.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Monday, May 30, 2005

بمب گوگلی برای آزادی اکبر گنجی

با احترام به عقل جمعی و کار گروهی و به اميد آزادی تمامی زندانيان سياسی.
Human Rights

از وبلاگ خورشيد خانم:
"يادتونه برای خليج فارس (به پيشنهاد و ابتکارنويسنده وبلاگ
لگو ماهی) چيکار کرديم؟ هممون نوشتيم خليج عربی و لينک داديم به صفحه ای که توش نوشته شده بود خليج عربی وجود نداره و درستش خليج فارسه. بعد اونقدر لينک داديم که تو درجه بندی های گوگل اول شديم و هرکس تو گوگل جستجو می کرد برای خليج عربی، اولين نتيجه جستجو براش همون صفحه ای می اومد که توش نوشته بود خليج عربی وجود نداره و خليج فارسه. خبرش هم تو خبرگذاری ها پيچيد و در کنار نامه هايی که فرستاديم به نشنال جئوگرافی باعث شد که بالاخره نشنال جئوگرافی نقشه اش رو اصلاح کرد.
وبلاگ گوشزد چند وقت پيش نوشته بود که بياين يه حرکت درست حسابی وبلاگی برای گنجی بکنيم. نی لبک هم پيشنهاد داد که بمب گوگلی درست کنيم براش و يه متنی رو تو وبلاگ هامون بذاريم. در همين راستا يه وبلاگ درست کردن برای آزادی گنجی و بقيه وبلاگ نويس ها هم کم کم دارن از کارشون حمايت می کنن و بهشون کمک می کنن.
قضيه بمب گوگلی برای گنجی از اين قراره که تو وبلاگ هاتون بايد بنويسين Human Rights و اون رو لينک بدين به اين صفحه:
http://www.rsf.org/article.php3?id_article=13356
يعنی اينجوری:
Human Rights
اونوقت اگه همه لينک بديم و گوگل رو بمباران کنيم، هرکس تو گوگل کلمه Human Rights رو جستجو کنه، اولين نتيجه جستجوش خبر وضعيت گنجی خواهد بود و باعث می شه کلی خبرش بيشتر منتشر شه. "

Sunday, May 29, 2005

آزادی برای اکبر گنجی



تلاش جمعی از وبلاگ نويسان برای آزادی اکبر گنجی:

"متن نامه به ارگان‌ها، مقامات و رسانه‌های بین‌المللی
اکبر گنجی قدیمی‌ترین روزنامه‌نگار ایرانی‌ست که به دلیل ابراز عقيده و دفاع از آزادی و حقوق حرفه‌ی روزنامه‌نگاری، زندانی است. وی به بهانه‌ی انتقاد از مقامات دولتی به دست بالاترین مقامات قوه‌ی قضائیه‌ی جمهوری اسلامی، محكوم شده است و تا این لحظه بيش از ٦١ ماه است كه در زندان به‌سر می‌برد. او در طول اسارتش به انتشار "مانیفست جمهوری‌خواهی" -اثری که به قصد ارائه راه کار برای رسیدن به جامعه‌ی باز و دموکرات نگاشته شده است- و دعوت مردم به نافرمانی مدنی مبادرت ورزیده است و از همین‌رو به سختی مورد خشم و کینه‌ی حاکمان و مسئولان قضایی قرار گرفته است که از طریق سوء استفاده از قدرت قانونی سعی در خاموش ساختن صدای وی دارند، به‌طوری که حتی دکتر ناصر زرافشان وکیل مدافع گنجی نیز هم‌اکنون در زندان به‌سر می‌برد. اكبر گنجی در اعتراض به برخورد ناعادلانه و غير قانونی با وی و عدم برخورداری از مرخصی استعلاجی، از ساعت ‌١٩ پنجشنبه ‌٢٩ ارديبهشت ‌٨٤ اعتصاب غذای نامحدودی را آغاز کرده است و این در حالی‌ست که وی به‌شدت بیمار است و نیاز مبرم به درمان‌های ویژه دارد. ما روزنامه‌نگاران و وبلاگ‌نویسان ایرانی نگران سلامتی گنجی هستیم و به دلیل خودداری مسئولین قوه قضائیه از آزادی و درمان وی، خواهان اقدام فوری نهادهای حقوق بشری برای تحت فشار گذاشتن قوه‌ی قضائیه ایران برای آزادی و درمان وی هستیم. تحت شرایط فعلی، مسئولیت جان اکبر گنجی با نهادهای بین‌المللی حقوق بشر و آزادیخواهان جهان است."

Friday, May 27, 2005

اخطار جدی به بچه های شيطون و بی تربيت

بچه ها مواظب باشيد! شيطونی نکنيد، کار بد هم نکنيد و گرنه پدر و مادرهاتون تنبيهتون می کنند ها!




منبع عکس ها

Wednesday, May 25, 2005

ل مثل لينک

.
يک گزارش خواندنی از صحبت های کانديداهای رياست جمهوری.

