود را اثبات کند و افراد خاطی را به اسم معرفی کند. ما آماده همه گونه همکاری با ايشان هستيم و باسن تمامی نمايندگان به روی دماغ ايشان، برای بازرسی، تا يافتن افراد خاطی باز است."

وی همچين تأکيد کرد که اين بو سنگين تر و غليظ تر از آن است که ازيک تعداد نماينده تازه کار متصاعد شده باشد. وی تصريح کرد که اگر امروز مساحت ايران از ۱۶۴۸۰۰۰ متر مربع تبديل به ۱۶۴۸۰۰۰ متر مکعب شده به اين علت است که به عمق يک متر مدفوع در سطح کشور جاريست. حتی به فرض صحت سخنان آقای جنتی اين مقدار ری...ان نمی تواند حاصل عملکرد چند ماهه نمايندگان مجلس هفتم باشد. اين معضلی است که ريشه در عملکرد تمامی مسئولين در تمام امور مملکتی دارد.

Saturday, February 26, 2005

ل مثل لينک

آقا خيلی مبارکه. ترکيب و تجزيه و همه چيزشم عاليه. بقيه اش را هم بهت خصوصی ميگم

آدم ناراحت ميشه وقتی که يک وبلاگ خوب به پايان می رسه.

اين هم آموزش نحوه قرار دادن عکس در وبلاگ‌های Blogger. برای دوستانی که از من گله داشتند که چرا چنين راهنمايی درست نمی کنی. يادتون باشه، کار را هميشه بايد آدم کاردان انجام بده.

Friday, February 25, 2005

هنرمندهای دزد و ... مال های عرقخور مفنگی

.
از مصاحبه امير بهادر خوارزمی با روز هفتم بی بی سی :
"اين آهنگ " تو اين زمونه "رو که داريم حرفشو می زنيم يک خواننده ديگه در لس آنجلس خونده .
بله. کامبيز پورهادی.

جريانش چی بوده، چون دقيقأ همون آهنگ تو هستش که با صدای يکی ديگه شنيده می شه. يعنی گاهی ترانه ای که تو خوندی و کامبيز خونده بسختی تميز داده می شه؟
شما اگر حتی ثانيه های آهنگ رو نگاه بکنيد، از همون ثانيه ۵۰ که من شروع به خوندن می کنم، اون هم شروع می کنه به خوندن. تنظيم همون تنظيم منه. اينها فقط صدای من رو برداشتن و روش لب می زنند.

بعد از اينکه بدون اينکه اسمی از من بيارن چند بار آهنگ من رو پخش کردند ، من به تمام تلويزيون ها زنگ زدم. همه هم با من برخورد بدی داشتن. تا اينکه شماره محمد ستاری ( که می گه تنظيم آهنگ رو انجام داده و آهنگ کار اونه ) رو پيدا کردم و بهش زنگ زدم. وقتی صحبت می کرديم هی تکذيب می کرد و کم مونده بود به من بگه تنظيم آهنگ رو تو انجام ندادی، من انجام دادم!

خلاصه بعد از کلی جر و بحث و اينکه گفتم صدای مکالمه تلفنی مون رو ضبط کردم، فکر کنم نگران شدن و خواستن از دل من در بيارن و گفتن يکجوری با هم کنار می آييم و وعده های تو خالی دادن. سر اين موضوع بحدی ناراحت شدم و صدمه روحی ديدم که چند روز تو بيمارستان بستری شدم."

از خاطرت بعد از زندان نيک آهنگ:
"بهروز افخمی در باره نمایندگان مجلس می گوید، که انگار یادشان رفته با چه شعارهایی امده اند. همه نگران پژو پرشیا هستند، بهروز با زرنگی پرشیا را گرفته و فروخته و تبدیل به پراید کرده! یکی از همان شب‌ها، قرار است همراه بهروز به کانه یکی از بچه‌های منتقد برویم و در آنجا فیمی را ببینیم و او نقد کند، جلسه باحالی‌خواهد بود. یوسف‌علی میرشکاک هم همراه ماست...یا علی یاعلی گویان دارد حرف می زند. در جیبش یک بطری مشروب دارد! تعجب می کنم...می گوید سیدّ، تو هم باید بنوشی به سلامتی علی! یا حضرت عباس! گیر چه الپری افتادیم به قول ایرج میرزا! وقتی می‌رسیم، می بینم بساط دود هم به راه است. من و بهروز بیرون می زنیم، البته بعد از دعوای تندی که با یوسف می کنم. مردک شاعر سله بگیر که ماتحت عالم را با نظریات مشعشع اسلامی اش پاره می‌کند، لخت شده با یک تنبان نشسته و وافورش را در می‌آورد و یا علی می‌گوید...به افتخار علی به "جانی واکر" درود می‌فرستد...به من فحش خواهر و مادر می‌دهد و می گوید بچه سوسول دوم خردادی، اگر یک استکان نزنی به افتخار مولا علی [...] می‌کنم...من هم شروع می کنم به داد و بیداد و فحش دادن به حامیان این نظر کرده! بهروز که منتظر لحظه‌ای برای فرار است، می‌گوید نیکان بزن بریم! دارم از عصبانیت می ترکم!"

ل مثل لينک

طومار اعتراض به حکم آرش سيگارچی را امضا کنيد

کسانی که مطالب اين وبلاگ را از اول دنبال کردند احتمالا با خواندن اين مطلب مثل من از دست اهل و عيال به دليل خنده های ديوانه وار شبانه کتک سيری خواهند خورد. نوش جان.

علي باغي به جرم مشارکت در قتل 20 انسان، تجاوز به کودکان، لواط و... محکوم به 15 سال زندان، آرش سيگارچي، سردبير روزنامه گيلان امروز به جرم نوشتن مقالات سياسي و اجتماعي و مصاحبه با راديو فردا، محکوم به 14 سال زندان. بخوانيد

حسن ختام بحث های مربوط به عاشورا در اين وبلاگ.

تور عالی و مجانی ديزنی لند با کلی فيلم و عکس.

Thursday, February 24, 2005

به نيت ۱۴ معصوم

اعضاي شوراي هماهنگي به نيت 14 معصوم به 14 نفر افزايش يافت

باعث افتخاره که در ام القرای جهان اسلام، اکثر امور همانند مورد مربوط به شورای هماهنگی به نيت معصومين و پيغمبران حل و فصل می گردد. در زير چند نمونه ديگر از مملکت داری نيتی را با هم مرور می کنيم.

تعداد سوئيت های انفرادی هتل اوين به نيت ۱۲۴۰۰۰ پيغمبر به ۱۲۴۰۰۰ عدد افزايش يافت.

در همين راستا تعداد خواهران و مادران سرويس شده امت شهيد پرپر به ۱۲۴ ميليون افزايش يافت (هر خواهر و مادر چهار بار).

باز هم در همين راستا تعداد لنگ های جر داده شده ملت هميشه در پشت صحنه به ۱۲۴ ميليون لنگ افزايش داده شد (هر نفر دو لنگ).

به نيت پنج تن آل عبا و به دليل نياز شديد پرسنل خدوم و زحمتکش دادستانی به سرويس دهن، تعداد دهن های تمامی روزنامه نگاران به پنج دهن برای هر نفر افزايش يافت.

به نيت امام هفتم رقم بيکاری در کشور به هفتاد ميليون افزايش يافت.

در همين راستا و به منظور حمايت از بيکاران تعداد روز های تعطيل هفته به هفت روز افزايش يافت.

توليد گندم به نيت ۷۲ تن به ۱۲۵ تن افزايش يافت (اين ۱۲۵ همان ۷۲ است از نوع هفتم تيريش).
تيکه انداختن کامنتی: مجيد جون تُن نه! تَن، بر وزن من! يعنی واحد شمارش آدم.

... و در پايان
چهارده سال زندان برای آرش سيگارچی به نيت ۱۴ معصوم

Wednesday, February 23, 2005

بلاگيران، اتاق گفتگوی وبلاگ نويسان در پالتاک

.
یک پيشنهاد:
"عليرضاي عزيز!
...مي‌دونم كه به سايت «پالتاك» آشنايي داري. تقريباً اكثر گروه‌ها و زبان‌ها و دسته‌ها و احزاب اونجا روم دارن كه جلسات متعددي هم تو اونا برگزار ميشه غير از وبلاگ‌نويساي بيچاره! اگه ميشد يه روم با عنوان «بلاگرهاي ايران» اونجا راه انداخت چند فايده داشت. مثلاً ميشه يك محور يا موضوعي براي سخنراني انتخاب كرد و هفتگي بين ساعتاي 9 تا 12 به وقت تهران از بچه‌هاي وبلاگ‌نويس دعوت كرد در مورد اون موضوع صحبت كنن كه يه ارتباط دوطرفه صوتي ميشه. مثلاً در مورد آسيب‌شناسي وبلاگ‌نويسي در ايران يا موضوعاتي مثل فيلترينگ، دعواهاي وبلاگي (مثل دعواي حسن و حسين!) كه ميشه ازشون دعوت كرد و توضيح خواست و اين شايد موجب رفع خيلي سوءتفاهما بشه يا بحث در مورد طراحي قالب و وبلاگ توسط كسايي كه اينكاره‌ن يا مثلاً بحث طنز، بحثاي فني و محتوايي و خيلي چيزاي ديگه. اين البته از شما كه توان بالايي در اين موارد داري و دسترسي به اينترنت هم به نسبت ايران اونجا بهتره و هميشه هم محور حركتاي جمعي خوبي بودي برمياد. خودت به اتفاق بچه‌هاي ديگه روم رو مديريت كني و اطلاع‌رساني كني و ما هم استفاده كنيم :)

قربانت – ناصر خالديان،
نقطه ته خط"

به پشنهاد دوست خوبم ناصر خالديان اتاق گفتگويی در پالتاک ايجاد شده برای وبلاگ نويسان ايرانی تا بتوانند هفته ای چند ساعت با هم در مورد موضوعات بحث انگيز روز بحث و تبادل نظر کنند. اين اتاق فعلا با نام بلاگيران ثبت شده. در اولين قدم باز هم بر اساس پشنهاد ناصر عزيز تصميم گرفتم که اگر بچه های پن لاگ و حسين درخشان موافقت کنند يک جلسه عمومی بگذاريم برای رفع سوء تفاهم های موجود بين طرفين و به اصطلاح يک جور آشتی کنان. البته هنوز حسين را پيدا نکردم ولی تقريبا مطمئنم که موافقت می کند. بچه های پن لاگ هم قرار شد توی جلسه داخليشان مطرح کنند و نتيجه را به من خبر بدهند.

به هر حال اگر اين جلسه قطعی شد تاريخ و ساعتش را اعلام می کنم تا کسانی که دوست دارند بتوانند به عنوان شنونده يا شرکت کننده در بحث شرکت کنند. اگر هم نشد يک موضوع ديگر را به عنوان بحث هفته مطرح می کنيم و دوستان را دعوت می کنيم.

در همين رابطه:
انجمن پالتاكی وبلاگ‌نویسان ایران - نقطه ته خط

لطفا پيشنهادات خودتان را برای من ايميل کنيد يا در وبلاگ نقطه ته خط کامنت بگذاريد.
atamadon@gmail.com

Tuesday, February 22, 2005

استفتاء مورد قمه زني




فتوای ساقی
حضرت آيت الله محمد صادق روحانی (حفظ الله تعالی):
"قمه زدن بسيار کار خوبی است و آشکارا زدن بر خوبی آن می افزايد و چنانچه صدماتی مترتب بر آن شود بر ثواب آن افزوده می گردد. از اموری که من حسرت می خورم آنکه به اين عمل با اين عظمت موفق نشده ام و با ضعف مزاج و پيری ناتوان موفق نيستم بهرحال از عموم آقايان موفق به اين شعار مذهبی ملتمس دعايم پس از قمه زدن."

و ديگر ساقيان

لينک از صبحانه

آرش و مجتبي را آزاد کنيد

Monday, February 21, 2005

نقل نامربوط يک داستان و نامه مربوط به يکی از دوستان

نقل يک داستان نا مربوط

... جوون قصه ما چند سالی بيشتر از عمرش نگذشته بود که پدرش را که آدم بسيار معتبر و متشخصی بود از دست داد. بعد از مرگ پدر، مادرش چندين بار ازدواج کرد. ولی تقريبا تمام اين ازدواج ها ناموفق بود. يکی دائم توی خونه عربده می کشيد و فحش می داد، اون يکی دست بزن داشت، يکی ديگه لا ابالی و عياش بود، و آن ديگری، از همه اينها بدتر، مادر اين جوان بيگناه را برای چندر غاز به اين همسايه و آن يکی می بخشيد. خلاصه که اين جوان در تمام طول زندگيش به جز زجر و تحقير و بدبختی هيچ نديده بود تا اينکه...

