.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Tuesday, August 30, 2005

دعاهای من عشق شهرت

بارالاها، از تو می خواهم که وبلاگ من را مورد لطف و عنايت خود قرار داده و خوانندگان آنرا که به زحمت به سيصدتا در روز می رسد به بالای ده هزار برسانی.

پروردگارا، اگر با کرم و بخششی که داری خواننده های من را به تعدادی که گفتم برسانی، به بزرگی و عزتت قسم می خورم که عقده آن ده هزارتايی ها را برای هميشه از دل برون کنم ولی

ولی فقط خدا نکند به هر دليل از اين کار سر باز زنی. به خداوندی خودت قسم که چنان حالت را جلوی جماعت وبلاگ نويس می گيرم و چنان تبليغاتی بر عليهت به راه می اندازم که برای هميشه غزل خداحافظی از کسوت خدايی را بخونی و بروی سراغ يک کار ديگه. حالا خود دانی.

Wednesday, August 24, 2005

پشنهاد من برای جشن تولد وبلاگ ها

دوستان تصميم دارند شانزدهم شهريور، روزی که سلمان حريری اولين پست خود را در وبلاگش منتشر کرد به عنوان مبدا تولد وبلاگ فارسی جشن بگيرند. سعيد يارمحمدی عزيز لطف کرده و وبلاگی برای اين منظور طراحی کرده. در اين وبلاگ می توانيد ايميل های رد و بدل شده بين دوستان وبلاگ نويسی را که در تدارک سور و سات اين جنگ (ببخشيد جشن) هستند بخوانيد.

متاسفانه اختلافات وبلاگ نويسان که اغلب ريشه در مشکلات شخصی بسيار کوچک دارد در طی چند هفته گذشته به اوج خودش رسيد. اين موضوع امکان همکاری برای کار جمعی و به جای گذاشتن يک اثر ماندگار در سالگرد وبلاگ های فارسی را تا حد زيادی مشکل و غير قابل دسترس کرده. به نظر من و بسياری از دوستان ديگر تنها راه عبور از اين بحران پشنهاد يک آشتی همگانی در بين وبلاگ نويسان است. بنابر اين از همه دوستانی که به هر دليل دلخوری و کينه ای نسبت به يکديگر دارند تمنا می کنم نا مهربانی ها، کنايه ها، تندی ها و حتی ناسزاگويی ها و تهمت های گذشته را نسبت به هم فراموش کنند. از گذشت ها در گذريم و با هم سرمشقی شويم برای آينده. برای آنها که بعد از ما می آيند. بيائيد الگوی رفتاری ممتازی شويم برای جامعه بحران زده و سرشار از عقده و کينه مان.

پشنهاد من برای رسيدن به اين تفاهم چيست؟
دوستانی که از هم دلخوری دارند و تا به امروز آشکار يا پنهان، در لفافه يا شفاف، با هجو و هذل و شعر و يا به جد و با دليل و برهان يکديگر را می کوبيدند، بيايند و يکبار ديگر فردا درباره هم بنويسند. ولی اين بار پيش از نوشتن خوب فکر کنند و به جای تکيه بر نکات منفی شخصيت طرف مقابل داشته های مثبت او را ببينند و در نوشتشان با تکيه بر اين مثبت ها، از طرف مقابل به نيکی ياد کنند.

مصداق می آورم: سعيد جان می دانی که اگر بخواهی از نکات مثبت کار ناصر بنويسی به قدر يک کتاب جا برای کار هست. پس همين فردا دست به کار بشو. ناصر جان الان که عصبانيتت رفع شده می دانم که تو هم به زحماتی که مجيد برای وبلاگستان کشيده معترفی. کافيست دو خط در وصف خبرچين بنويسی. مجيد عزيز ديدم حسين همين امروز به يکی از مطالب تو لينک داده، شايد بد نباشد اگر فردا تو در چند کلمه از انچه که او برای گسترش وبلاگ های فارسی کرده تقدير کنی. حسين جان بيا و فردا از سنفونی مردگان، شاهکار عباس معروفی بنويس و از او تجليل کن. و ايضا باقی دوستان

باور کنيد اين کار بهترين راه رفع کدورت ها در اين دنيای مجازی است. به قول امام همه با هم. بيائيد همه با هم گذشته را فراموش کنيم و فردا از هم به نيکی ياد کنيم حتی شده با يک لينک و يک نوشته دو خطی.

يک پشنهاد ديگر:
شانزدهم شهريور روز تولد اولين وبلاگ فارسی است و چهاردهم آبان روزی است که حسين با انتشار راهنمای "چطور يک وبلاگ بنويسيم" زمينه را برای گسترش پديده وبلاگ در بين فارسی زبانان فراهم کرد. به نظر من می توانيم هر دوی اين روز ها را جشن بگيريم و به عنوان روز وبلاگ گرامی بداريم. مثلا می توانيم اولی را روز تولد وبلاگ فارسی بناميم و دومی را روز شکوفايی وبلاگ فارسی يا يک نام ديگر و برای هر يک از اين دو روز برنامه هايی در نظر بگيريم و اجرا کنيم.

پاسخ من به پيشنهاد پارسا صائبي برای برگزاری جشن تولد وب لاگ فارسي

پارسای عزيز، دوست نازنين

گفته ای:
"امسال به هر حال تدارک جشنى در اين عرصه مى تواند مقدمه اى باشد براى بازسازى اين شهر که شهردار هم ندارد و ماهيتاً هم نمى تواند داشته باشد. پس کسى جز بنده و جنابعالى و همه دوستان و شهروندان اين دنياى مجازى نميتواند در کار بازسازى و کمک به بهتر شدن آن سهيم باشد و مشارکت کند. نه برنامه کوبيدن فرد خاصى است نه چشم به جيب و جاه و مقام و محفل کسى داريم، نه قصد تحقير کسى را داريم نه قصد صف آرايى و خط کشى هاى تند و تيز. برنامه برنامه آشتى کنان و توجه به مسائل خود اين شهر است و همه دوستان خوش آمدند"

شکی در نيت پاک تو ندارم و مطمئنم که با تمام وجود به آنچه که گفته ای اعتقاد داری. اطمينان داشته باش در صورتی که جوّ موجود در وبلاگ ها به سمت محبت، يکرنگی، رفاقت و فراموش کردن دلخوری های کهنه و کنار گذاشتن کينه ها و کنايه ها و نشر محبت و صفا به جای فحش و تهمت و ناسزا پيش برود، من هم مانند باقی دوستان با تمام وجود در کنار شما روز تولد وبلاگ های فارسی را جشن خواهم گرفت. ولی آنچه با کمال تاسف در طی اين چند روز در وبلاگ برخی از دوستان مشاهده کردم نافی نيت خوب شماست و چنانچه پاشنه وبلاگ دوستان همچنان بر اين منوال بگردد دليلی برای جشن و پايکوبی نمی بينم.

به عنوان مثال به برخوردی که با حسين درخشان در طی چند روز اخير شده اشاره می کنم. می دانيد من خودم هميشه يکی از منتقدين حسين بودم و بسياری از موضع گيری هايش و زبان تندش و تهمت هايی که گهگاه به ديگران می زند را نمی پسندم. دوستانی که اين مطلب را دريافت می کنند و روی سخنم با برخی از آنهاست می دانند که برای تک تکشان با تمام وجود احترام قائلم، ولی بايکوت خبری و در برخی موارد حملات وبلاگی برخی دوستان به يکی از اولين وبلاگ نويسان فارسی که سهم عمده ای در رواج اين ابزار در بين ما داشته را در چنين شرايطی اخلاقی نمی دانم. اميدوارم که دوستان يک مقدار در اين مورد و موارد مشابه تجديد نظر کنند.