يک روز که اين جوان خسته و درمانده و نااميد سردر گريبان به کنجی خزيده بود و می گريست نوازش دستی مهربان را بر روی موهايش احساس کرد. وقتی سرش را بلند کرد مردی را ديد جاافتاده و خوش چهره. مرد به جوان لبخند زد. دستهايش را به سمت او دراز کرد. از زمين بلندش کرد و خاک ها را از لباس مندرسش با محبت زدود. بعد شال زيبای سبزرنگی را که به گردن داشت بر گردن جوان انداخت و در حالی که حبه قرصی سياه را در کف دست جوان می گذاشت با آهنگی ملايم و تاثير گذار به جوان گفت که "بيا اين دوای درد توست، بخور آرومت می کنه"…

ديگر بدون آن حبه قرص سياه زندگی برای آن جوان ناممکن شده بود. توی آن چند ساعت نئشگی قرص نه خبری از درد کتک های شوهر مادرش بود، نه فکر گشنگی، نه سوز سرما و نه هيچ درد ديگه ای. حالا ديگه مرد ساقی و قرص های سحرآميزش شده بودند همه چيز آن جوان تا اينکه…

يک روز مرد ساقی که سال های سال در آرزوی کاميابی از مادر جوانک قصه ما بود توانست با کمک جوان، پدر خوانده ظالم را از خانه بيرون کند. و از آن روز به بعد همه، سال های سال به خوبی و خوشی در کنار هم زندگی کردند. قصه ما به سر رسيد کلاغه ...

ولی نه! صبر کنيد. ته داستان اشکال داره اينجوری که نميشه تمومش کرد! پس تکليف قرص های جوونه چی ميشه. اگر قرار باشه خوشحال و راضی باشه که ديگه قرص می خواد چکار؟ شغل ساقيه چی؟ نميشه که همه چيز خوب و خوش پيش بره! پس کی بدبخت باشه که ساقی بتونه قرص هاش را بهش بفروشه و امرار معاش کُنه.

نه! اينجوری نميشه! ته داستان می لنگه.بايد عوض شه. هيسسسسسس! يک دقيقه بگذاريد فکر کنم. آهان فهميدم! اين چطوره؟ ساقی چونکه نمی خواست که شغل آبا و اجداديش را از دست بده و از طرفی هم کسی در خانه نبود که ظلم کُنه، عياشی کُنه، خيانت کُنه، دزدی کُنه و ... مجبور بود که همه اين کار ها را خودش بکنه تا بتونه همچنان قرص بفروشه. چطوره؟ چی!؟ چرنده!؟

خوب ولش کن بابا! هر چی خود تون خواستيد برای ته داستان جور کنيد. فقط يک خواهش دارم. هر کسی می خواد آخر اين داستان را بنويسه لطفا برای اون جوونه يک پايان خوش درست کُنه. آخه دلم خيلی براش ميسوزه. طفلک از اول تا آخر داستان يک جوری گرفتار بوده. حالا يا گرفتار ظلم يا گرفتار قرص.

در ضمن، حواستون باشه، قبل از اينکه بهش انگ اعتياد بچسبونيد و زوری و با تحقير، قرص ها را ازش بگيريد ياد گرفتاريا و بدبختياش بيفتيد که هنوز حل نشده که هيچی، بدتر هم شده. يک شغل آبرومند هم برای اين ساقيه پيدا کنيد که نخواد بخاطر فروختن قرص هاش دست به هر کاری بزنه.

و اما نامه مربوط به يکی از دوستان
خيابان شماره ۱۱:

"علی تمدن عزیز سلام٬ یک راست می روم سر اصل مطلب. در واقع عاشورای حسینی بهانه ای شد برای نوشتن این نامه به شما. در مطلبی نوشته بودید که توهین و بی احترامی کردن به عزاداران حسینی بذر نفرت کاشتن است و دشمنی می آفریند. با شما موافقم و از همه کسانی که با نوشتن این مطلب من به آنها توهین شده عذر خواهی می کنم. اعتراف می کنم که سالها استدلال آوردن برای اطرافیانم در مورد خرافی بودن این نوع مراسم و باز دیدن دوباره و دوباره این تصاویر مرا بسیار عصبانی کرد و همین مرا به سوی نوشتن آن مطلب کذایی سوق داد. امروز دیدم که در پست دیگری در مورد عاشورا لینک هایی داده بودید به مصاحبه عرفان قانعی راد با محمد مهدی فولادوند و دیگری مطلبی از سیبستان در مورد عاشورای با شعوران و عاشورای بی شعوران و عاشورا در فرهنگ ایران. هر دو آنان مطالبی خواندنی بودند. به گمان من نکته ای که بسیاری از دوستان از آن غافلند و مرتبا" در مطالب مرتبط با عاشورا می خوانیم و می شنویم این است که "از عاشورا درس آزادی و رهایی و مبارزه علیه ظلم را باید آموخت و سر تسلیم به زر و زور فرود نیاورد." (نقل از مصاحبه عرفان با آقای فولادوند) به نظر می رسد که ما در دور باطلی گرفتار آمده ایم. انگار همین دیروز بود که دکتر شریعتی همین حرفها را میزد و از دل همان حرفها بود که جمهوری اسلامی سر بر آورد. ما تا کی می خواهیم بر طبل خشونت بکوبیم؟ مگر این غیر از مقدس کردن خشونت است که مصباح یزدی هم آن را تبلیغ می کند؟ بقیه فقط شکل روشن فکرانه به آن می دهند. چرا کسی نمی خواهد به این واقعیت بپردازد که دوران ایستادگی خونین در برابر دیگری گذشته است٬ در برابر هر کس. اگر ایستادگی٬ در برابر ملاهای... خودمان است که پس برای چه آرش سیگارچی را می ستاییم و هاشم آغاجری و گنجی و عبدی و سازگارا و عبادی . . . را ارج می نهیم؟ چرا بشریت امروز نام گاندی و ماندلا را بیش از نام کاسترو و چه گوارا ارج می نهد؟ پاسخ را فکر می کنم شما بهتر از من میدانید.

من منکر ایستادگی در برابر متجاوز نیستم. ولی حتی در برابر متجاوز خارجی هم اگر این ملاهای... نبودند آمریکا جرات شاخ و شانه کشیدن برای ایران را به خود نمی داد که دوره این کارها گذشته است. وجود اینهاست که باغ سخنرانی های بوش را آبیاری می کند. اینها کدام اندیشه را در برابر فرهنگ غربی به نسل جوان ارائه دادند که حال او را از تجاوز غربی می ترسانند و او را برای جنگ بر می انگیزانند؟ ببخشید که پراکنده سخن می گویم. جان کلام اینکه به باور من دوران عاشورا و ایستادگی برابر ظلم با شمشیر و خون و خون ریزی گذشته است. اگر حتی می خواهیم در مقابل آمریکا هم بایستیم مانند ژاپن یا کره جنوبی یا آلمان و فرانسه این کار را بکنیم بهتر است نه مانند کره شمالی و ایران."

ل مثل لينک

.
آه ای چشم های شهلا، بدرود!

از سال ۹۶ تا حالا هيچکی نبود اين حافظ تقلبی را دستگير بکنه.

د و مطلب خواندنی در مورد عاشوراو حسين.

Sunday, February 20, 2005

حسين و عاشورايش



حسين و عاشورايش ريشه در اعتقادات مليون ها انسان دارد. هر چند که بسياری از سنن و مراسم مربوط به ایّام عاشورا غلط است و بايد برچيده و يا اصلاح شود ولی اينکار با توهين، تمسخر و نگاه از بالا و روشنفکرمابانه، نه تنها عملی نيست، که حتی به دليل کاشتن بذر کينه و دشمنی نتيجه معکوس می دهد. شاهد آن هم ايرج و کسروی که در مقام مقايسه با منتقدين امروزی ده ها بار خوش گفتار تر، خوش ذوق تر و روشنفکر تر بودند و ديديم که به جايی نرسيدند. قدم اول برای اصلاح آن چه که ناپسند می دانيم احترام به اين مليون ها عاشق حسين و باورهای آنهاست. درغيراين صورت کپی زشت و ناشيانه ای خواهيم بود از اسلاف شکست خورده.





منبع عکس ها

Saturday, February 19, 2005

ل مثل لينک

اين بدون شک بهترين، بهترين و بهترين توصيف از نسلی است که انقلاب کرد

آدم کله خر و شوخی با مار و نتيجه نه چندان خوشايند. ويديو
منبع

آدم کله خر و چتر بازی و باز هم نتيجه نه چندان خوشايند. ويديو

هيتلر و استالين.

لطفا خبرنگاران از اين ابزار برای گزارش انفجار در عراق استفاده کنند.

Friday, February 18, 2005

منتقد و تخريب گر

.
منتقد همه ليوان را می بيند، تخريب گر نيمه خالی آنرا.
منتقد گفته را نقد می کند، تخريب گر گوينده را.
ابزار منتقد کلام است، ابزار تخريب گر دشنام.
منتقد شخم می زند برای باروری، تخريب گر تيشه می زند برای ريشه کنی.
منتقد کوک می کند بعد می نوازد، تخريب گر بی کوک و با سيم پاره تنها می آزارد.
کلام منتقد ريشه در انديشه دارد، دشنام تخريب گر ريشه در بغض و کينه.
منتقد پرواز را نقد می کند، تخريب گر پرنده را سر می برد.
منتقد اميدوار است به يافتن مرهم برای زخم ديگران، تخريب گر نااميد از رسيدن نوشدارو برای زخم خود.
منتقد با نقد سالم بذر دوستی و رفاقت می کارد، تخريب گر با تحقير و شماتت بذر دشمنی و لجاجت.

Wednesday, February 16, 2005

ل مثل لينک

تمام اسکناس های دنيا را در اين سايت می توانيد ببينيد.

بابا طراحی!

بازم بابا طراحی!

مرور تمام تاريخ با يک دنيا لينک تاريخی.

www.asciibabes.com

سوپ خيلی شوره ويديو

وای اين بی نظيره. از طريق مبايلتون با چراغ های روی برج ها تتريس و پانگ و بازی های ديگه بکنيد.

www.modestapparelchristianclothinglydiaofpurpledressescustomsewing.com آسان ترين آدرس وب برای حفظ کردن.

بينگو با چلغوز مرغ ويديو

من معمولا لينک به بازی نمی دم ولی اين يکی ...

Tuesday, February 15, 2005

از مسابقه مقاله نويسی وبلاگی چه خبر

چند وقت پيش اين موضوع را مطرح کردم و از شما درخواست کمک کردم. خوشبختانه تا به حال د و تا از دوستان حاضر شدند که به عنوان اسپانسر جايزه اين مسابقه را (غالب رايگان با طراحی اختصاصی) تأمين کنند. از جمع بندی پيشنهاداتی که راجع به مسابقه رسيده بود به اين نتيجه رسيدم که موضوع مقاله - آيا با لزوم مجازات اعدام در جامعه موافقيد يا نه؟ اگر نه، پشنهاد جايگزين چيست؟ - مورد قبول اکثر دوستان هست و می تواند گزينه نهايی باشد. بنابراين دوستانی که می خواهند شرکت کنند می توانند از همين الان خودشان را گرم کنند.

تنها دو موضوع مهم باقی مانده که بايد از شما کمک بگيرم. يکی داوران مسابقه که هنوز به جمع بندی نهايی نرسيدم. البته پيشنهاداتی شده ولی باز هم اگر شخص خاصی مد نظرتون هست لطفا معرفی کنيد.

از همه اينها مهم تر حمايت تبليغاتی از اين مسابقه است. واقعييت اينه که اين کار از عهده من به تنهايی خارجه و نياز به حمايت شما دارم. دوست دارم که اين را به عنوان يک کار گروهی در نظر بگيريد و همه از آن حمايت کنيد. اين کار اگر اعتباری داشته باشد تنها و تنها از اعتبار حضور شماست. البته هنوز زوده ولی اميدوارم با شروع اين مسابقه حمايت و همکاريتان را از من دريغ نکنيد.

منتظر پيشنهادات شما هستم. لطفا تا زمان قطعی شدن کار مقاله نفرستيد.
atamadon@gmail.com

Monday, February 14, 2005

اينجا وبلاگستان فارسی است نه تلويزيون ۲۴ ساعته لس آنجلسی

نطرات و مطالب تکميلی در انتهای يادداشت

اينجا فضای وحدت است و عشق و اعتماد نه دنيای افتراق و نفرت و بدبينی. اينجا، وبلاگستان ما، فضای حکم فرمايی منطق است و کلام پاک و بی حب و بغض نه دنيای کثيف انسان نماهايی که چشم ها را می بندند و فحش می دهند و بهتان می زنند و نفرت می پراکنند. اينجا تلويزيون آزادی و پارس و رنگارنگ و کوفت و زهرمار نيست. ما هم از نسل عقب مانده و پوچ و مضمحل صوراسرافيل ها و هاله ها و ضياها نيستيم. وبلاگستان ما مفتخر است به وجود جوانانی زنده، پويا خوش گفتار، با منطق و دانا. شما همه بزرگيد و عزيز. محض رضای خدا حرمت اين فضای پاک و پويا را نگاه داريد. حرمت امام زاده به دست متولی است. متوليان عزيز حرمت را نشکنيد.