Saturday, August 20, 2005

ل مثل لينک

مجيد قدمش خير بود. بالاخره اسد راضی شد نامه را بردارد.

عجب سندی رو کرده اين بازتاب.

صحنه های برگزيده از بازی کريمی در برابر لورکوزن. فايل تصويری
لينک از سايت کريمی.

ليست بلاگ رولينگ سمت راست صفحه با اضافه شدن سی وبلاگ به روز شد.

Thursday, August 18, 2005

به بهانه بيست وهشتم مرداد



آیت الله کاشانی ؛از خدمت تا خیانت
نقش روحانیون در جنبش ها وقیام های مردمی به خصوص در این 200 سال چشمگیر بوده است.نقش روحانیون را نه میتوان به کلی منکر شد و نه میتوان و نه باید اغراق امیز جلوه داد.تاریخ مملکت ما خواهی نخواهی با این قشر دینی پیوند خورده است.
گرچه نمیتوان نقش جمال الدین اسد ابادی و نامه اش را که باعث صدور فتوای تحریم تنباکو شد از یاد برد ولی این مهم بدون حضور و فتوای میرزای شیرازی میسر نبود.گرچه نمیتوان از بزرگان مشروطه ستارخان.باقرخان.ملک المتکلمین.سردار اسعد و ..یادی نکرد و در برابر روح پر فتوحشان سر تعظیم فرود نیاورد اما نباید از نقش ایت الله طباطبایی. بهبهانی.شیخ فضل الله(گرچه این اخری پایان خوشی نداشت)غافل شد.نقش ایت الله کاشانی و خمینی را نیز به همین ترتیب نمیتوان نادیده انگاشت.انچه در این مقال می اید پرداختن و تحلیل مشروطه یا انقلاب اسلامی نیست.نویسنده تنها قصد دارد نقش ایت الله کاشانی در جنبش و بخصوص از جریان واقعه 30 تیر 1331 به بعد بیان کند.بدیهی است خواننده محترم با دیدن مستندات و مستدلات و گفته ها خود میتواند به قضاوت بنشیند و بداند و بفهمد و پاسخ بگوید که چرا نام مصدق بعد از گذشت نیم قرن روز بروز پر فروغ تر و نورانیتر میگردد و ایت الله کاشانی به جایی میرسد که پسرش باید دوران او را توجیه(وتحریف!)کند و سعی کند حقیقت را وارونه جلوه دهد.ادامه

فقط پانزده ميليون تا نجات يک جان

گفت تو هم در اين مورد در وبلاگت بنويس و جذب حمايت کن.
گفتم من که حرفی ندارم و با جون و دل انجام می دهم، ولی با شرايطی که الان در وبلاگستان حاکمه حرف من نه تنها خريدار نداره که حتی ممکنه تاثير منفی روی کارتون بگذاره.
گفت مگه چی شده؟ انقلاب شده؟
گفتم نه بابا انقلاب که نشده ولی اخيرأ هر کار جمعی به همّت بچه های وبلاگ نويس شروع شده من يا ازش کنار کشيدم و يا علم مخالفت بلند کردم.
با تعجب سوال کرد مثلا چه کار هايی؟
گفتم چه می دونم، مثلا سر قضيه نوشی نتونستم اونجوری که همه تلاش می کردند، وقت بگذارم و با شعر و مطلب و لوگو و پتيشن جوجه ها را از چنگ بابای بدجنسشون نجات بدم. يا مثلا سر موضوع نامه بلاگرها من با مخالفت هام کلی از دوستانم را از خودم دلخور کردم.
گفت خوب اينا چه ربطی به موضوع جذب کمک برای نجات يک زن در آستانه اعدام داره.
گفتم بابا تو مثل اينکه اصلا تو باغ نيستی ها! الان اگر من هر حرفی بزنم می گند اين مردکه با اين همه وقاحت حق اين بود می رفت سخنگوی قوه قضاييه می شد. بعد از اين همه ضد حال بازی حالا آمده با چه وقاحتی داره درخواست کمک می کنه.
خنديد و گفت بابا از اين توهم ها بيا بيرون. اين رو بدون که بر خلاف اون چه که فکر می کنی بيشتر کسانی که وبلاگ می نويسند دريا دل هستند و بی کينه. آنچه که براشون معيار عمله تنها و تنها کلام معقول و منطقيه، حالا می خواد از دهن هر کسی در بياد. حتی تو هم که اين روز ها با موضع گيری هات شدی آدم بده وبلاگستان اگر حرف حسابی بزنی و پشنهاد مثبت و سازنده بدی مطمئن باش از طرف همون کسانی که ازت دل خوشی ندارند حمايت می شه.

حرفش به دلم نشست. بنابراين می خوام از همه اونهايی که به هر دليل به باد انتقاد گرفتمشون درخواست همراهی کنم. دوستان! موقعيت خوبی فراهم شده تا يکبار ديگه با اتحاد کاری بکنيم در حد و توان و ظرفيت های وبلاگستان. کاری سازنده که در صورت مشارکت جمع، صد در صد نتيجه می ده.

کوتاه و خلاصه می گم:
زنی به احتمال قوی بی گناه در آستانه اعدامه و تنها راه رهاييش پرداخت ديه ۲۵ ميليونی به خانواده مقتوله. اين زن به دليل فقر مالی قدرت پرداخت چنين پولی را نداره. شادی صدر به کمک يارانش داره تلاش می کنه که اين پول را برای نجات اين زن از طريق کمک های مردمی تأمين کُنه. تا حالا تونستند ده ميليون جمع کنند و نياز به پازده ميليون ديگه دارند.

قبلا هم راجع به اين موضوع نوشته بودم و به بچه های فعال در اين کار پشنهاد داده بودم که يک اکانت پی پل باز کنند تا کار برای خارج نشين ها راحت بشه. خوشبختانه اين اکانت باز شده و راه برای کمک آسان فراهم شده. من خودم يک مبلغ کوچک کمک کردم و واقعا وقت من را بيشتر از دو دقيقه نگرفت. شما هم از همين امشب شروع کنيد. سعی کنيد اطرافيان و دوستانتون را هم به اين کار ترغيب کنيد.

شوخی نيست! فقط ۱۵ ميليون ديگه لازمه تا ما بتونيم با افتخار سر هامون را بلند کنيم و کاری به بزرگی نجات جان يک انسان را در پرونده درخشان وبلاگستان فارسی ثبت کنيم. پس بجنبيد! فقط ۱۵ ميليون تا يک پيروزی واقعی فاصله داريم.

لينک های مرتبط:
سايت زنان ايران
خورشيد خانم
فرنگوپوليس

Tuesday, August 16, 2005

پاسخی بر يک دفاعيه گزارش گونه

از ديد من گزارش گونه سخن عزيز کامل ترين، منطقی ترين و بهترين پاسخ موافقين نامه جنجالی جمعی از وبلاگ نويسان است. از اينرو پاسخ متين و مستدل به مطلب سخن می تواند تا حد زيادی ابهامات موجود را رفع کند.