حسين عزيز! دوست خوبم. چند روز بيشتر با هم نبوديم ولی به اندازه چندين سال دوستی با تو احساس صميميت می کنم. بی تعارف می گويم که برايم عزيزی و دوست داشتنی. ولی کارت را نپسنديدم.

دوست خوبم! کوبيدن ديگران به دليل اعلاميه دادن و درخواست کمک برای حمايت از يک انسان گرفتار به چه معناست!؟ چرا مثل شريعتمداری و ژنريک های لس آنجلسی اش اتهام می بندی به چپی بودن و از آنجا که در قاموس خودت چپ بودن و مجاهد بودن را بزرگترين جرم دنيا می دانی بنابرين تمام حرکت را زير سوال می بری؟ آيا واقعا داشتن يک عقيده يا آرمان، حالا چپی يا راستی مجاهد يا حزب اللهی و بسيجی، بهايی يا کليمی جرمه؟ آيا اگر کسی چپی بود ولی گرفتار و نيازمند کمک؛ به خاطر چپی بودن بايد بايکوتش کرد تا دندش نرم بشه و چشمش کور؟

اشتباه نشه. نگفتم که چرا کمک نمی کنی و چرا حمايت نمی کنی. سوال می کنم که چرا حرکت جمعی يک گروه که به نيت خير و برای کمک به يک آدم گرفتار انجام شده را زير سوال می بری و تختئه می کنی؟ من هم دقيقا مثل تو با اين گروه که تو چپی و مجاهد می خوانيشان مخالفم و از عقايد و مرامشان گريزان ولی برای بودنشان تلاش می کنم و مرامشان را محترم می دارم. با آنها مخالفم ولی دشمنم نيستند. راهشان را اشتباه می دانم ولی نيتشان را پاک. برای همين آزاد می خواهمشان و گرفتار بودنشان را به جرم عقيده نمی پسندم.

حسين عزيز! آنچه که ما در اين دنيای خودساخته مجازی بيش از هر چيز بدان نياز داريم تنها در سه کلمه خلاصه می شود . احترام، اتحاد و اعتماد. تو هميشه پيش قراول خوبی بودی. سه اصل بالا نياز به تبليغ عملی دارد. چه کسی بهتر از توبرای اين منظور.

و اما طرف ديگر ماجرا

خسن آقا! دوست ناديده و ناشناس! من قبلا هم گفته ام که شکی در نيت خير شما و دوستانتان ندارم. در بسياری از موارد هم به خصوص در جريان تاسيس کانون وبلاگ نويسان از کلام منطقی و منصف شما لذت برده ام، ولی نمی دانم که به چه علت گاهی از کوره در می روی و فحش و ناسزا و کلمات رکيک را جايگزين کلام پاک و بی حب و بغض می کنی.

برادرم! به خدا قسم که اين طور نوشتن و اينطور تاختن به ديگران در دنيای امروز ديگر جايی ندارد. از من کوچکترين بپذير که شنونده و خواننده عاقل منصف، کلامی را که به جای استدلال و منطق سرشار از فحش است و تهمت و ناسزا باور نمی کند.

آيا بهتر نبود که به جای اين حرمت دريدن ها، به دفاع از کانون و حرکات بسيار مثبت و سازنده اش می پرداختی؟ آيا بهتر نبود که به جای دشمن تراشيدن و بذر نفرت کاشتن توضيح می دادی که کانون تقريبا در تمام موارد مربوط به زندانيان سياسی بدون توجه به روابط و موقعيت آن زندانيان بيانيه داده و حمايت کرده؟ واقعا فکر نمی کنی اگر در پاسخ به مطلب حسين درخشان يک جوابيه مستند، مستدل و متقن از جانب خودت و يا کانون صادر می کردی بسيار بسيار بيشتر در ذهن خوانندگان تاثير می گذاشت و حق را به درستی آشکار می کرد.

رفيق! بپذير که سادگی کردی و حسين هم به اندازه کافی باهوش هست که از اين موقعيت طلايی که با فحش نامه خود در اختيارش گذاشتی برای اثبات حقانيت خودش استفاده کند. اين جوابيه تو و پولاد نه در شان خود شماست و نه در شان فضايی که در آن می نويسيد. تمنا می کنم که مراعات کنيد و نگذاريد جوی که لات ها و لمپن های تلويزيون های لس آنجلسی اعم از مجری و بيننده ايجاد کرده اند در وبلاگستان ما هم حکم فرما شود.

خسن آقا! باور کن شرمم شد وقتی که نظرات خوانندگان را در پای مطلبت خواندم. به تعبير ناصر خالديان عزيز اين روانپريشان دارای ساديسم مزمن را از خود بران و بهانه به دست يک مشت بی سر و پا نده تا با خالی کردن عقده های فرو خفته، فضای صميمی وبلاگستان ما را آلوده کنند. دوست من! جای نظرت اينها در وبلاگ های من و تو نيست. اين ها به درد همان داورها و ضياها می خورند.

باز هم می گويم که از هر مرام و مسلکی که هستيم بيائيد اين سه کلمه را آويزه گوش کنيم. احترام، اتحاد و اعتماد. کليد تمام موفقيت های گذشته وبلاگستان در اين سه کلمه نهفته بود. در آينده نيز درهای بسياری است که موفقيت در پشت آنها به انتظار ما نشسته. پس شاه کليد را لطفا گم نکنيد.

مطالبی که در بالا به آنها استناد شده:
از کیسه‌ی ما، به نفع پسرخاله‌شان سردبير: خودم - حسين درخشان
بدبخت فلک‏زده خسن آقا
دانشجوی بورسیه ای می نالد سیپریسک - پولاد همایونی
کمی از قلم خسن آقا سردبير: خودم - حسين درخشان
تمرین دمكراسی با دستكش بكس نقطه ته خط - ناصر خالديان

در همين رابطه:
ما وب‌لاگ‌نويسان مدافع آزادی بيان هستيم! شبح
آفرين, به شبح . اين دقيقا جوابی بود که بايد از طرف بچه های کانون داده می شد. حالا می فهميد که چرا حسين درخشان باهوش فحش و بد و بيراه های خسن آقا را لينک ميده و بزرگ می کنه ولی در برابر استدلال های مستند و منطقی شبح سکوت می کنه.
گفتار نيک ـ روزبه روزبهانی
روزبه هم به عنوان يک ناظر بيطرف خوب و پخته نوشته.
ساده تر از آب ـ مهدی حکيمی
به نظر مهدی علی رغم ذات بی مرکز وبلاگ بعضی مواقع وجود يک ناظم و يا ناظر لازم به نظر می آيد.
شکاف پويان - آی آدم ها
آزادي براي همه كاف.ميم
"نظر جالبي است، انگار خسن آقا از سر لطف به ساير وبلاگ نويس‌هاي مفلوك آمده و انجمني برايشان درست كرده و بعد هم از سر دلسوزي مقداري جو و از اين جور چيزها ريخته جلويشان تا از گشنگي نمي‌رند..."
لمپنیسم وبلاگی همچون کوچه ئی بی انتها
"من نمی دانم در محيط های اين چنين در زبان های ديگر و در كشورهای ديگر چگونه يكديگر را به نقد می كشند ؟ من نمی دانم در كانادا يا اروپا نقد را چگونه تعريف می كنند و چگونه به كار می برندش ؟ من تنها می دانم كه آنچه كه حسين درخشان و حسن آقا می نويسند نه نقد است و نه می تواند به چنين چيزی شبيه باشد..."
فحاشی ، حمیتهای جاهلانه ، گرمابه‌ی مدرن ، بحران گاز و مهندس بامزه ! گناهكار
"اینجا به خاطر همین آزاد اندیشی و آزادی بیان محبوب شده نه به خاطر اینکه ..."

Saturday, February 12, 2005

ل مثل لينک

مجموعه عکس های شهرام رضوی از ايران.

سازمانی برای جمع آوری اعانه برای پاکسازی ميدان های مين.
آگهی بسيار تاثيرگزار اين سازمان

چارلی چاپلين اثر هنری مايکل جکسون در ebay به قيمت ۱۲۵۰۰ دلار.

خانه کروی آويزان.

جريمه ۹۰۰ دلاری به خاطر تعارف شيرينی به همسايه.

مجسمه های پيچ و مهره ای.

Friday, February 11, 2005

آخرين نظر بر وزن آخرين خبر گوگوش

توضيح ضروری: از اينکه در عرض اين چند روز گذشته زيادی منم منم کردم و از خودم نوشتم عذر می خواهم. قول ميدم حداقل تا يکسال ديگه اين کار زشت تکرار نشه.

نظر بيژن صف سری و رضا شکراللهی عزيز درباره اين وبلاگ که تازه بدستم رسيده.

رضا شکراللهی
"جناب تمدن عزيز
درود

بگذار من هم سه نکته‌ درباره‌ی وبلاگت بگويم.
۱- وبلاگت شخصيت معنوی متفاوتی دارد و از نظر کيفی و فرم، من يکی خواننده‌ي هميشگی آن هستم؛ البته هر وقت که فرصت وبگردی داشته باشم.

۲- هر وبلاگی به‌خاطر هويت مستقلی که دارد، براي من ارزشمند است؛ ولی مگر مي‌شود همه‌ی آن‌ها را در صفحه‌ی وبلاگ ثبت کرد و خواننده‌ی هميشگی آن‌ها بود؟ براي همين من شخصا بخشی از وبگردی‌هايم را از طريق لينک‌های موجود در وبلاگ‌های ديگران، به‌طور تصادفی انجام می‌دهم. اما نمي‌دانم تازگي‌ها اين چه روشی‌ست که برخي وبلاگ‌نويسان از جمله خود تو پيش گرفته‌ايد و ليست وبلاگ‌های‌تان را در پايين‌ترين و دور از دسترس‌ترين نقطه‌ی ممکن قرار مي‌دهيد و به جای آن انبوهی تاريخ آرشيو و نوشته‌های آخر و خرده‌ريز‌های ديگر را بالاتر از آن مي‌گذاريد. من اين وضعيت را يک اشکال مي‌دانم.

۳- و ديگر آن که خواهش می‌کنم در تايپ فراسی، رعايت «نيم‌فاصله» را بکن. اگر از خير حداقل‌های درست‌نويسی گذشته‌ای، محض رضای خدايی که می‌پرستی اين يک قلم را رعايت کن. به خدا سخت نيست. يک شيفت‌اسپيس که اين همه ناز و غمزه ندارد برادر!

اميدوارم هرچه زودتر مثل گذشته، وبلاگت به حات عادی درآيد و تابلوهای بيش‌تري از عرصه‌ی زندگی در خارج از ايران به ما داخل‌نشينان ارائه کنی.

با مهر
شکراللهی"

بيژن صف سری
"حضور محترم دوست ناديده ام جناب آقاي تمدن

از آنجائيكه نثر شما با طنر آميخته است اجازه فرمائيد اين حقير هم به طنازي مطلبی كوتاه در مورد در خواستتان تقديم كنم اگر چه چند سالي از عمر روزنامه نگاريم را به نوشتن مطالب طنز در بعضي از هفته نامه ها و روزنامه های توقيف شده و نشده چون پيام آزادي ( توقيف شده ) ،انتخاب ( تعطيل خود خواسته ) ، هفته نامه نداي ساوه ( كه بعدا به نداي اصلاحات تغير نام داد ) ، قومس ، روزنامه صداي عدالت و.......( وچند تاي ديگر كه نامشان فعلا در خاطرم نمانده ) ، طي شد و صاحب ستون هاي طنز روزانه و هفتگي در جرايد ياد شده بودم ، اما با اين و جود هرگز خود را طنز نويس ندانسته و نخواهم دانست الخصوص در مقابل نثر طنزشيواي جنابعالي كه با و جود داشتن سر دبيري چون شادي خانوم ( همسر محترمتان )، بسيار شيرين و خواندنی است.

مي گويند "سلماني ها وقتي بي كار مي شوند ، سر همديگر را كوتاه ميكنند" ، روايت ديگری هم هست كه دلاكها وقت بي كاري ، پشت هم را كيسه ميكشند ، حالا اگر كسي بگويد وبلاگنويسها هم از زور بيكاري ، در سالگرد وبلاگ هايشان براي همديگر مطلب مي نويسند ، در جواب بايد گفت ، نخير ، چرا ؟ چون ماشا ءالله هزار ماشا ء الله آنقدر تعداد وبلاگها فراوان شده است كه اگر وبلاگنويسان تمام وقتشان را هم صرف سالگرد نويسي برای دوستان وبلاگنويس خود كنند باز هم وقت كم می آورند ، پس نتيجه ميگيريم كه هيچ وبلاگنويسي از زور بيكاري براي سالگرد وبلاگ دوست هم صنف خود ( صنف وبلاگنويسان ) مطلب نمي نويسد.