سخن:"متن نامه را طبق معمول سه چهار بار با دقت خواندم. در همان اولين جملات ياد نامه ي "ما نويسنده ايم" افتادم؛ نامه اي که يکي دو هفته بعد از انتشارش، چند نفر از امضا کنندگان را به پاي قلم و کاغذ کشاند تا از کرده ي خود اظهار پشيماني کنند، و چند نفر را هم روانه ي دنياهاي ديگر کرد تا عبرت سايرين شوند و نسل نامه نويسان را در ام القراي اسلام بر اندازند."
آيا نامه ای که شما و بسياری چون شما را به ياد نامه معروف "ما نويسنده ايم" می اندازد؛ با توجه به آرايش جديد نيرو ها در ايران و انتصاب دوباره عوامل امنيتی و اطلاعاتی دوران نوشته شدن نامه مورد اشاره در پست های کليدی نمی تواند نگران کننده باشد.

سخن:"معلوم بود کسي که متن اوليه را نوشته واقعا جانش به لب رسيده، خسته است و بغض گلويش را به شدت گرفته. وسط متن سياسي با تمام وجود آتش مي شود، غليان مي کند، مي جوشد، مي خروشد، و در انتها کمي آرام مي گيرد.آنچه مي گويد را قبول دارم و قبول ندارم. حرف دل من هست و نيست. اگر در دوردست ها اين منظره را مي بينم در نزديکي ها اما چيزي نمي بينم. زبانش را، احساسش را، روحش را که لابه لاي کلمات موج مي زند دوست دارم. بعضي جاها تند مي رود، بعضي جاها از خط خارج مي شود، به بعضي چيزها بي مورد اشاره مي کند، به بعضي چيزها اصلا اشاره نمي کند."
آيا نامه ای که به اين شکل احساسی غليان می کند، می جوشد، می خروشد، تند می رود، از خط خارج می شود و اشارات بی مورد می کند را می توان نامه ای مناسب برای امضا و تقديم کردن به ملت ايران دانست.

سخن:"اما مگر من نامه را نوشته ام که در متن ِ آن دنبال عبارات خودم مي گردم؟ اگر قرار بود من اين نامه را بنويسم، اگر قرار بود من مختصات فکري ام را در اين نامه پياده کنم، مسلما متن ِ آن چيز ديگري از آب در مي آمد. اگر بخواهم اين نامه را به طور اساسي به شکلي که درست مي پندارم در آورم همه چيز جور ديگر خواهد شد. پس چنين کاري نمي کنم. نه مي توانم، نه مي خواهم، و نه درست مي دانم.هر کس مختصات فکري خودش را دارد. نقطه هاي مختلفي هست که زير و روي سه محور، در اشکال مختلف قرار گرفته و غير ممکن است دو نفر را با مختصات فکري برابر پيدا کني که اين نقاط درست روي هم منطبق شوند. اين همان نکته اي است که مانع کار جمعي ما ايرانيان مي شود چون همه دنبال انطباق مطلق اند. محال است يک متن را حتي دو نفر همفکر مثل هم قبول داشته باشند. حتما نقطه يا نقاطي هست که بر آنها اشتراک نظري نيست."
من با تمام احترامی که برای آقای معروفی قائلم، اين نامه که گفته شده نوشته ايشان است را به دليل همان اشکالاتی که شما سخن عزيز به درستی اشاره کرديد قابل امضا نمی دانم.بحث انطباق مطلق نيست. همانطور که شما می گوييد تصحيح اساسی آن همه چيز را تغيير خواهد داد. باز می پرسم، آيا شما نام ای که در صورت تصحيح اساسی همه چيز آن تغيير کند را قابل امضا کردن می دانيد.

سخن:"ولي اين متن يا متن هاي ديگر را اصلا براي چه امضا مي کنيم؟ براي مبارزه؟ براي انقلاب؟ براي سرنگون کردن حکومت؟ نه! به قول نويسنده ي نامه: آهاي، خانم، آقا، برادر، خواهر، مسلمان، غير مسلمان، قصد ما از نوشتن، سرنگون کردن نيست! انقلاب کردن نيست! قصد ما بيدار کردن است؛ آگاه کردن است؛ البته اگر بتوانيم. اگر قدرت آن را داشته باشيم که خواننده را راضي به خواندن و فهميدن نوشته هاي مان کنيم. غرض از نوشتن اين گونه نامه ها نيز که نکته اي بيدار کردني و آگاه کردني ندارد فقط يک چيز است: کنار هم باشيم و طعم کار مشترک و با هم بودن و با هم عمل کردن و روي نقاط اشتراک تکيه کردن را بچشيم."
بر خلاف نظر شما سخن عزيز، اتفاقا اين نامه برای مبارزه تنظيم شده و شيوه های جديد مبارزه را وعده می دهد. بخوانيد: "نوشتن نامه، امضا کردن طومار، گذاشتن لوگو و این‌گونه کارهای دفاعی همواره توأم با خستگی و فرسودگی و تلف کردن انرژی است. چنین کارهایی را ادامه می‌دهيم اما معتقديم که روند مبارزه اينک شيوه‌ی ديگری را می‌طلبد."
من هم مثل شما موافق اتحاد و تکيه بر مشترکات هستم ولی در جايی که بحث از شيوه های جديد مبارزه برای سرنگونی است، افتراقات را بيشتر از اشتراکات می بينم.

سخن:"دوستان ارجمندي که با انواع و اقسام کلمات، نويسندگان و امضا کنندگان اين نامه را بمباران کرديد؛ نامه را کذايي و مزخرف خوانديد؛ نويسندگان "خارج نشين" را مورد تمسخر قرار داديد؛ گناه ِ ممنوعيت و محدوديت ِ وب لاگ ها در فردايي ديگر را به پاي آنها نوشتيد؛ براي شما نبايد آن قدر مشکل باشد که تشخيص دهيد عقل نويسندگان و امضا کنندگان اين نامه - که بعضي از نظر سني و بعضي از نظر دوره ي کار سياسي و اجتماعي جاي پدر و مادر يا پدر بزرگ و مادر بزرگ شما هستند - آن قدر مي رسد که بدانند قرار نيست با اين نامه و تندي و عِتاب، حکومتي سرنگون شود. عقل شان آن قدر مي رسد که بدانند نامه اي را که به امضاي صد يا دويست نفر رسيده در روز روشن به جاي نامه ي "تمام بلاگرها" به خلق الله جا نزنند و قالب نکنند. قصد ديگران را نمي دانم ولي من اگر در اين نامه يا نامه ها و تلاش هاي وب لاگي ديگر حاضر هستم، فقط و فقط به خاطر با جمع بودن و با جمع عمل کردن است حتي اگر با بسياري از فروع آن حرکت موافق نباشم."
من با توهين و تهمت به هر شکل آن و از طرف هر کس که باشد مخالفم. هميشه و در هر شرايط سعی کردم که از بی ارزش کردن کار و زحمت ديگران پرهيز کنم. اما انکار نمی کنم که لفظ "خارج نشين" را بدون اينکه قصد تمسخر داشته باشم به کار بردم. ما خارج نشين ها به دليل دوری از محيط ايران و عدم شناخت شرايط حاکم در کشور هر روز بيشتر از روز پيش کشور را در آستانه فروپاشی و حکومت را در شرف سرنگونی می بينيم. بنابر اين خيلی طبيعی است که در چنين شرايطی به عنوان يک عنصر رهايی بخش وارد صحنه بشويم و پرچم داری بکنيم. متاسفانه چرخه خارج نشينان پر هيجان و رگ گردن ورم کرده و انقلابی از نوع ضيا و صوراصرافيل و ديگر لس آنجلسی ها که سال هاست برای بازگشت در حال چمدان بستن هستند مرتب در حال باز توليد است و اين چرخه به لطف مهاجرت روزافزون ايرانی ها حالا حالاها متوقف نخواهد شد.

با تيرکمان ايستاده ايم سر کوچه و مشغول سنگ پرانی برای شکستن شيشه های خانه آدم بدجنسه ته کوچه ايم. ديگر فکر نمی کنيم که يارو وقتی با عصبانيت از خانه بيرون بيايد چون دستش به ما نمی رسد می رود يقه آن بچه های بی گناهی را می گيرد که جلوی در خانه طرف دارند فوتبالشان را بازی می کنند. من فکر می کنم اگر قرار است هر حرکتی صورت بگيرد حتی انقلاب، درست تر و بهتر آن است که نطفه آن در داخل مملکت بسته شود. حامی باشيم ولی خط دهنده نباشيم. من خارج نشين حق ندارم که راهکار مبارزه تعيين کنم و هزينه آنرا بگذارم به عهده جوان داخل کشور. اگر چنين کنم فرق رسانه من با تلويزيون های لس آنجلسی در چيست.

در اينکه احترام بزرگتر واجب است هيچ شکی نيست ولی اينکه چون بزرگتر هستند پس درست تر فکر می کنند و کار درست را انجام می دهند جای بحث دارد. متاسفانه بزرگتر ها، چه پدر ها و چه پدر بزرگ ها چندين بار در آزمون رفتار سياسی رد شده اند که از جمله بزرگترين آنها رفوزگی در آزمون سال ۵۷ است. تصديق بفرماييد اعتماد به کسانی که پيش از اين حد اقل يکبار رفوزه شده اند شايد چندان به صلاح نباشد.

سخن:"يکي دو جمله به نظرم آمد که بايد کم و زياد شود ولي بعد فکر کردم اصولا امضاي من با نام مستعار و با در نظر گرفتن اينکه متن دعوت به مبارزه است چقدر مي تواند موثر و صحيح باشد. راستش با اسم مستعار فکر مي کنم اجازه ندارم کسي را دعوت به مبارزه کنم"
خوشحالم که شما هم تاييد کرديد که اين نامه به قصد مبارزه نگاشته شده.

سخن:"آنها که قرار نيست به خاطر امضاي من ِ مستعار به "خيابان ها بريزند" و جلوي توپ و تانک و مسلسل بروند که اگر چنين باشد "جسم" من بايد در صف اول باشد والا خيانت، بلکه جنايت است."
نه، قرار نيست با اين نامه کسی به خيابان ها بريزد. ولی فکر کرده ايد وقتی اين نامه فردا صبح در بولتن های روزانه به رويت آقايان برسد و بخوانند که بلاگرها آقايان را آدمکش خطاب کرده اند و علم مبارزه برداشته اند چه خواهد شد؟ بگذاريد من بگويم. از پس فردا سگ های تربيت شده ولی بی تربيتشان را به جان وبلاگ ها می اندازند، سايت ها فيلتر می شوند، محدوديت ها دوچندان خواهد شد. بی پرونده ها پرونده دار می شوند و پرونده دار ها بر دار.

سخن:"از جهت ديگر نيز خوشحالم. اين نامه صداهاي مخالف و موافق و منتقد را هم بلند کرد. بلند ترين اعتراض – که گاه با الفاظ توهين آميز همراه بود – از سوي دوستاني بود که به هواداري از جريان اصلاح طلبي داخل حکومت مشهورند. دوستان در ارتباط با نامه و نويسندگان آن بيشتر با لحني سخن گفتند که وقتي در جايگاه مديريت قرار داشتند نسبت به زير دستان به کار مي بردند. و کاش دست از اين شيوه ي ناپسند ِ ارباب - رعيتي بردارند تا جوانان به جاي دفع، جذب آنان شوند."
ای کاش سخن عزيز در مطلبش به مصداق هايی هم از اين شيوه ناپسند ارباب و رعيتی اشاره می کرد.

سخن:"طبق معمول مسئله خارج نشين و داخل نشين و برتري داخل نشين بر خارج نشين مطرح شد. از خطري که به خاطر اين نامه براي وب لاگ و وب لاگ نويسان ممکن است پيش بيايد سخن رانده شد. هيچ نگاه نکردند ببينند خود به طور انفرادي چه ها که نمي نويسند که يک نوشته از آن ده ها نوشته در دست يک مرجع تقليد متعصب کافي است باعث شود تا حکم به تحريم وب لاگ و ارتداد وب لاگ نويس داده شود. صدالبته اگر فردا مانعي بر سر راه ِ وب لاگ نويسي به وجود آيد نويسندگان اين نامه متهم رديف اول خواهند بود، نه نويسندگان ِ آن نوشته ها. درست مثل زماني که گنجي لباس زندان نمي پوشيد و مسئولان اوين انتقام اين مقاومت را از زندانيان عادي و سياسي گرفتند و همه گنجي را مقصر مي دانستند و نه آن مسئولان محترم را."
دوست نازنينم سخن عزيز، آيا واقعا شما نوشته های شخصی افراد را در وبلاگ های شان با نوشته ای که به امضای ده ها شخصيت نام آشنای فرهنگی و سياسی رسيده و امضای صد ها وبلاگ نويس در پای آن است و به اسم پر طمطراق نامه بلاگرها خطاب به ملت ايران نوشته شده هم وزن و هم سنگ می دانيد.

سخن:"با خشم و عصبانيت گفته شد که اين نامه به تمام وب لاگ نويسان نسبت داده شده. کسي هم نپرسيد اگر کسي قصد چنين کلاه برداري داشته، ديگر چرا امضاي صد، صد و پنجاه نفر (از ده ها هزار وب لاگ نويس ايراني) را آن پايين رديف کرده؟ کسي هم نپرسيد اگر واقعا با خواندن اين عنوان، تمام ِ وب لاگ نويسان به ذهن متبادر مي شوند در مورد نام هايي مانند "کانون نويسندگان ايران" چه بايد گفت؟ لابد کانون نويسندگان ايران چون شامل تمام نويسندگان ايراني نمي شود بايد نامش به "کانون برخي از نويسندگان ايران" تغيير يابد! اين را هم که بنويسي باز مي گويند لحن متن به گونه اي است که "برخي" را شامل نمي شود و "تمام" را شامل مي شود! يعني تصحيح هم کافي نيست بلکه بايد همه چيز از بيخ و بن حذف شود! "
دوست خوبم، کانون نويسندگان يا کانون وکلا يا سنديکای اصناف يا چه و چه همه شخصيت های حقوقی هستند با يک نام و يک تعداد اعضای مشخص. تشکيلاتی رسمی که پس از تهيه اساسنامه و تعيين هيات رييسه و تصويب از طرف نهاد های ذيربط تشکيل شده. اين چه دخلی به يک نامه دارد.