خب ، اين كه از اين ، پس از اين مقدمه كه در واقع مشت محكمي بود بر دهان خودمان ، در ادامه به مسائل جدي تری چون اظهار نظر در باره ي وبلاگ خواندني "برما چه گذشت" آقاي تمدن خواهيم پرداخت . قبل از هر چيز بايد جستجو كرد كه چرا نام اين وبلاك خواندني " بر ما چه گذشت " است ؟ آيا منظور ياد آوري سير تحول آدميزاد و واكنشها ي او از بدو خلقت نسبت با همنوعانش بوده است ؟ كه اگر اين چنين است بايد گفت دست مريزاد كه بسيار بجا و مناسب است زيرا همانطوريكه ريشه و تحول واكنش انسانها نسبت به همنوعانش را در كتابهاي ارزشمندی چون تاريخ تمدن ويل دورانت و يا كتابهای ديگر چون "انسا ن موجود ناشناخته" و يا "هنر آشپزي مستطاب" و يا در كتابهاي گرانقدر ديگر آمده است : آداميزاد دوپا از بدو خلقت ، هميشه در برخورد با همنوعان خود ، دچار ناراحتي ها و مشكلاتي بوده است ، شيوه برخورد با اين مشكلات و نوع بيان ناراحتي در اعصار مختلف ، به شكلهاي گوناگون بوده است ، انسان اوليه سعي ميكرده عامل ناراحتي را حذف كند به همين دليل با چماق يا نيزه طرف مقابل را ناكار مي كرده و اين شيوه مرضيه حجري ، همان چيزي است كه امروزه از آن با عنوان " ترور" ياد مي شود . بعد ها آدميزاد فهميد كه اگر چماق و نيزه اش را يك خرده آرامتر بزند ، بي آنكه طرف ناكار شود ، مي تواند به او حالي كند كه از دستش ناراحت است ، اين طور شد كه كتك و ضرب و شتم اختراع شد .

چند سالي كه گذشت و بشر با مفاهيمي نظير آبرو ، شخصيت و شان اجتماعي آشنا شد ، دريافت كه دشنام و ناسزا بهتر از چماق و نيزه و كتك و ضرب و شتم است به همين دليل ، فحش و بد وبيراه را اختراع كرد. با پيشرفت مدنيت و فرهنگ و رويكرد آدميزاد به منطق ، بشر متوجه شد كه بدون چوب و چماق و فحش و بدوبيراه هم مي توان گفت كه " آقا جان ( و ايضا خانوم جان ) بنده از دست شما ناراحتم " گفتمان و مذاكره هم از همين جا شروع شد تا بدانجا رسيد كه با پيشرفت علم و ايضا تكنولوژي كار به جايي رسيد كه وبلاك را اختراع كردند تا جاي براي گفتمان باشد اگر چه هنوز بعضي ها به همان روش حجري پايبند هستند و ترور و چماق و فحش را بهترين ابزار در رساندن پيام خود به ديگران دارند (البته با كمي تفاوت كه سلول هاي تنگ و تاريك هم بر ابزار آلات عصر حجري اضافه كردند كه امروز بحث شيرين سلول هاي انفرادي هم از همين جا آغاز گرديده ) الغرض با آنچه گفته آمد ، صاحب وبلاك "بر ما چه گذشت " در واقع با انتخاب اين نام پر محتوا ، چند كتاب ارزشمند را كه در باره ي سير تحول انسان از آغاز تا به امروزنوشته اند دريك جمله ي كوتاه در آورده و كتيه وار بر پيشاني وبلاك خود نشانده است تا همگان بدانند چه بوديم و امروز چه هستيم.

حالا حكما شما هم با من هم عقيد خواهيد بود كه به صاحب اين وبلاگ خواندني ، براي انتخاب چنين عنواني برای وبلاكش دست مريزاد بايد گفت بنابراين كسی كه چنين نام پر معنايي را براي وبلاكش انتخاب ميكند آيا جايز است كه به نوع انتخاب سوژه هاي ياد داشتهاي اين وبلاك و يا شكل و شمايل قالب آن چيزي گفت ؟ نه والله

انشاء الله كه صد ها سال پاينده و برقرار باقی بماند. بلند بگوئيد آمين."

ل مثل لينک

موزه مادام توسو کيلو چنده.
لينک از آشپزباشی

بعد از ديدن اين ويدئو شايد شما هم به پادکستينگ پيشنهادی حسين علاقمند بشيد. فقط بايد سعی کنيد که تايپتون را ضعيف کنيد.
منبع

ژنرال آمريکايی: تيراندازی و کشتن عراقی ها جالب و فرحبخشه.

اين برای آقايون از طرف وزارت امنيت داخلی آمريکا طراحی شده. يک موضوع خصوصيه بين ما آقايون. لطفا خانم ها نبينند.

چارت روابط بين موتور های جستجو با طراحی خيلی خوب.

تبليغات بين سوپربول واقعا ديدنی و جالبه. هر سال خيلی ها فقط به خاطر اين تبليغات فوتبال را نگاه می کنند. اينجا می توانيد همه آگهی های امسال را ببينيد.

Tuesday, February 08, 2005

ايام الله بر ما چه گذشت بر عموم مبلگين جهان مبارک

خوب، دهه سالگرد بر ما چه گذشت هم همزمان با ايام الله مبارک دهه فجر به پايان رسيد. داشتم فکر می کردم که جدای از تشابه تقويمی اين دو روز مبارک و فرخنده شباهت های ديگری هم بين آنها هست. شباهت هايی مثل علاقه جامعه به صاحبان انقلاب و صاحب اين وبلاگ. استقبال مافوق تصور و مليونی امت هميشه در صحنه از هر دوی اين مراسم و بسياری موارد ديگر.

به دليل اينکه ايام الله تمام شد باقی مصاحبه خيالی را می گذارم برای سال ديگر و به عنوان حسن ختام، مدل جشنواره فيلم فجر آثار برگزيده و خلاصه ای از عملکرد بر ما چه گذشت را در طی يک سال گذشته در چند لينک می آورم

پر بيننده ترين روز: ۱۹ جون با ۳۷۲۵ بازديد. عکس های سر بريدن اسير آمريکايی در عراق
کم بيننده ترين روز: يکی از همان روز های اول کار با ۴ بازديد که البته پنج تا از آن ها خودم بودم.
بيشترين انتقاد از يک مطلب: همان عکس های سر بريدن ـ دعوت به رای دادن به رضازاده
بيشترين استقبال: مطلبی در مورد حمايت از بمب گوگلی و خليج فارس
بهترين مطلب انتقادی سياسی از ديد خودم: شعار صبحگاه مدرسه - حس غريب افتخار - سخنرانی تاريخی حضرت امام خمينی در بهشت زهرا
بهترين مطلب طنز غيرسياسی از ديد خودم: تحولات سکسی اين وبلاگ
بهترين مطلب طنز سياسی از ديد خودم: جايزه داروين و تضييع حق ايران و ايرانی
بهترين مطلب طنز اقتباسی از ديد خودم: تقديم به پدر علم حسنی شناسی، سيد ابراهيم نبوی
بهترين داستان از ديد خودم: جشن فارغ التحصيلی
بهترين شعر منتشر شده در وبلاگستان: تصوير زن از ايرج ميرزا
بيشترين لينک به يک مطلب: مسابقه طنز تصويری
اولين لينک در يک وبلاگ: سردبير زنم در وبلاگ سردبير خودم
اولين لينک دائمی در ليست دوستان: در وبلاگ سردبير خودم
اولين مطلب در يک وب سايت: مصاحبه شيرين عبادی در بانک جهانی در سايت گويا
پر طرفدار ترين عکس: عکسی از مراسم ازدواجم که در سالگردش پابليش کردم
تنها مصاحبه اين وبلاگ: مصاحبه با ماندانا نادريان مجری شبکه آر ـ تی ـ ال آلمان
نا موفق ترين و کم استقبال ترين کار: موج دوم
مثبت ترين کار جمعی که من هم در آن شرکت داشتم: طرح دوشنبه امروز ميشويم ـ بمب گوگلی ـ رضازاده ـ نامه به مرتضوی

و اما بر ما چه گذشت از زبان اساتيد و دوستان:

رويا صدر
آقاي تمدن عزيز!
مي بخشيد از اينكه دير تولد وبلاگتونو تبريك ميگم.مي خواستم تمام آرشيوتونو بخونم بعد براتون پيغام بذارم ديدم ميخوره به سه سالگي وبلاگتون و من شرمنده ميشم.دو ماهش رو وقت كردم بخونم.قبلا هم جسته گريخته خونده بودم.در ابتداي ورود به وبلاگتان يك نگاه حرفه اي حس مي شود:ارايه پيام به صورت روشن و كوتاه.رنگ،نوع حروف، و فضاي كار هم به اين حس كمك مي كنند.اما در مورد طنز:به نظرم نگاه ظريفي داريد.با توانايي در بكار گيري بجاي شوخيهاي كلامي.بخصوص در«جشن فارغ التحصيلي»اين ويزگي بارز است.اگر چه خارج از نورم هم نوشته ايد،ولي در مطالب طنزتان تا آنجا كه ديدم،از صراحت و عصبيت و ركاكت معمول در بسياري از طنزهاي وبلاگستان خبري نيست.و اين خوب است.آنهايي را كه خواندم،هر كدام در يك قالب نوشته شده بودند و اين مي رساند كه توانايي نوشتن در قالبهاي مختلف را در طنز داريد.يكي دو تا طنز با ساختار لطيفه اي ديدم كه به نظرم به دليل كوتاهي و روشني(دوري از پيچيدگي)مي توانند شاخص يك طنز وبلاگي باشند(نماينده مجلس ششم و يكي ديگر كه عنوانش خاطرم نيست مطالبتان اشتباهات املايي هم داشت(مثلا علارغم به جاي علي رغم)در هر حال از حسن نظر شما ممنونم و از بعضي تعابير شما كيلو كيلو عرق ريختم(معلم و از اين صحبتها)... وبازم بهتان سر مي زنم.
پايدار و شاد باشيد

فرین عاصمی
علی جان من وبلاگت را خیلی دوست دارم و تقریبا هر روز آن را می خوانم.انقدر لینک جالب در وبلاگت هست که آدم را به آنجا بکشاند.ایده های نابی هم داری . مثلا همین معرفی وبلاگ های خوب ولی کم بیننده، به نظرم خیلی جالب بود. در طول مدتی که این وبلاگ ها را معرفی می کردی،
کلی از وبلاگ نویس ها تشویق به نوشتن شدند و وبلاگشان تبدیل به وبلاگ های فعال و خوبی شدند.
پیشنهادهای بکر و خوبی هم میدهی. برای انجام کارهای دسته جمعی هم حسابی پایه یی. یادم میاید یکی از اولین بارهایی که وبلاگت را می خواندم خاطرات جالبی از ایران و دوران دانشگاه با همسرت می نوشتی. اما کم کم این خاطرات را در وبلاگت ندیدم.حکایت واقعی آنچه بر ما در ایران گذشته بود ، خیلی جذاب بود.
این وبلاگ هر روز بهتر شده است.
امیدوارم که صد ساله بشود و همیشه موفق باشی.

پينکفلويديش
وبلاگِ بر ما چه گذشت بهترین جا برای گرفتن خبرهای نوی دنیای مجازی به طور مختصر و مفیده و برای همین هم هر روز با خیال راحت می‌شه بهش سر زد. خوشحالم که علی یه سالِ تمام انقدر وقت گذاشته و هنوز هم نه تنها خسته نشده بلکه بهتر و پخته‌تر ادامه می‌ده. انتقاد خواسته بودی علی جان، والله چیز خاصی به نظرم نمی‌رسه و فکر می‌کنم توی وبلاگت برای سلیقه‌های مختلف مطلب و لینک پیدا می‌شه. موفق باشی و پایدار.

سرزمین آفتاب
سلام علی جان. خیلی با شهامتی ها! منکه جرأت نمیکنم همچین سؤالی رو از دوستان بکنم. راستش؟ هیچ انتقادی به وبلاگت ندارم. از دید من خواندنی است و بزرگترین حسن کارت رو هم در اعتدال میبینم. در اینکه از همه چیز و همه کس مینویسی بی اینکه " تمام کارت بشه مثلا" مطالب سیاسی یا ادبی یا از همه متداول تر "منم، خودم، شخص شخیصم، علی" و "هیچ کس دیگه مثقالی شعور درش نیست"!
به هر حال بنده (با "منم، خودم، شخص شخیصم" اشتباه نشه) مطالب شما را دوست میدارم.
موفق باشی، همیشه.

نوشی و جوجه‌هايش
سلام آقای تمدن عزیز
از من خواسته بودین در مورد وبلاگتون نظرم رو بگم. متاسفانه من نمیتونم این کار رو بکنم. هرچند از زبان و لحن طنز شما خیلی خیلی خوشم میاد اما چون مدت زیادیه که هیچ وبلاگی رو مستمر دنبال نکردم خودم رو از نظر داوری و یا قضاوت محق نمیدونم. امیدوارم منو ببخشین و اجازه بدین یه وقتی حرف بزنم و نظر بدم که روی متنی یا وبلاگی دقیق شده باشم... روزگار من تمام تابستان، پاییز و نیمی از زمستان امسال هیچ خوب نبوده.
از لطف همیشگی شما باز هم ممنونم و براتون آرزوی موفقیت میکنم.
با احترام تمام: نوشی

کيوان حسينی
علی جان
تو وبلاگ خیلی خوبی داری و من هم در جایگاهی نیستم که دست به کار نقد شوم و در این باره اظهار نظر کنم . تنها به خاطر علاقه شخصی که به تو دارم این چند خط را می نویسم و امیدوارم وبلاگت هزار ساله شود :

بر ما چه گذشت ، وبلاگ عجیبی است که چند روی مختلف دارد . نخستین ویژگی مهم روحیه بارز کار جمعی نویسنده وبلاگ است . او با توجه به اعتقادات شخصی که در ناسیونالیزمی حیرت آور ریشه دارد ، پای هر گونه حرکت جمعی است که در راستای این اعتقادات باشد . اما این ویژگی مانع از آن نیست که علی ، نویسنده وبلاگ ، مدام به فکر سرگرم کردن خوانندگانش با لینکهای عجیب و تازه نباشد . در اوج خستگی از کار ، درس ، زندگی ، اینترنت یا هر چیز دیگر اگر سری به این وبلاگ بزنید با کلی لینک عجیب ساعتها مشغول خواهید شد .
با دوستی
کیوان

شادي شاعرانه
سلام عليرضا جان
اينجا که من هستم - در عالم مرده ها - آنقدر کار ريخته است که مدتي است همه حال
و هواي دوران وبلاک نويسي را فراموش کرده ام .. الان موتورم خاموش است و واقعن
نمي دانم چه بگويم .. به هر حال من هنوز هم هرازگاهي سعي مي کنم وبلاگت را
بخوانم و استفاده کنم .. تو هم مثل دوران بازيگري من ، يک بازيکن آزادي و مي
تواني به همه نقاط زمين سر بزني و اين انرژي ، دقت ، حال و حوصله زيادي مي
خواهد که خوشحالم هنوز هم همه اينها در تو وجود دارد ..

ممنون که ياد من بودي
پيروز و بهروز باشيد

ناصر خالديان
من عليرضا تمدن عزيز را جز از طريق وبلاگش نمي‌شناسم. اما از وبلاگش مشخص است كه بايد فرد پرانرژي و مثبت و آزاديخواهي باشد. شخصاً ايرانيان عزيز خارج از كشور در سطح اينترنت مخصوصاً وبلاگ‌نويسان را كه اين چنين با شور و نشاط، ما و همزبانان‌شان را فراموش نكرده و با زبان رسانه‌اي نوين به نام وبلاگ سعي در حفظ هويت‌هاي مثبت خود دارند، برايم مورد احترام هستند. در مورد نحوه آشنايي هم بگويم اولين بار از طريق يكي از لينك‌هاي حسين درخشان با او آشنا شدم. اين پسر اين قدر فعال است كه نمي‌توان به او بي‌اعتنا بود. چنان اين سطح اينترنت را مثل روبات گوگل (!) جستجو مي‌كند كه آدم به اين همه حوصله و دقتش غبطه مي‌خورد. عليرضا برايمان نامه‌اي نوشته كه از من انتقاد كنيد! خب يكي از انتقادهايي كه به او وارد است اين است كه آدم است و آدم‌ها زياد خطا مي‌كنند مثل همه‌ي ما! پيشنهاد دارم همان طور كه ما از وضع ايرانيان داخل مي‌نويسيم شما هم از وضعيت ايرانيان خارج و اطراف‌تان بيشتر بنويسيد. يك سالگي وبلاگش هم مبارك. تصور مي‌كنم با دو تا دندان تازه و پوشك بسته منتظر است تا يك دانه شمع كوچك روي يك كيك صورتي را فوت كند!

پرويز زاهد
تمدن يک ساله شد
منظورم تمدن بشري نيست، نه که بشر نباشه، بلکه تمدن از نوع ايراني ساکن در کانادا هست و البته اين سالگرد تولد، نه براي خودشون يا فرزندشان، که براي وبلاگشون هست. ايشاللا صد سال ديگه بنويسن . . . (البت فکر کنم در نيم قرن دوم نوشتن وبلاگ به جاي "ل مثل لينک" تيتر جايگزين پيدا کنند . . . آمين! ...

صفا در ال.ای
سلام عليرضای گل. تولد يکسالگی وبلاگت مبارک باشه :) از من خواستی که نظرم رودر مورد وبلاگت برات بنويسم. راستش من مدتهاست که نحوه نوشتنم رو تغيير دادم در اين نقدی هم که به وبلاگ تو ميکنم برداشت من همون نتايجيه که خودم بهش رسيدم.وبلاگت سرشار از لينکهای جالبيه که به مطالبی که وقت ميگذاری و خودت توی وب پيدا ميکنی ميدی يعنی وقت ارزشمندی که صرف اينترنت ميکنی با دوستانت از اين طريق تقسيم ميکني. بعد از مدتی وبلاگت محلی شد برای اظهار نظر های سياسی. من هم در وبلاگم داشتم تغيير مسير ميدادم به همين سمت اما زود از اين مسير خارج شدم
چون هدفم از اومدن به آمريکا سياست نبود که بخام اونو تو وبلاگم منعکس کنم. ما ايرانيان تا وقتی در ايران هستيم به آمريکا فکر ميکنيم وقتی در آمريکا هستيم به ايران!!!! من از اين رويه خودمو سريع کشيدم کنار. من در آمريکا هستم. اومدم که زندگيمو متحول کنم و برای ايجاد اين تحول بايد از هر لحظه و ثانيه اش استفاده کنم. يک روزی در ايران برای بودن در اينجا حسرت ميخوردم و حالا که اينجام ديگه وقتمو سر ايران نميگذارم برای همين سريع از مسايل ايران کشيدم بيرون. در ايران به اندازه کافی کسانی هستند که "اگر بخواهند" ميتوانند تحول ايجاد کنند. من که اين شانس رو دارم که در شهری باشم که مرکز ايرانيان در آمريکاست روی اين تمرکز ميکنم که در اينجا "ايران" بسازم. وقت تنگه و بايد هرچه زودتر با محيط اين کشور اخت شد و زندگی رو ساخت. موفق و پيروز باشی هميشه. قربانت صفا

امير عظمتى
اوائل خيلي بيشتر با وبلاگت حال مي‌كردم. يه صفاي خاصي داشت. يه سادگي جالبي توش بود. با لينك‌هاي بسيار جالب و دست‌اولش خيلي حال مي‌كردم! ( چون خودم هم تو كار لينك و اينها بودم و هستم فرق لينك‌هاي وبلاگت رو با جاهاي ديگه به خوبي درك مي‌كنم ) ولي اخيرا وبلاگت خيلي رفته تو نخ سياست. از هر 10 پستت 9تاش و بلكن 11 تاش سياسيه! يه جورايي آدم فكر
مي‌كنه كه مي‌خواهي از وبلاگستان جا نموني و هر چي كه مي‌شه رو بايد يه جوري حمايت كني يا بگي. نمي‌گم كه بده يا خوبه. روند حركتي وبلاگت اين مدليه. حالا از ديد يكي خيلي خوبه. يكي هم خيلي نمي پسنده. چون گفتي بودم رك و راست باشم، اينها گفتم!

ساده تر از آب
تولد تولد تولدت مبارک
اینروزها وبلاگ بر ما چه گذشت به قلم علیرضا تمدن عزیز، یک‌ساله می‌شود... چندین ماه پیش که با وبلاگش آشنا شدم، همان زمانهایی که بیشتر از خاطرات جوانی‌اش در ایران می‌نوشت، یا آن وقتی که اولین بار تبلیغ وبلاگش را در وبلاگ هودر دیدم، یک حسی به من می‌گفت مردی است که حرفهایی برای گفتن دارد ...

شرح
وبلاگ علي تمدن يک ساله شد و من بسيار شرمنده ام که نتوانستم پيام تبريکي براي علي آقا و وبلاگ « بر ما چه گذشت » بفرستم. با اينکه در فکر بودم نقد کوتاهي به وبلاگش داشته باشم اما به دليل فيلتر شدن وبلاگ هاي بلاگ اسپات و درگيري هاي جشنواره اين چند وقت نرسيدم به وبلاگش سري بزنم. خلاصه بگويم وبلاگ علي تمدن را هميشه مي خوانم و از ريتم خبري وبلاگش واقعا لذت مي برم. با اينکه در جناح فکري يکساني با من قرار ندارد اما مطالب بلندش را که در دفاع از منش فکري اش مي نويسد دوست دارم و اميدوارم که بر علي تمدن و وبلاگش هميشه خوش بگذرد. (علي آقا شرمنده ايم)

تلخ،مثل عسل
سلام! امروز ميخوام از يه دوست ناديده براتون بگم که بی اغراق شبيه ترين ادم به خودم در اين دنيای مجازی دوست داشتنيه :معرفی ميکنم خانمها و اقايان علی تمدن

با وبلاگ علی اولين بار وقتی اشنا شدم که زيتون بانو از يه مسابقه طنز خبر دادو برای اطلاعات بيشتر لينک «بر ماچه گذشت» رو تو سايتش گذاشت.از مسابقه گذشته ،من خيلی از علی خوشم اومد و مشتری ثابت بلاگش شدم.وبلاگی که تقريبا به دو قسمت لينکها و نوشته های خود علی تقسيم ميشه.بايد اقرار کنم وقتی پست يه روز علی فقط ل مثل لينکه حالم کمی تا قسمتی اخذ ميشه،چون بدجوری به نوشته هاش عادت کردم و دوستشون دارم...

پاکنویس
سلام. دیدم که رفقا برای سالگرد وبلاگت چیزهایی نوشتن، به نظرم رسید که من هم اظهار فضلی بکنم بد نباشه. راستش رو بخوای من اسم وبلاگت رو از موقعی که توی وبلاگ هودر تبلیغ کردی شنیدم ولی همیشه یادمه که با خودم می گفتم که این تبلیغ کردن چه کار ضایعی! هست وچون تقریبا وبلاگ رو دفترچه خاطراتم می دونستم و کمی هم پر رو بودم این کار رو منت کشی از دیگران برای خوندن وبلاگ می دونستم. خلاصه توی اون مدت تبلیغ فکر نکنم بیشتر از دو دفعه به بر شما چه گذشت! سرزده باشم. فکر می کنم که چند هفته قبل از اون برنامه معرفی وبلاگ گاه به گاه اینجا سری می زدم تا اینکه اون برنامه شروع شد و یادمه که نشستم و از اون اول تا چند ماه بعد از آرشیو وبلاگت رو خوندم. وفعلا هم که هروقت بفهمم آپدیت کردی سر می زنم. ولی برای خودم هم جالبه که اون تبلیغ چرا باعث بدبینی من شده بود. فکر می کردم که یکی اومده و می خواد از شهرت هودر استفاده کنه! من خودم بیشتر از نوشته ات لذت می برم و خوب طبعیه که با خیلی هاش هم نظر نیستم ولی کلا با نویسنده وبلاگ که شما باشی احساس رفاقت آنلاین می کنم!
موفق باشی.

یک کرمانشاهی
وبلاگ "بر‌ما چه گذشت‌" جشن‌های مربوط به هزارمین سالگرد یک سالگی خود را جشن می‌گیرد. ما نیز برای اینکه در این جشن‌ها به عنوان ایالت متحده کرمانشاه حضور داشته باشیم هدایایی تهیه کردیم و آن هدایا این‌ها هستند:
ل مثل لینک؛ مطالعه موردی وبلاگ بر ما چه گذشت:
طولانی ترین پست وبلاگستان [بیش از ده هزار کلمه!!]پستی درباره‌ی کرمانشاه [انتخاباتی البته] ...

خانوم حنا
علی جان سلام.
چشم.حتما در دو سه روز آینده به عنوان اولین خواننده های وبلاگت نظرم رو
برات مینویسم . در هر حال به عنوان آرزو برای تولد یکسالگی امیدوارم
همیشه وبلاگت پر از مطالب خواندنی باشه و هیچ وقت هم خالی از لینکهای
باحالش نباشه.
دوستدار وبلاگ برما چه گذشت
بی تا

شرتو
salam!
yek salegi weblag ro behtoon tabrik migam. omidvaram dar in rah movafagh bashid.