سخن:"به ياد روزي افتادم که پيشنهاد کرديم يک روز در وب لاگ هاي مان چيزي ننويسيم. گفتيم تا اينجا هميشه بر سر نوشتن اختلاف بوده و يکي گفته چنين است و ديگري گفته چنان است، اگر اصلا چيزي ننويسيم لابد اختلافي به وجود نخواهد آمد و تعداد بيشتري دور هم جمع خواهند شد. با کمال تعجب ديديم که عده اي به اين امر شديدا اعتراض کردند که آقا! وظيفه ي وب لاگ نويس نوشتن است، نه ننوشتن! و استدلال ها کردند و صغراها چيدند و کبراها چيدند براي اين که همپاي حرکتي که يک روز را به سکوت وب لاگي دعوت مي کرد نشوند. جالب اين که در همان روز، که دوستان موافق ننوشتند و دليل ننوشتن شان را اعلام کردند، همان عزيزان معترض و مخالف هيچ مطلبي در وب لاگ شان ننوشتند، ولي حاضر نشدند با جمع نيز همراهي کنند! وقتي بتوان بر سکوت هم اعتراض کرد، از نامه اي ده خطي قطعا مي توان ده ها ايراد گرفت که البته حق هر کس است و گلايه اي هم نيست."
سوال من اين است که اصلا هدف اين نامه چيست. اگر استنباط من درست باشد و هدف اين نامه شناساندن راهکارهای مبارزه به مبارزين خارج و داخل کشور است که من چيزی بيشتر از آنچه که پيش از اين می دانستم نصيبم نشد. اگر هم هدف نامه صرفا اعلام مبارزه و تداوم آنچه که پيش از اين انجام داده ايم است که در شرايط فعلی اينکار خطرناک و بدور از عقل و منطق است. ما که آنچه بايد انجام بدهيم می دهيم ديگر چه لزومی دارد که آنرا در بوق و کرنا کنيم و حساسيت و تنش بی مورد ايجاد کنيم.

به هر جهت نحوه بحث دوستان درباره اين نامه نمايانگر رشد فکری و قدرت انتقاد پذيری ماست. اين نامه اثبات کرد که می توانيم با هم دوست باشيم، صميمی باشيم، در بسياری از کارها در کنار هم باشيم ولی استقلال فکری خود را هم حفظ کنيم و به دور از باند بازی و رفيق بازی و مراعات رفاقت ها، بی رحمانه از يکديگر انتقاد کنيم و در روزی ديگر در کنار هم از نو حرکتی جديد را سامان دهيم.

ل مثل لينک

خيلی ها معتقدند که صورت و سيرت رابطه مستقيم با هم دارند.به اين معنا که به هر نسبتی که چهره فرد کريه تر و زشت تر باشد به همان نسبت دارای روح و شخصيتی زشت و کريه است و بالعکس. البته من به اين موضوع باور ندارم يا سعی می کنم که باور نداشته باشم وگرنه با کابينه جديد بايد فاتحه مملکت را می خواندم.

اين گوگل دارد آن روی بدجنس و شيطانی اش را نشان می دهد. نتيجه جستجوی اسم وزير اطلاعات آقای محسنی اژه ای را ملاحظه بفرمائيد.
ايده از امير

يک مطلب تحقيقی و خيلی خوب در مورد وبلاگ های فارسی زبان.

مطالب جديد درباره نامه جنجالی:
فرنگوپولیس - نامه یک وبلاگنویس به خوانندگان معدودش
ف.م.سخن - گزارشي از امضاي يک نامه ي سياسي
حنيف مزروعی ـ به كجا مي‌رويم
فلســـــفه جهــــانی - نامه "یک" وبلاگ نویس
کارپه دیم - نامه بلاگرها خطاب به مردم ایران!
سینه چاک - جنبش در وبلاگ شهر

Monday, August 15, 2005

پاسخ ايميل ها و بلاگرولينگ

آخييييييييييييييييييييش، چهار ساعت طول کشيد ولی توانستم تمام ايميل های رسيده در ده روز گذشته را جواب بدهم. يک بار سنگين از دوشم برداشته شد.

حدود سی تايی وبلاگ هستند که تصميم دارم به ليست بلاگرولينگم اضافه کنم ولی هنوز فرصت نشده. اينرا گفتم که يک موقع دوستانی که محبت کردند و به اين وبلاگ لينک دادند نگويند اين عجب آدم بی تربيتی است.

Sunday, August 14, 2005

ل مثل لينک

کابينه احمدی نژاد معرفی شد. تحريمی های انتخابات به هدفشان رسيدند. معاون فلاحيان وزير کشور. سردبير کيهان وزير فرهنگ و ارشاد اسلامی. رئيس دادگاه ويژه روحانيت و قاضی پرونده کرباسچی وزير اطلاعات.
سوابق برخی از کانديدا ها

مصاحبه با علی کريمی.
فيلم گل علی کريمی به لورکوزن. لينک از عريضه

در گل های رنگارنگ سرود ای ايران را با صدای بنان گوش کنيد.

درباره نامه جمعی از بلاگرها:
حسين درخشان - امضا جمع کنید تا جمهوری اسلامی سرنگون شود
سيد يوسف منيرى - کشت‌وکشتار با وبلاگ و يک‌کمى مرگ بر سياست
پرگار بهرام - رفتار شکست‌خوردگان

Saturday, August 13, 2005

ل مثل لينک



اولين گل کريمی در بوندسليگا برای بايرن. سهم بزرگ کريمی در پيروزی خارج از خانه بر لورکوزن.
عکس های بازی

Friday, August 12, 2005

انتقاد آنهم از نوع بی پرده و صريح

نامه بلاگرها خطاب به ملت ايران
خوب سايتی که درش می نويسم را برانداز کردم. به نظر می آيد که وبلاگ باشه. پس حتما من هم بلاگر هستم، ولی هر چه به اين نامه ای که می گويند خطاب به ملت ايران نوشتم نگاه کردم يادم نيامد که کی و کجا نوشتم.

يک عده آدم خوب و نازنين که دلشان به حال وضعيت فعلی مملکتشان می سوزد و دوست دارند يک کاری برای هموطن هايشان بکنند تصميم گرفتند که يک نامه خطاب به آنها بنويسند. تا اينجای کار نه تنها عيبی ندارد، که خيلی هم قابل تقدير است. اما سوال اين است که آيا نوشتن يک نامه با هر مضمونی، چه خوب چه بد، با هشتاد تا يا صد تا يا اصلا هزار تا امضا اين مجّوز را به نويسندگان آن می دهد که نامه خودشان را منتسب به بيست هزار وبلاگ نويس ديگر کنند که به هر دليل مايل به امضای نامه نيستند. آيا اين دوستان نمی دانند نامه ای که رهبران نظام را "متقلبان خدازده" و "آدمکشان" "زوزه کش" معرفی می کند؛ فردا، وقتی با برچسب وبلاگ نويسان در بولتن های روزانه به دست آقايان برسد چه گرفتاری های جديدی برای وبلاگ نويسان داخلی ايجاد می کند.

رفقا! فکر نکرديد نامه ای که با اين دايالوگ تند و انقلابی از زبان آن جوان وبلاگ نويس تهرانی و کرد و ترک و گيلکی و بلوچ نوشته ايد ممکن است چه عواقبی برای آنها داشته باشد و آنها را درگير چه مشکلاتی کند.

جالب اينجاست که اکثر دوستان امضا کننده اين نامه در خارج از ايران زندگی می کنند و جالب تر اينکه بسياری از آنها اصلا وبلاگ نويس نيستند. حال چگونه اين دوستان نامه ما بلاگرها را به جای ما امضا کرده اند سوالی است که بايد از گردآورنده امضاها پرسيد.

گفته اند چيزی را که برای خود نمی پسندی برای ديگران هم مپسند. حالا سوال من از اين دوستان غير بلاگر که زحمت کشيدند و به نيابت از ما نامه را امضا کرده اند اين است که آيا دوست داشتند من و چند نفر از دوستان، نامه ای حال با هر مضمون خطاب به ملت ايران می نوشتيم و زيرش امضا می کرديم نامه شاعرها يا ادبا يا وکلا يا زنان يا مردان يا ورزشکاران يا هر صنفی که شما متعلق به آن هستيد . آيا اعتراض نمی کرديد.

حال اين عنوان نامه بهانه ای شد تا يک مقدار راجع به مرزبندی های سياسی بين وبلاگ نويسان توضيح بدم تا اگر فرداروز باز کاری گروهی از طرف جمعی آغاز شد ديگرانی را که شرکت نمی کنند خائن و وطن فروش و مغرض و بی توجه و چه و چه نخوانيمشان. استنباط من اين است که وبلاگ نويسان ايرانی که در حوزه سياست می نويسند به سه گروه عمده تقسيم می شوند.

گروه اول که در اقليت مطلق قرار دارند، شامل افرادی است که با نظام جمهوری اسلامی به شکل فعلی آن موافقند و از آن حمايت می کنند. گروه دوم شامل طيفی است که همچون دوستان نويسنده نامه، گفتمان انقلابی پيش گرفته اند و به اصطلاح شمشير ها را از رو بسته اند و به چيزی کمتر از آنچه مرادشان گنجی گفته يعنی رفتن خامنه ای، قانع نيستند. گروه سوم هم شامل افرادی است که مثل من هنوز اميد به اصلاحات از درون نظام دارند و ترجيح می دهند به جای دايالوگ تند و انقلابی به گفتمان انتقادی و اصلاحی بپردازند و تغييرات را گام به گام می خواهند.

جدای از گروه اول که هر چه تلاش کردم نتوانستم درِ دوستی را با آنها باز کنم؛ در هر دو گروه دوم و سوم دوستانی دارم بسيار خوب و صميمی که به دوستی با آنها افتخار می کنم. دوستانی مثل سخن عزيز که از ديد من با اخلاق ترين وبلاگ نويس فارسی است و از او بسيار آموخته ام و يا بلوچ نازنين و مهربان و شوخ طبع و يا هاله دوست داشتنی و فداکار که بخش عمده ای از فعاليت هياش را صرف کمک به گرفتاران کرده. از قضا هر سه اينها از امضا کنندگان اين نامه اند. اين دوستی ها برای من بسيار با ارزش هستند و می توانند در بسياری از کارها زمينه يک مشارکت فعال و سازنده را فراهم بياورند کما اينکه تا به حال شاهد چندين مورد آن در همين وبلاگستان بوديم. ولی در مواردی مثل اين نامه يا نامه گنجی که با لحنی تند و پرخاشگرانه تلويحا يا تصريحا صحبت از رفتن يکی و آمدن ديگری و اعلام جنگ و آشتی ناپذيری می شود؛ نه مايل به امضا و همراهی هستم و نه می پسندم که ديگران به نام من و امثال من نامه نگاری کنند.

يکبار ديگر تأکيد می کنم که دوستی ها در جای خود محفوظ، ولی لطفا مرز ها را نشکنيد. هم شما که فکر می کنيد اين رژيم اصلاح پذير نيست هم ما که اميد به اصلاح داريم و هم آن گروه اقليت که اين رژيم را اينچنين که هست می خواهند همه نياتمان خير است و صلاح مملکت و ملت را در آنچه به آن اعتقاد داريم می دانيم. ممکن است اشتباه کنيم. می توانيم از هم انتقاد کنيم. می توانيم با هم بحث کنيم. می توانيم آنقدر دليل و برهان بياوريم تا يکديگر را مجاب کنيم ولی نمی توانيم به جای هم نامه پراکنی کنيم. مطمئنم که شما هم نمی پسنديد که مثلا بچه های اصولگرای وبلاگ نويس نامه ای در مدح رهبر و نظام، خطاب به ملت ايران بنويسند و با امضای وبلاگ نويسان به در و ديوار شلوغ دنيای مجازی و حقيقی بچسبانند.

پی نوشت - هاله عزيز عنوان نامه را به "نامه گروهی از بلاگرها خطاب به ملت ايران" تغيير داده که از اين بابت ازش تشکر می کنم. توضيحاتی هم در پاسخ به مطلب من داده که توصيه می کنم شما هم بخوانيد.

در همين رابطه
کوچه: اسد جان شوخی می کنی ؟ برادر وبلاگ اسلحه نیست
نقطه ته خط: انقلاب پشت درهاي بسته. درباره نامه‌هاي سرگشاده و تومارها و پتيشن‌ها و از اين قبيل
سيبستان: به افراط راه ندهيم از هر سو که هست
پارسا صائبى: «نامه بلاگرها» و چند نکته
حسين درخشان - امضا جمع کنید تا جمهوری اسلامی سرنگون شود
سيد يوسف منيرى - کشت‌وکشتار با وبلاگ و يک‌کمى مرگ بر سياست
پرگار بهرام - رفتار شکست‌خوردگان

Thursday, August 11, 2005

نکاتی مهم در مورد مسابقه مقاله نويسی

همانطور که می دانيد مهلت ارسال مقالات چند روز پيش به پايان رسيد. دوستان عزيز در تيم داوری در حال مطالعه و بررسی مقالات هستند و اميدوارم که بتوانيم تا هفته آينده نتايج نهايی را اعلام کنيم.

آقای نويد فهيمی و شرکت پيام تک که پيش از اين مسئوليت برگزاری مسابقه را داشتند؛ به دلايلی فعلا قادر به ادامه همکاری نيستند. دوستان خوب و عزيزم نويسندگان وبلاگ خورشيد خانم و ساده تر از آب لطف کردند و سايت جديد مسابقه را طراحی و راه اندازی کردند. بنابر اين از امروز کليه اخبار مربوط به مسابقه را می توانيد از طريق اين سايت پيگيری نماييد.

البته عدم همکاری پيام تک تغييری در جوايز اعلام شده ايجاد نکرده. آقای مسعود از هموطنها دات کام لطف کردند و جايزه ای معادل جايزه شرکت پيام تک برای برنده اصلی اين مسابقه در نظر گرفتند.

تنها مشکل اين است که به دليل عدم دسترسی به نويد فهيمی و شرکت پيام تک که پيش از اين مسئول دريافت مقالات بودند، ما دسترسی به مشخصات نويسندگان مقالات نداريم. بنابر اين از همه دوستانی که پيش از اين با گذاشتن لوگو يا لينک و مطلب در وبلاگ های شان از مسابقه حمايت کرده بودند درخواست می کنم که ضمن معرفی سايت جديد مسابقه از نويسندگان مقالات درخواست کنند که مشخصات خود را به همراه نام وبلاگشان به آدرس انتهای اين مطلب ايميل کنند تا در زمان اعلام نتايج نهايی بتوانيم آنها را معرفی کنيم.
ATAMADON@GMAIL.COM

Tuesday, August 09, 2005

اندکی عکس، خطر نزديک است

در حاشيه ديدار نمايندگان جناح اکثريت مجلس با رئيس جمهور

ما گلهای خندانيم
فرزندان مصباحيم

اسلام ناب خود را
تا دسته می چپانيم

ما بايد دانا باشيم
هوشيار و بينا باشيم

از بهر حفظ رهبر
به مملکت بشاشيم

فعاليت‌هاي هسته‌اي در نيروگاه اتمی اصفهان آغاز شد

خربزه ای که آقای جنتی وعده خوردنش را داده بودند بالاخره قاچ کردند و به همراه باقی دولتمردان نوش جان کردند. انشاالله ملت شهيد پرور و هميشه در صحنه هم پای لرزش خواهند نشست.