مهدی
به عقیده من پیشرفت خیلی خوبی از آغاز داشتید و امیدوارم هر روز حرفه ای تر باشید.

وب نما
salam.
man ke ba oun l mesle linkesoun kheyli haal mikonam, dar zemn lahne
neveshtatoun ham kheyli bahale!
dar majmoo EYVAL!

chakerim

Ali Mirghaderi
salam alireza jan
dar morede webloget
aziz man fekr mikonam az poste 4 rom ya 3 vooom bahat hamrah booodam
albate ye modati ham beinesh vel shoood(:d) fekr konam az on moghe ke
matlab dar morede on mashinet boood hamoon jipe ke kharide booodio
.... fekr konam az on rooooz yekami man dor boodam az internet ta
keiesha dige yadam nemiyad.
vali begam ke karet doroste makhsosan dar morede link haii ke migzari.
neveshte hatam ke tooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooooop(albate
pelastiki:D)
ama be har hal karet agha doroste.

tavalode weblogetoonam mobarak

khooosh bashi

اميرحسين
ali reza ye aziz salam:
weblog shoma yeki az weblog haee hast vaghean be n alaghe daram,
asolan ba aghayedet kheili movafegham, va taghriban afkaretoon ro
mipasndam.
omidvaram movafagh bashi.
dost dare shoma amir hossein

Parisa Ansari
salam aghaie Tamadon
ghabl az har chiz fararesidane iek salegie web log etoon ra tabrik
migam.albate har che ghadr ke baraie weblog e shoma khosh halam,hamoon
ghadr ham baraie khodam narahatam!chon in be in maana ast ke man hade
aghal iek sale ke be weblog khooni mootad shodam!va baiad begam ke
mesle hame ie eetiad haie dige chize khoobi nist.
emrooz iek bar ghablan oomade boodam too weblog etoon,vali vaghti
didam ke too liste rooling(omidvaram ke esmesh ra dorost neveshte
basham!)esmesh oomad bala,dobare oomadam sar bezanam,ke didam dar
morede iek salegi neveshtid,va tasmim gereftam ke be onvane
khanande,va kesi ke ghablan ieki do bar mozahemetoon shode boodam(oon
vaght fekr nemikardam ke hatman roozane kolli E-mail dar yaft
mikonid,va shaiad dorost nabashe ke mozaheme kesi besham ke dar asl
mano nemishnase),kholase khastam azatoon tashakor konam va nazaram ra
dar morede weblog etoon begam.
az hamoon aval ke shoma shoroo be neveshtan kardid,khanande ie weblog
etoon shodam.man adrese hich weblog i ra hefz nistam,va hamishe az
tarighe donbal kardane link hast ke safehati ra ke mikham peida
mikonam.yadam nist ke weblog e shoma ra che joori peida kardam,vali
avalin bar ke oomadam,shoma poste sevom,chaharometoon ra neveshte
boodid,va az hamoon vaght azash khosham oomad.
alan dobare raftam archiv etoon ra negah kardam,ta bebinam ke aia
vaghean az avalesh khanande ie weblog etoon boodam,va didam ke
bale,khanande boodam.vali nemitoonam begam ke az chi khosham
oomad.chand ta matlabe avaletoon sade bood,shaiad az in khosham oomad
ke shoma ham taz eshoroo karde boodid(man oon vaght taze ba weblog
gardi ashena shode boodam).iek joor haii engar baghie hame hamdigar ra
mishnakhtan va man inja gharibe boodam!!!vali shoma sade dar morede
khodetoon va khanevadatoon neveshte boodid.baadan tar ham ke shoroo be
neveshtan dar morede khaterat kardid,khob baram kheili jaleb tar
shod,chon man ham dar hamoon dore bozorg shode boodam.
dar edame link haii ke gozashtid ra donbal mikardam,va baiad begam ke
oon vaght baazi vaght ha aasabani mishodam!chon aadat dashtam ke safhe
ie shoma ra be onvane marjaa begiram,va varede safehate baadi
besham,baad dobare ba "bargasht" be safhe ie shoma bargardam va beram
soraghe linke baadi!!(khodam ham midoonam ke kare ahmaghane ii
bood!),vali badie baazi az in link ha in bood,ke vaghti varedesh
mishodi,dige nemitoonesi be aghab bargardi! :-((( va majboor mishodam
ke dobar eberam donbale linke adres e safhe ie shoma begardam!!
dar akhar ham jahat giri hatoon dar morede in harakate daste jami
arzeshmand bood.che inke say kardid weblog haie kam khanande ra
moarefi konid,be har tarighe momken,che inke say kardid baraie Irani
ha emza jam konid(weblog e englisie Hossein derakhshan va entekhabe
Reza zade),va che sare ghazie ie khalije fars.....be khosoos hamoon
tor ke dar morede Reza zade neveshte boodid,hich vaght nakhastid ke
harekat haie daste jami ra motazalel konid.
toolani neveshtam,va az oon bad tar be pinglish;omidvaram ke saretoon
ra dar naiavorde basham.faghat mikhastam begam ke,man kese be khosoosi
nistam,faghat iek shakhse maamooli,ba tahsilate motadavele in dore
zamoone,ke say mikonam dar gir o dare tahsil va davandegi dar iek
keshvare gharib,ertebate khodam ra ba Iran ghat nakonam,va khoondane
weblog haie farsi zaboon rahie baraie inke ehsas koni ke afrade ziadi
dar kolle jahan mesle to hastan.vaghti weblog i mesle shoma(va chand
taie dige) peida mishe,ke dar eine hal ke be kasti haie mojood dar
Iran eeteraz mikonan,vali weblog eshoon por az fohsh va naseza nist;va
ba vojoode inke roozane kolli khanande daran,vali baz ham in ehteram
ra be khanande hashoon mizaran ke javabe E-mail hashoon ra bedan va
say mikonan ke baraie baghie ie weblog haie khoob tabligh konan;va az
hame mohem tar say mikonan ke dar harakate oomoomi sar mashgh
bashan,va be baghie ham tamrine demokrasi va eetehad
bedan;....(nemidoonam aslan iek hamchin ghasdi dashtid ia na,be har
hal in bardashti bood ke man az weblog e shoma dashtam.)
be hame ie dalaiele bala,weblog etoon ra ba alaghe mikhoonam va
motshakeram ke baes shodid ke ba chand ta weblog e khoobe dige ham
ashna besham.
ghasdam in nabood ke faghat taarif konam,vali dar toole
neveshtan,kastii be zehnam naresid ke benevisam.be har hal,baz ham
maazerat mikham ke pinglish va toolani neveshtam.
baratoon arezooie movafaghiat mikonam va salgarde weblog etoon ra
pishapish tabrik migam.

بيژن صف سری عزيز هم لطف کرده بود و مطلبی در فرمت Word ارسال کرده بود که هر چه سعی کردم نتوانستم آنرا باز کنم.

Monday, February 07, 2005

آلبوم عکس ضدجنگ، محصول جديد وبلاگستان فارسی



عليرضا دوستدار:
"اخيرآ توی وبلاگِ No War on Iran يک آلبوم عکس راه‌اندازی کرده‌ايم برای مقابله با جنگِ تصويری‌ای که در رسانه‌ها عليه ما راه انداخته‌اند. اگر می‌خواهيد شما هم شرکت کنيد، عکس‌های خودتان را همراه با پيام‌هايتان (ترجيحآ به انگليسی، ولی اگر نمی‌توانيد، به فارسی بنويسيد و ما برايش زيرنويس می‌زنيم) به آدرس info [at] nowaroniran [dot] com بفرستيد. ديگران را هم تشويق کنيد که عکس بفرستند. ايده‌ی اين کار برگرفته از وب‌سايتِ sorryeverybody.com است که در آن چندين هزار آمريکايی با فرستادنِ عکس‌ها و پيام‌های شخصی‌شان از مردمِ دنيا به‌خاطر انتخاب‌شدنِ مجددِ بوش عذرخواهی کردند (حتمآ اين وب‌سايت را ببينيد، نکاتِ خيلی جالبی دارد). اين وب‌سايت چند ماه پيش سروصدای زيادی به‌پا کرد و توجه خيلی از رسانه‌های بزرگ را جلب کرد. ما هم می‌خواهيم اگر بشود يک همچين کاری بکنيم، تا بقيه‌ی دنيا ببينند و بشنوند که برخلافِ چيزی که شايد تا حالا شنيده‌اند، ما نه تنها از بوش خوشمان نمی‌آيد، که از او متنفريم و چکمه‌ی کثيفِ هيچ سرباز ملعونِ آمريکايی يا انگليسی يا هر کشور ديگر را هم توی کشورمان تحمل نمی‌کنيم.
عکس‌هايی که می‌فرستيد فقط دو شرط بايد داشته باشد: اول اين‌که مخالفِ جنگ باشد، و دوم اين‌که متعلق به خودتان باشد (به اين معنی که يا عکسِ خودِ شما باشد - که البته خيلی بهتر است چون چهره‌ی انسانی‌تری به اين کار می‌دهد - و يا اين‌که ساخته‌ی شما باشد و از جای ديگر کپی نشده باشد). اگر قدری خنده‌دار هم باشد که از همه بهتر است، چون باز انسانی‌تر و در نتيجه باورپذيرتر می‌شود."


عجب کار جالبی. اين ايده عاليه. حرف نداره. واقعا آفرين به بچه هايی که اين کار را شروع کردند. اين آلبوم که از عکس های تک تک ما ساخته می شود سندی تاريخی خواهد بود برای اثبات تفکر ضد جنگ و صلح طلب ايران و ايرانی. اين اقدام همچون برگی زرين در مجموعه کارهای ارزنده وبلاگستان فارسی به يادگار خواهد ماند. فرصت را از دست ندهيد و همين امروز دست به کار شويد. پشنهاد می کنم برای ارسال کنندگان بهترين عکس ها جايزه در نظر بگيريم تا همه ترغيب بشند که حد اکثر ذوق وسليقشان را به کار ببرند. راجع بهش فکر کنيد و پيشنهاد و نظرتون را ايميل کنيد.
راستی عکس بالا هم مال منه که همين الان ايميلش می کنم.

ل مثل لينک

فانوس و پيام ايرانيان فيلتر شدند. غصه نخوريد. اين فانوس نسخه تبفبپم اين هم پيام ايرانيان نسخه تبفبپم.
توضيح: تبفبپم مخفف شده تودهنی به فيلترکنندگان بی پدر مادر است.

اميد اقبال بلند دارم برای دکتر معين و اين بــــــر و بـــچه های زحمتکش باحال.

نيک آهنگ و آهنگی نه چندان نيک از خاطرت زندان. عجب خوب و قابل لمس می نويسد.

غلط های املايی اين وبلاگ

مدتی است که دارم به اين موضوع فکر می کنم که نوشتن در اين وبلاگ باعث شده که از مطالعه و خواندن غافل بشوم. شايد مدتی کرکره اين وبلاگ را پائين بکشم و يا وقت کمتری برايش بگذارم تا بتوانم با مطالعه بيشتر يک مقدار از عقب افتادگی و کم سوادی خودم را جبران کنم. هنوز دلم نيامده که اين کار را بکنم ولی شايد به زودی اين اتفاق بيافتد.

اين را گفتم که بدانيد من خوشبختانه خودم از کمبود معلومات خودم باخبرم. ولی مسأله غلط های املايی بيشتر از اينکه مربوط به سواد باشد ربط به تنبلی دارد و وقت کم و خستگی.

يعنی چی؟ يعنی اينکه من به خاطر تنبلی هيچوقت در اين يک سال ننشستم تمرين کنم و تايپ فارسی را ياد بگيرم.

پس چکار می کنم؟ همچنان دو يا سه برابر معمول برای نگارش و ويرايش يک مطلب وقت مي گذارم تا متن فينگليش را از طريق بيتاوب تبديل به فارسی کنم.

چه اشکالی پيش می آيد؟ چون من اغلب مطالبم را در ساعت يک و دو صبح می نويسم اغلب به دليل خستگی زياد بعضی از غلط های املايی و انشايی از قلم می افتد. البته فردای آن روز بعد از اينکه متوجه غلط ها می شوم آنها را تصحيح می کنم ولی ديگر تقريبا کار از کار گذشته. به همين دليل هست که شما در اينجا گاهی غافل را قافل، غيره را قيره و نمی خواهيم را نمی خاهيم می خوانيد.

سعی ميکنم که از اين به بعد بيشتر دقت کنم شما هم اگر موردی ديديد لطفا سريع به من خبر بدهيد تا اصلاح کنم.

Sunday, February 06, 2005

گردان ضدجنگ

دوستان، عزيزان ، رفقا، اساتيد، بزرگواران، خانم ها، آقايان، برادران، خواهران، سروران، خوبان، نازنينان، مهربانان، جانان،...