بدرقه رسمی رئيس جمهور سوريه

نمی شد برای اولين ديدار رسمی سران ديگر کشورها با رئيس جمهور منتخب يک و نيم متری، به جای اين لندهور لنگ دراز يکی ديگه را انتخاب می کردند.

عکس ها از فارس و ايسنا

Monday, August 08, 2005

معرفی وبلاگ

هر چند وبلاگ کاظم طلوع با قالب بی ريخت و پرشين بلاگيش در نگاه اول دل آدم را می زنه، ولی اگر اين مشکل را بتونيد تحمل کنيد، توش مطالب و خصوصا لينک های جالبی پيدا می کنيد. از جمله:

ليست مقالات و آثار دکتر احمدی نژاد در سايت رسمی ايشان. من که دهنم باز موند از اين همه کار فرهنگی. اين بابا با اين همه آثار کی وقت می کرده بخوابه.

مافات و فاطی دوستت دارم. بعد از خواندن اين دو وبلاگ عذاب وجدان گرفتم که چرا نامه های خصوصی ملت را دارم می خونم.

عکسی سزشار از ناگفته ها

عکس های مرحوم کاوه گلستان از شهرنو.

ل مثل لينک

یک جوان ایرانی در سوئد باعث بوجود آمدن بزرگترین افتضاح قضایی سوئد شد!
لينک از ندای امروز

گرانترين خانه های جهان. برای ديدن آنها روی تصاوير سمت چپ صفحه کليک کنيد.

همبستگی با مردم کردستان ايران. به زودی مطلبی در اين مورد می نويسم.

عکس های زنان قاجار . بهانه ای برای تبريک تولد هفتان.

عکسی از خاتمی در حال بچه داری.

گرد آور. يک سايت خبری با صفحه اول اکثر روزنامه ها

عکس هايی از مسابقه ملکه زيبايی زنان زندانی.

Friday, August 05, 2005

ل مثل لينک

سروش در جمع دانشجویان ایرانی در پاریس: روحانیت ما عوام است نه عوامزده

بخشی از بيانات گه هربار* آيت الله جنتی خطيب محترم نماز جمعه تهران در ارتباط با پرونده هسته ای ايران و غنی سازی اورانيوم:
"برغم همه توطئه‌ها و دستورالعمل‌هايي كه كاخ سفيد فرمودند كه در انتخابات رياست جمهوري مردم شركت نكنند، مردم به اين حرف‌ها گوش نكردند و مشاركت گسترده داشتند تا چشم آنها كور شود...
ما بايد راه خود را ادامه بدهيم، خربزه‌اي كه مي‌خوريم پاي لرز آن مي‌ايستيم، اينقدر ايران را تهديد نكنيد.
ايران تصميم خود را گرفته است و آمريكا و اروپا هر اقدامي انجام دهند به ضرر آنها تمام مي‌شود.
به حق محمد و آل محمد يك عقلي به همه بدهد و عقلي هم به اروپايي‌ها و آمريكايي‌ها بدهد كه حداقل مصلحت خود را بشناسند."

*با پوزش از اشتباه تايپی. گهربار صحيح است.

Thursday, August 04, 2005

زمان برپا خواستن عملی ها

نه بابا شما رو نگفتم که، منظورم اونهايی بود که با اعدام مخالفند. الان وقت عمله. شادی صدر، آسيه امينی و دوستانشون دست بکار شدند تا جون يک انسان را که در آستانه اعدام قرار داره نجات بدند. حکم اعدام قطعی شده و تنها راه نجات اين زن پرداخت ديه ۲۵ ميليونی به خانواده مقتوله.
آسيه امينی:
"یک شماره حساب اعلام شده از طرف موسسه مشاوره حقوقی و مددکاری" راه توانمند زیستن" ( راهی) که مدیرش شادی صدر حقوقدان و فعال امور زنان هست برای کمک به م.ع. که قبلا در موردش نوشتم. شماره حساب اینه:بانک پارسیان - شعبه کریمخان زند - موسسه راه توانمند زیستن - شماره حساب ۰۱۰۰۰۲۳۴۰۲۰۰۳باقی ماجرا هم که اینجاست."

بيائيد اين بار ثابت کنيم که به غير از شعارهای تند سياسی دادن و بيانيه صادر کردن و نامه سرگشاده به اين و اون نوشتن و اسم وبلاگ عوض کردن و بمب گوگلی ساختن و چه و چه و چه، کارهای ديگه هم بلديم.
بيائيد ثابت کنيم با کمک هم و خواننده هامون می تونيم جان يک انسان را از مرگ نجات بديم.
واقعا فکر می کنيد ارزش کمک برای نجات جان يک انسان کمتر از همدردی های آنچنانی برای نوشيه.

يک پشنهاد به بچه هايی که دارند برای اين کار زحمت می کشند:
يک اکانت پی پل باز کنيد. اين کار باعث می شه ميزان کمک ها به طرز قابل ملاحظه ای افزايش پيدا کُنه. کسانی که خارج از ايران زندگی می کنند می تونند تأمين کننده بخش عمده ای از اين مبلغ باشند. برای اين گروه جدای از دردسر های بانک رفتن و کاغذ بازی هاش، زور داره که مثلا اگر می خواهند پنجاه دلار کمک کنند سی يا چهل دلار هم پول کارپردازی به بانک بدند. از اين مهم تر در پی پل می شه با کرديت کارد کمک کرد که خود اين موضوع کار را تا حد زيادی برای آدم های مثل من راحت می کنه.

در همين رابطه
او را دیدم. م.ع را می گویم.

شمارش معکوس اعدام زنی که نتوانست ادعایش را ثابت کند آغاز شده است!

ل مثل لينک

زمانی برای خوشگل شدن آشپز ها.آقا تبريک.

چطور برای فيلم ها زير نويس درست کنيم.

چطور از وبلاگمون در بلاگر بک آپ بگيريم.

علی کريمی در اولين بازی بايرن در بوندسليگا جزو استارترها نيست.

ل مثل لينک

پشنهاد بلوچ عزيز.

اين عکس اگر در روزنامه های سن فرانسيسکو منتشر بشه بدون شک محبوبيت احمدی نژاد و خاتمی شديدا بالا ميره.

فيل و فنجان

من هلاک اين کميسيون فرهنگی مجلسم. واقعا از اين چهره ها همين جور فرهنگه که داره می ريزه.

واقعا اين سنت دستبوسی بسيار سنت پسنديده ايست.

فدراسيون جهاني تكواندو به خاتمي دان 8 اهدا كرد. اولا که اين دان هشت اهدايی نوشداروی بعد از مرگ سهرابه؛در ثانی اين بابايی که ما می شناسيم دان هشت که سهله، اگر بهش دان هشتاد هم می دادند، ازش بخاری بلند نمی شد.

Wednesday, August 03, 2005

جهت اطلاع

زمان ارسال مقالات برای مسابقه مقاله نويسی تمديد نمی شود. به اطلاع دوستانی که هنوز مقالاتشان را نفرستادند و گذاشتند برای روز آخر می رسانم که روز از اين آخرتر ديگه نداريم.

Tuesday, August 02, 2005

قاتلان قاضی احمدی مقدس شناسايی شدند

جزئيات ترور پزشک احمدی - ببخشيد قاضی احمدی - به نقل از کيهان
امروز مقارن ساعت چهار بعد از ظهر هنگامی که قاضی احمدی با دستانی خسته و پينه بسته از ارشاد و مددرسانی های روزانه قصد مراجعت به خانه را داشت به دست دژخيمان داخلی به شهادت رسيد.

بر اساس شنيده های ما از منابع موثق اين ترور توسط يک تيم عملياتی به سرپرستی شيرين عبادی طراحی واجرا شده. بر اساس تحقيقات صورت گرفته جزئيات عمليات تيم ترور به شرح زير است.

شيرين عبادی در جريان ورود دزدانه به بيمارستان ميلاد از طريق پشت بام به همراه يوسف مولايی يا همان عبدالفتاح سلطانی دستگير می شود و شاه کليدی که با آن قصد ورود به بيمارستان را داشتند توقيف می شود. در حالی که روال عادی تنظيم پرونده توسط دادگاه ويژه انقلاب شعبه بيمارستان ميلاد در جريان بوده، شيرين عبادی که جايزه نوبل را همچون صليب هميشه به گردن دارد و از آن استفاده ابزاری می کند؛ با در آوردن آن و نشان دادنش به مسئولين دادستانی و ايجاد جوّ وحشت به همراه سلطانی متواری می شود. چند روز بعد سلطانی در حالی که در يک سبزی فروشی سرگرم يافتن اسناد و مدارک محرمانه از بين روزنامه های دور سبزی به قصد جاسوسی بود توسط دادستانی دستگير و روانه زندان می شود.

شيرين عبادی که با از دست دادن شاه کليد و سلطانی بازی را باخته می ديد از طريق دوستانش در نوبل ترتيب جلسه ای را می دهد با حضور شارون، بوش و سلمان رشدی. از آنجا که سلمان رشدی يک مهره سوخته است حضور او را در اين جلسه بايد به مثابه يک اقدام دهن کجانه به اسلام ارزيابی کرد و علت اين حضور شوم تنها اين بوده که لج مسلمين جهان را در بياورند.

در اين جلسه شيرين عبادی از شارون و بوش درخواست می کند که يک شاه کليد ديگر در اختيارش بگذارند. شارون و بوش هم بعد از مقداری طاقچه بالا گذاشتن و گفتن اينکه تا حالا ده تا کليد گم کردی، مگه ما سر گنج نشستيم و از اين حرف ها در نهايت راضی می شوند که يک شاه کليد ديگر برايش بسازند. شارون در زمان دادن شاه کليد به شيرين عبادی با او اتمام حجت می کند و می گويد اين آخرين شاه کليده ها. باز پس فردا نيايی بگی گم شد. اگر اين را هم شوهرش دادی ديگه سراغ ما نيا.

بر اساس گزارش شاهدان عينی شيرين عبادی صبح روز ترور با يک پرواز مستقيم از تل آويو وارد پشت بام اوين می شود و سلطانی را با شاه کليد خارج می کند بعد سر راه می روند گنجی را هم سوار می کنند. از طرف ديگر شيرين عبادی در تماس تلفنی با حجاريان، سحابی، کديور، مزروعی، آرمين، سيمين بهبهانی، زرافشان و معصومه شفيعی آنها را از جزئيات کار با خبر می کند و برای ظهر با آنها در سانويچی سر وزرا نزديک سينما شهرفرنگ سابق قرار می گذارند تا در زمان ناهار نقشه عمليات ترور را به اطلاع آنها برساند. از حجاريان هم می خواهد که موتور هزارش را بياورد.

شيرين عبادی نيم ساعت زودتر خودش را به ساندويچ فروشی می رساند و برای تقويت تيم ترور با پول های نوبل برای اعضای تيم نفری يک ساندويچ دو نونه مغز و زبان و يک دونونه بندری سفارش می دهد. مقارن ظهر با جمع شدن تيم عملياتی در ساندويچ فروشی نقشه شوم ترور طراحی می شود.

تيم عملياتی به سه گروه تقسيم شده بود. گروه اول يا پيش قراول شامل آرمين و مزروعی. وظيفه اين گروه اين بوده که در صندلی عقب ماشين قاضی احمدی مخفی بشوند و بعد از حرکت ماشين با نشان دادن چهره شان و هو کردن زمينه سکته شهيد احمدی را فراهم کنند. گروه دوم يا سواره نظام متشکل از گنجی، عبادی و حجاريان. وظيفه اين گروه اين بوده که با موتور هزار کنار ماشين شهيد احمدی توقف کنند و تير خلاص را بزنند. گروه سوم يا تيم پشتيبانی شامل بقيه افرادی که در سانويچ فروشی جمع بودند. وظيفه اين گروه اين بوده که اسمشان در تيم عملياتی باشد که اگر دادستانی و اطلاعات موازی خواست دهانشان را سرويس نمايد بهانه داشته باشد.

از نکات سوال بر انگيز کشف شده توسط تيم تحقيقاتی ما نحوه نحوه ورود آرمين و مزروعی به پژوی قاضی احمدی مقدس بوده که از راه صندوق عقب صورت گرفته. به نظر می آيد با اينکه ورود به ماشين شهيد احمدی از راه درها آسانتر بوده ولی از آنجا که عبادی می خواسته چوسی شاه کليدش را پيش همکارانش بيايد راه صندوق عقب را برگزيده. شواهد حاکی از آن است که حتی موتور هزار حجاريان هم به جای استفاده از کليد معمولی به دليل همين پُز و افاده ها که نشانه عمق سرسپردگی اين جماعت به فرهنگ منحط غربی و صحيونيسمی است، با شاه کليد استارت خورده.

Monday, August 01, 2005

کودتا در بدن يک وبلاگ نويس، پيروزی نيروهای قلب بر مغز



بر اساس آخرين گزارش های دريافتی از بدن يک وبلاگ نويس، نيروهای شورشی تحت رهبری قلب توانستند سه ارگان حياتی بدن يعنی دست و زبان و چشم را به تصرف خودشان در بياورند.

بر اساس همين گزارش ها نيروهای حکومت مرکزی به فرماندهی مغز در حال عقب نشينی و ترک آخرين سنگرها در اين سه ارگان مهم هستند. نيروهای شورشی که توسط چند صد وبلاگ نويس "قلب حاکم" حمايت و سازماندهی می شوند به محض تصرف دست، به نشانه پيروزی، لوگوی گنجی را در صفحه اول وبلاگ قرار دادند.

بر اساس اظهارات شاهدان عينی، علارغم درگيری های گسترده مابين نيروهای تحت امر قلب و نيروهای حکومتی تحت امر مغز، جوّ عمومی ارگان ها آرام گزارش شده و اکثر اعضای بدن از تغييرات صورت گرفته استقبال کرده اند.

بر پايه همين گزارش ها نيروهای تحت امر مغز هنوز کنترل يکی از مهمترين ارگان ها يعنی پاها را در اختيار دارند. هر چند نيروهای قلب اعلام کرده اند که به پيشروی خود تا تصرف تمامی ارگان ها ادامه می دهند ولی با توجه به نفوذ و محبوبيت مغز در پاها احتمال پيروزی نيروهای شورشی در اين ارگان بسيار بعيد به نظر می آيد. در طی سال های اخير شورشيان قلب توانسته اند حکومت را در بسياری از بدن ها به دست بگيرند؛ با اين حال در بيشتر "بدن های قلب حاکم" پاها همچنان به صورت خودمختار، جدای از حکومت مرکزی و زير نظر مغز اداره می شوند.

در همين رابطه: مشاجره لفظی قلب و مغز درباره گنجی