بيائيد با هم و يکصدا فرياد بر آوريم و به گوش دنيا برسانبم که ما جنگ ن می خـــــوا هيم.

يکبار ديگر وبلاگستان فارسی دست ها را بالا زده برای خلق حماسه ای ديگر. گروهی در خيال فتح ايرانند به تصور خام برخورداری از حمايت جوانان و مردم ايران . اين د و وبلاگ به زبان انگليسی آغاز به کار کرده اند برای رساندن پيام جوانان ايران به گوش اين گروه.

برای من افتخار بزرگی خواهد بود اگر بتوانم به عنوان کوچکترين سرباز اين گردان ضدجنگ خدمت کنم. اين ارتش جوان ايرانی اکنون نياز به حمايت همه ما دارد. شما هم با لينک دادن، ايميل زدن به افراد و وبلاگ ها و وبسايت های سرشناس، کامنت گذاشتن در وبلاگ های پرخواننده انگليسی و کارهايی از اين دست کمک کنيد اين دو وبلاگ هر چه بيشتر شناخته بشوند. در ضمن می توانيد با فرستادن مطلب برای وبلاگ گروهی peaceiran.blogspot.com به پربارتر شدن آن کمک کنيد.

سيما شاخساری:"Dear all,
As the news about a possible military attack on Iran has been appearing in
the media, some Iranian bloggers have started to mobilize and show their
preemptive dissent. In order to reach the English-speaking people in Europe
and North America, two group-blogs (in English) were formed this week. The
goal of both blogs is to let the world know that unlike what the Bush
administration would like us to believe, Iranians are not sitting in front
of their televisions, cheering for the U.S. military to come and bring them
democracy!
One of the blogs, No War on Iran, is written by four Iranian graduate
students
in Jordan, The U.K., and the U.S. The url is:
http://www.nowaroniran.com
The other blog, Iranians for Peace
(http://peaceiran.blogspot.com) is open
to submissions by anyone who wants to write against war. The organizers of
this group-blog are based in Iran and the U.S. and the articles come from
all over the world.
Please visit these blogs and read what Iranian bloggers who are concerned
about a military attack on Iran have to say. If you have a blog, please give
a link to these blogs; and if not, circulate this message widely. We are
hoping that our voices of dissent can reach as many people as possible.
Thank you,"


پی نوشت يک: خيلی خوبه اگر کسی بتواند يک ليست از ايميل های سازمان ها و وبلاگ نويسان سرشناس به زبان انگليسی به همراه لينک آن سازمان و وبلاگ تهيه کند تا ديگران بتوانند از آن ليست برای ارسال پيام هايشان استفاده کنند.

پی نوشت دو: اين کار به وسيله گروهی آغاز شده که اکثرشان را من نمی شناسم و متاسفانه علارغم ميل باطنی ام هنوز فرصت نکردم که هيچ کمکی هم بهشون بکنم. شايد يکی از آخرين کسانی هم که راجع به اين دو وبلاگ مطلب نوشته يا به آنها لينک داده من هستم. بنابرين ترا بخدا فکر نکنيد که باز من خودم را انداختم جلو و می خواهم جريان سازی کنم و موج درست کنم و از اين دست حرف ها. من مخالف جنگم. از کار اين دوستان خوشم آمده. براشون تبليغ می کنم و هر کاری که از دستم بر بياد انجام ميدم تا صداشون شنيده بشه. همين. شما هم اگر مثل من فکر می کنيد همين کار را بکنيد. باز هم همين! چقدر همين!!

Thursday, February 03, 2005

اين يک سال بر ما چه گذشت ـ قسمت سوم

مصاحبه من عقده مصاحبه با خودم در يک سالگی بر ما چه گذشت
قسمت قبلی را در اينجا بخوانيد

چرا نوشته هات آداب و ترتيب خاصی نداره. يعنی يک جاهايی شکسته می نويسی يک جاهايی دستوری و حتی توی يک نوشته چند بار سبک نگارش را عوض می کنی. آيا اين علت خاصی داره؟
خوب البطه وازه و مبرحن اصط که علطش بی ثواديه. ولی واقعا اين موضوعيه که شديدا من را گرفتار کرده و سرش حسابی با خودم بحث و جدل دارم. سعيم اخيرا اين بوده که تا جايی که می شود دستوری بنويسم، ولی يک جاهايی فکر می کنم اگر شکسته ننويسم مطلب خيلی يخ و ناجور می شود و يک طورهايی سه می باشد و سبب حال گيری خواننده را فراهم می آورد. درست مثل اين دو سه جمله آخر.

قضيه اين لينک های بی ربط و بعضا ناجور، بچه گونه و زيادی تين ايجری که بيشتر آدم را ياد زرد نامه ها می اندازد چيه؟
اينها نقل و نبات اين وبلاگند. اگر شما مهمان دعوت کنيد و فقط بهش چايی گل گاوزبان بديد با اين استدلال که اين برايش خاصيت دارد و شيرينی و نقل و نبات بهش تعارف نکنيد چون معتقديد که ضرر دارد نتيجه چه می شود. حتی اگر بهترين گل گاوزبان را هم درست کرده باشيد آن مهمان بدبخت فقط همان يکبار حاضر می شود که اين معجون پرخاصيت ولی تلخ وترش شما را بنوشد. ولی اگر همين گل گاو زبان را دو تا حبه نبات درش بيندازيد، دوتا دونه نقل هم بديد دست طرف مطمئن باشيد که نه تنها فرداش خودش برميگردد بلکه چه بسا دو نفر ديگر را هم بياورد.

قائده و قانون خاصی را برای لينک دادن رعايت می کنی؟
بله. معمولا سعی ميکنم توی هر سری لينک يک يا دو تا لينک به وبلاگ ها و سايت های فارسی يا مطالب مهم و جدی بگذارم. اين لينک ها هميشه در بالا قرار می گيرند. معمولا سعی می کنم شرح اين جور لينک ها را گنگ و مبهم بنويسم تا عده بيشتری ترغيب به خواندن آن بشوند. شرح لينک های سرگرم کنند را معمولا خيلی شفاف و بدون بزرگ نمايی های الکی بعد از لينک های داخلی می آورم.

بر ما چه گذشت از زبان دوستان:

ف.م.سخن
آقاي تمدن عزيز
درست به خاطر ندارم اولين بار کِي به وب لاگ شما آمدم و با آن آشنا شدم ولي به خاطر دارم اولين چيزي که در اين وب لاگ جلب نظرم کرد، طنز موثر و جذاب شما بود. اگر "عمه جان رباب" نشوم، بايد بگويم لينک هاي انتخابي شما هم نشان از نگاه موشکاف تان دارد که اساس کار طنزنويسي است. اصولا شيوه ي جديدي از طنز سياسي در حال مطرح شدن است که با زباني صريح و گزنده، کاستي هاي سياسي و اجتماعي امروز ايران را مطرح مي کند و به سياستمداران هشدار مي دهد. قالب هايي که براي ريختن محتواي طنز، توسط ابداع کنندگان و طرفداران اين شيوه انتخاب مي شود، بر خلاف گذشته متنوع و مبتکرانه است و خواننده را کسل نمي کند. "اي ميل سياست مداران ايران"ِ ابراهيم نبوي، يا طنز "علي کوچولو"ي شما، يا "فروشگاه سالاري ديني" دشمن شناس ِ فانوس نمونه هاي مشخص اين تنوع است.

طنز شما يک مشخصه ديگر هم دارد که آن -به قول گل آقا- زبان نجيب است. زبان نجيب، يک پهنايي دارد که قديمي ها معمولا در انتهاي "خيلي مودب" يا در ميانه ي "مودب" آن قلم مي زدند. "توفيق" از ميانه ي "مودب"، به سمت انتهايي ديگر - که مرز "مودب" و "غير مودب" بود - رفت و در جايي که کلمه ي"دولت" را در باره ي هويدا در دو معني به کار برد و تعطيل شد از آن مرز عبور کرد. "گل آقا" هم هميشه در ميانه ي متمايل به "خيلي مودب" اين پهنا سير کرد و خط قرمز خودش را، وسط ِ اين باند قرار داد.

اما طنزنويسان امروز ايران – بخصوص آنها که وب لاگ دارند – و شخص شما، به راحتي در بالا و پايين ِ اين پهنا تاخت و تاز مي کنيد، ولي حُسن کارتان اينست که هرگز از مرز مودب و غير مودب رد نمي شويد. اين نجابت ِ زبان، خيلي ارزش دارد و بُرنده تر از صدها فحش و کلمه ي رکيک است.

امسال که گذشت، - و بر ما چه ها که نگذشت – اميدوارم سال ديگر هم براي شما و وب لاگ تان به خوبي بگذرد و ما همچنان از مطالب خوب تان بهره مند شويم.


مسعود برجيان ، وبلاگ پيام ايرانيـان
وبلاگ « بر ما چه گذشت » و نويسنده‌اش را مدت زيادي است كه مي‌شناسم. همچون ساير وبلاگ‌هاي خواندني، همواره خواننده ساكت وبلاگ پرمحتوايش بوده‌ام. چه آنزمان كه طنزهاي شيرينش در قالبي بسيار ابتدائي و نازيبا انتشار مي‌يافت و چه اكنون كه به كمك بلاگر و همت دوستي، وبلاگش رنگ و روئي دوست‌داشتني يافته است. كار ستودني او و لوگو ماهي و سايرين در هنگام طرح نام جعلي خليج عربي هرگز از يادها نخواهد رفت چه اين اقدام هماهنگ، از درخشان‌ترين دستاوردهاي وبلاگستان فارسي و اتحاد اهالي ايراني آن است. عليرضاي عزيز از اين قلم خواسته است بي‌ملاحظه به انتقاد بپردازد. مي‌كوشم در اندك زماني كه در ميان انبوه گرفتاري‌هاي روزانه برايم باقي است لختي به او و وبلاگش بينديشم. شايد اين رسم زيبا هرگز در جائي ديگر وجود نداشته باشد. رسم انتقاد در سالروز تولد؛ رسمي كه فقط وبلاگستان فارسي از آن بهره‌مند است.
مخاطب آنچه در اين جا مي‌نگارم نه تنها عليرضا تمدن عزيز كه تمامي آناني‌اند كه وبلاگ مي‌نويسند و چنين موقعيتي دارند به خصوص آنانكه وبلاگي پرمخاطب دارند. وبلاگ‌هاي چون « بر ما چه گذشت » به حكم پرمخاطب بودن و چشم داشتن بسياري به نوشتار نويسنده‌اش و قدرتي كه براي موج‌سازي در خويش نهفته دارند مسؤوليتي دوچندان مي‌طلبند. ابتدائي‌ترين مسؤوليت چنين پنجره‌هائي پاسداري از تنها ميراث افتخارآميز و قابل ارائه ايرانيان يعني زبان و ادب پارسي است. بازبيني متن‌هاي نگاشته شده از نظر وجود غلط‌هاي املائي يا بكارگيري دستورهاي ويژه شيوه‌نويسي فارسي و علامت‌گذاري‌هاي مناسب (آنچنان كه خوابگرد عزيز در غلط‌نامه‌هاي خويش آورده است) مهمترين كاري است كه نويسنده‌اي در اين موقعيت پس از طرح موضوع و نگارش متن بايد به آن همت گمارد. امري كه با كمال تاسف تنها در معدودي از وبلاگ‌ها رعايت مي‌شود و وب‌نگاران به هر دليل از كنار آن به راحتي مي‌گذرند و تنها ميراث ايرانيان را با سهل‌انگاري خويش بر باد مي‌دهند.
وبلاگ عليرضا مملو از يادداشت‌هاي طنز و اعتراض‌هاي اجتماعي و مقالات كوتاه و پرمحتوي و لينك‌هاي جذاب است اما شيوائي و شيريني و سادگي طنز و اعتراض را با پختگي سياسي و اجتماعي آميختن، حتي بيش از تاثير كوتاه مدت طنز و اعتراض مي‌تواند به رشد اهالي وبلاگستان مدد رساند. ماجراي خليج عربي اگرچه با پاياني خوش همراه بود اما به راحتي مي‌توانست احساسات به ظاهر ملي‌گرايانه بسياري را كه در واقع بيش از آنكه از سر علاقه و اعتقاد به هويت ايراني باشد از سر بغض نسبت به اعراب و تاريخ نبرد ميان اين دو قوم بوده است، در مسير صلح و همزيستي مسالمت‌آميز و اصلاح برخي پندارهاي نادرست و حتي پذيرش جغرافياي سياسي-فرهنگي منطقه و شيوه حفاظت از منافع و هويت ملي، هدايت كند و فرجامي به مراتب خوش‌تر داشته باشد. اين نتيجه مي‌توانست در بلندمدت بسياري از افكار نادرست و موضع‌گيري‌هاي سطحي را پيرامون چنين موضوع‌هائي اصلاح كند. اما دريغ كه چنين نشد.
عليرضا تمدن شيوه خاصي براي نگارش وبلاگش دارد. در وبلاگ او همه جور مطلب و لينك يافت مي‌شود. اين روش البته در جذب مخاطب بسيار مؤثر بوده است. نيز وبلاگ‌خوان را از خستگي تكرار پاره‌اي موضوع‌ها مي‌رهاند اما پرسشي در اينجا مطرح مي‌شود:‌ آيا نويسنده با در نظر داشتن هدفي كلي چنين مخلوطي از موضوع‌هاي مختلف را در كنار هم به مخاطب عرضه ‌مي‌كند؟ و يا اصولا نويسنده تنها براي جلب مخاطب و تنوع مطالب به چنين كاري دست مي‌زند؟ اين پرسش را به گونه‌اي ديگر نيز مي‌توان پرسيد: آيا عليرضا تمدن تنها براي آبديت كردن وبلاگش مي‌نويسد يا هر زمان كه ذوق نوشتن هست دست‌ها را مهمان صفحه كليد كامپيوتر مي‌كند؟‌ بخشي از پاسخ اين پرسش‌ها البته شخصي است. قرار هم نيست كه كسي سفره نهانخانه دل را در اين جا در برابر ديدگان همگان بگشايد اما هر نويسنده بايد تكليف خويش را با چنين سوال‌هائي روشن كند. نكته‌ي مهم اينجاست كه نگارنده اين يادداشت خود از تنوع مطالب وبلاگ لذت مي‌برد چه در هر بار مراجعه با موضوعي تازه و بديع و البته غير قابل ‌پيش‌بيني مواجه مي‌شود و اين امتياز كوچكي براي يك وبلاگ نيست كه طيف وسيعي از خوانندگان را گرد آورد. خوانندگاني كه هر يك گرايش و علاقه ويژه و خاصي دارند. اما هدف از طرح اين موضوع مسؤوليتي است كه از نگاه اين قلم يك نويسنده شهير و يك وبلاگ پربازديد در برابر زمان اندك مخاطبان و حجم فراوان گفتني‌ها دارد. مسؤوليتي كه با هدف نويسنده از نوشتن همبستگي تمام دارد.
عليرضا تمدن از صفت نيكوي صداقت بهره فراواني دارد. حداقل يادداشت‌هايش اينگونه نشان مي‌دهد. آرزو مي‌كنم نويسنده‌ي اين وبلاگ از صفت ناپسندي كه در برخي وبلاگ‌هاي پرمخاطب وجود دارد و آن احساس پدرسالاري برخي نويسندگان نسبت به وبلاگستان فارسي است در امان بماند و هيچ‌گاه اين حس در نگاه اين قلم به وجود نيايد كه تمدن براي جاخوش كردن در رديف بزرگان وبلاگستان و ربودن تاج كياني «ابوالبلاگر» بودن دست به قلم مي‌برد و اعتراض مي‌كند و با نگاهي انتقادي به پاره‌اي موضوع‌ها مي‌نگرد.
عليرضا تمدن البته بدهكاري كوچكي نيز به نگارنده دارد! مدتي پيش از طريق دوستي از او خواسته بودم شيوه استفاده از نرم‌افراز Hello براي آپلود عكس در بلاگر را در وبلاگش بياورد و اكنون مدت‌هاست، چشم انتظار راهنمائي استاد اعظم هستيم!
در مورد روز تولد وبلاگ نيز چيزي نمي‌گويم چه طبع نازك حاكمان،‌ تحمل طنز و انتقاد امثال اين قلم را ندارد و در نخستين گام،‌ سد فيلتر را در برابر وبلاگي چون پيام ايرانيان مي‌نهند كه چنين كرده‌اند. ممكن است دومين گام خارج از تحمل اين قلم باشد! پس با زبان آدميزاد مي‌گويم:‌ عليرضاي عزيز سالروز گام نهادنت به وبلاگستان پارسي گرامي و مبارك باد. شاد زي.



Wednesday, February 02, 2005

ل مثل لينک

خيلی از اينها را خودم هم يادم رفته بود. باحال بود. خوشم آمد.

Hu is the new leader of China. يک طنز قديمی ولی هنوز خنده دار.

نمايشگاه اعضای بدن در لس آنجلس. ديدن اين نمايشگاه را به همه کسانی که اينجا ساکنند توصيه می کنم.


رابطه ريش و نفرت از آمريکا
ويديوی سه دقيقه ای از ديلی شو جان استوارت درباره حمله آمريکا به ايران.

Tuesday, February 01, 2005

اين يک سال بر ما چه گذشت ـ قسمت دوم

مصاحبه من عقده مصاحبه با خودم در يک سالگی بر ما چه گذشت
قسمت قبلی را در اينجا بخوانيد

صحبت تعداد کم خوانندگان "بر ما چه گذشت شد" تا چند وقت برای خوانندگان خيالی می نوشتی؟ حوصله ات سر نمی رفت؟
يادم نيست تا چند وقت اينجوری بود ولی می دانم که هيچ وقت حوصله ام سر نرفت. برای اينکه خواننده جذب کنم شروع کردم اسپم کردن ملت. آقا آممما ايميل می فرستادم ها. آن موقع ها تازه وارد بودم و ناآشنا. نمی دانستم اين کار در حد فحش خواهر و مادر ارزيابی ميشه. هشتاد تا هشتاد تا دختر و پسر، دوست و آشنا، فاميل و غريبه توی send to يک ايميل، يک متن اند جواد از پيش نوشته شده، لينک وبلاگ و دِ برو که رفتيم. چقدر بعضی از دوستان بابت تشريف فرمايی و ديدن وبلاگ به من منت می گذاشتند. يادمه يکی از دوستان که شديدا اسپمش کرده بودم به شادی گفته بود چه کار کنيم ديگه دوستمونه. رفاقت حکم می کنه بريم سايتش را ببينيم! به هر حال اين داستان ادامه داشت تا زمانی که از مقدار زياد فحش هايی که می خوردم و متلک هايی که می شنيدم مفهوم اسپم را فهميدم.

بعدش چکار کردی؟
هيچی باز هم اسپم می کردم ولی اين بار کلاس بالا. يعنی اينکه برای هر کسی ايميل جداگانه می فرستادم. ولی اين کار هم چندان نتيجه بخش نبود. همچنان کانتر سايت با اين همه زور و زحمت در بهترين شرايط از پنجاه بيشتر را نشان نمی داد. بعد از چند وقت فهميدم که بهتره به جای اين دست و پا زدن های بی فايده سعی کنم با ارائه کار خوب و در اثر مرور زمان خودم را بشناسانم. ولی از همان موقع يک قولی به خودم دادم و آن اين بود که از آدم هايی که توی شرايط مشابه ابتدای کار من قرار دارند هميشه و در همه حال و با تمام توانم حمايت کنم.

موضوع موج دوم چه بود؟ چرا هنوز نيامده رفت؟
موج دوم را اصلا به منظور حمايت از وبلاگ های مثل خودم، کم بيننده، راه انداختم. ولی بعد برای اينکه بتوانم برايش خواننده جذب کنم چند وبلاگ مطرح و پر خواننده را هم به آن اضافه کردم. علت اصلی تعطيل شدن موج دوم پيش از شروع به کار عدم استقبال بی سابقه دوستان بود. از طرف ديگه به دليل نداشتن اطلاعات فنی و تکنيکی لازم برای چنين کاری، زمان زيادی از من گرفته می شد برای اينکه بتوانم کيفيت کار را حفظ کنم. مجموع اين مسائل باعث شد که خيلی زود عطای اين کار را به لقايش ببخشم.

چه موقع از پرشين بلاگ به بلاگ اسپات مهاجرت کردی؟
خيلی زود. بعد از حدود هفده هجده روز از شروع کار غالب پرشين بلاگ دلم را زد و بر ما چه گذشت بلاگ اسپاتی را با يک غالب زشت و يخ شروع کردم که تا همين اواخر هم با همان سر می کردم تا اينکه مهدی دوست خوبم به داد رسيد و غالب فعلی را طراحی کرد.

بر ما چه گذشت از زبان دوستان:
سعی می کنم در هر قسمت از اين مطلب چند تا از نظرات را بياورم. ترتيب اين نوشته ها بر اساس ترتيب زمانی ارسال آنها از طرف دوستان است.

لگوماهی
اصولا با جشن گرفتن سالگرد و تولد و چیزهای مشابه آدم ها مشکل دارم، چه برسه به وبلاگ ها، ولی چون ممکنه نظر نفرستادن دال بر بی احترامی بشه، اینو میفرستم که بگم از حمایتت از حرکت های مختلفی که پارسال صورت گرفت (به خصوص بمب گوگلی) ممنونم و از وقتی که برای پیدا کردن لینک های جالب هم میگذاری سپاسگزارم.

چاپ اول
هر چه فکر می‌کنم چه باید در مورد « برما چه گذشت » بنویسم به جایی نمی‌رسم . لغت‌ها و کلمات به همان سرعتی که به ذهنم می‌آیند ، فراری می‌شوند . اما تا یادم نرفته بعضی‌ها را که بیشتر ماندنی شده‌اند در ذهنم، بگویم . اولین بار از تبلیغی که در وبلاگ « سردبیر : خودم » بود با "بر ما چه گذشت" آشنا شدم . نمی‌دانم تا چقدر به واقعیت نزدیک باشد اما ناخودآگاه بعد از خواندن مطالب این وبلاگ ، احساس کردم نویسنده‌ی آن شاید بیشتر از 35 یا 40سال سن داشته باشد ! آدم خاکی و مهربانی هم به نظر می‌رسد . با دغدغه‌هایی بیشتر مربوط به سیاست و البته مسائل انسانی .انصافن مطالب یا بگویم تحلیل‌هایی که در این وبلاگ خواندم بیشتر به واقعیت نزدیک و با منطق سازگار است . طنز تصویری که در « برما چه گذشت » نوشته می‌شد کمتر در وبلاگ‌ها دیده بودم و اتفاقن مسابقه‌ی جالبی هم ترتیب دادند که لازم است بار دیگر از زحماتی که کشیدند تشکر کنم . لینک‌های متنوعی هم که می‌گذارند موجب مسرّت ِ ملّت ِ همیشه در صحنه ! می‌شود . در مسائلی مثل خلیج فارس یا حمایت از حسین رضازاده نقش بسیار موثری داشتند و دیگر چیزی یادم نمی‌آید ! باید ببخشید . آهان یک مورد دیگر هم آنکه امیدوارم از آنجا که ایشان حمایت‌شان را از وبلاگ‌های تازه یا کم خواننده نشان داده‌اند ، این کار را ادامه دهند به عنوان یک وبلاگ پرویزیتور . روزانه وبلاگ‌های زیادی به وبلاگستان اضافه می‌شوند که مطالب بسیار جالب و بعضاٌ جدّی‌ای هم در آن‌ها نوشته می‌شود که توجهّی که به‌شان می‌شود آنقدر نیست که باید باشد . خوب یا بد ، خواننده اشباع شده و وبلاگ‌هایی که مورد عنایت ِ سلاطین و پدرخوانده‌ها و ... وبلاگستانهستند ، سهم ِ بیشتری از این خواننده نصیب‌شان می‌شود .آقا شرمنده اگر حرف‌هایی تکراری زدم ! یک‌ساله شدن را هم تبریک می‌گویم .


امیر
خواسته بودید که خوانندگان وبلاگ در مورد وبلاگتون نظر بدند
اول از همه باید بگم که همونطور که تا الان خیلی ها بهتون گفته اند من هم می گم که واقعا وبلاگتان خیلی خوبه .
ولی خوب یه اشکالی که داره که اینکه نمی دونم چرا شما وبلاگتان رو روی یک دامین خاص منتقل نمی کنید چون یکی از قسمت های وبلاگ شما همون لینک های زیبایی که قرار می دید ولی چون مانند وبلاگ های مشابه قسمت ارشیو جدایی برای لینک ها نداره برای همون وقتی ادم برای یه بار دیگه دنبال لینکی می گرده مشکل میشه.
و در اخر هم دوباره می گم که وبلاگ شما (لاقل برای من) یکی از بهترین وبلاگ هاست و همیشه هم می خونمش.
پایدار باشید.

خيابان شماره ۱۱
First of all let me say happy birthday to your weblog and its owner, you!
I hope people can read it for years and years as fresh and lovely as its first day.
ELAHI DARDO BALAAT BOKHOREH TOO SARE OONAI KE FEKR MIKONAN DIGEH KHEILI BOZORG SHODAN VA DIGEH KHODA RO BANDEH NISTAN.
Oftadegi amooz agar talebe feizi,
Hargez nakhorad ab zamini ke boland ast.
All the best and Good luck,

مهدی
به عقیده من پیشرفت خیلی خوبی از آغاز داشتید و امیدوارم هر روز حرفه ای تر باشید.