راستی! اين مصاحبه را اگر هنوز نخونديد، الان بهترين وقته که بريد و بخونيد.


خوشحالم که الپر حالش بهتره. اين هم عکس های شب حادثه در بيمارستان. فقط من نفهميدم منظور اون خانم که فکر می کنم مسيح علي نژاده از نشون دادن علامت پيروزی در شبی که معين رد صلاحيت شده و يک عده از بچه ها آش و لاش توی بيمارستان افتادند چيه D:
لينک از طريق ساده تر از آب

ح ح

عدم پذيرش شرکت در انتخابات رياست جمهوری به دليل باور نداشتن به حکم حکومتی. اين از اون حرف هاست که آدم باور نمی کنه کسانی که عمريه تو کار سياستند به زبون بيارند. آخه آدم های حسابی! حکم حکومتی کدومه!؟ اين حرف ها چيه؟ طرف مقابل ترسيده و جا زده. به همين سادگی.

حالا اصلا به فرض اينکه حکم حکومتيه و واقعا هم اين "ح ح" چه دادنش و چه پذيرفتنش خيلی کار بديه و ما هم از اين کار خيلی بدمون مياد و مخالفيم. حالا به خاطر اينکه پس فردا يک موقع خدای نکرده زبونم لال بهمون نگند با "ح ح" اومديد سر کار و شرمنده بشيم, بايد چهار سال هفتاد ميليون آدم را دربست بسپريم دست يک مشت آدم تندروی خطرناک. اين چه قدبازی (شايد هم غدبازی) بچه گونه و کله شقيه که بگيم چون ما اهل اينجور معامله ها نيستيم بفرمائيد اين شيش دنگ مملکت در اختيار شما که هر بلايی دلتون می خواد سرش بياريد. اگر مخالف حکم حکومتی و هزار جور عيب و اشکال ديگه هستيد با کنار کشيدن می تونيد اصلاحش کنيد يا با بودن در متن قدرت؟

اون يکی نظر که ديگه از اين همه بانمک تره! ميگه جنتی و شورای نگهبان بايد رسما معذرت خواهی کنند و گرنه ما شرکت نمی کنيم و قهر می کنيم. هه هه! واقعا خنده داره. اين درست عين اين می مونه که يک ديوونه با سنگ بزنه شيشه خونه مارو بشکنه و بعد که کس و کارش مياند شيشه را درست کنند بگيم تا وقتی ديوونه معذرت نخواد هيچکی حق نداره شيشه ما رو درست کنه.

من فکر می کنم اين اصلاح طلب ها کم کم بايد به فکر تاسيس يک کودکستان برای بعضی از اعضاشون باشند. آخه عرصه سياست اون هم توی مقطعی به اين مهمی مگه جای قهر و گله است. شايد هم ايران را با سوئيس اشتباه گرفتيد. عجيبه که بعد از اين همه سال هنوز ظرفيت های سياسی مملکت خود تون را نمی شناسيد. همين که جنتی متحجر عقب مونده حاضر شده به حرف رهبرش گوش بده بايد کلاهمون را بندازيم هوا. ديگه اين بازی ها چيه در مياريد.

البته می دونم که تعداد اصلاح طلب های عاقل که شرايط را درک می کنند خيلی بيشتره و در نهايت هم معين در انتخابات شرکت می کنه. ولی نمی تونستم تعجبم را از حرف های اينجوری که تو اين چند روز زده شده نشون ندم.

Tuesday, May 24, 2005

جلسه آينده وبلاگ نويسان در پالتاک

.
زمان: شنبه هفت خرداد ساعت ده شب به وقت ايران
مکان: اتاق Blogiran در پالتاک
موضوع: فيلترينگ در ايران

ناصر خالديان عزيز اين جلسه را اعلام کرده، ولی از آنجايی که خواندن فراخوان ايشان موجب زحمت است و توام با رنج فراوان، به منظور رفاه دوستانی که مايل به رياضت کشيدن نيستند،اينجا ترجمه اش را مختصر و مفيد گذاشتم.

Monday, May 23, 2005

معين و مهدی و هادی

.


۱ـ خُـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــب! معين هم که رد صلاحيت شد و خيال همه راحت! مادرم هميشه از بچّگی بهم توصيه می کرد که وقتی عصبانی هستی حرف نزن و خودت را سرگرم کارهای ديگه کن. اين عکس رانندگان اتوبوس ترمز بريده نظام را هم اينجا گذاشتم که لااقل مردم کسانی که به جاشون تصميم می گيرند را بشناسند.


۲- بنا به توصيه مادر محترم رفتم سراغ ورزش و سايت باشگاه هامبورگ. به بهانه بازی آخر هامبورگ در فصلی که گذشت، تيم نويسندگان اين وب سايت چند کلامی در باب فصلی که گذشت نوشتند و جالب اينکه پاراگراف آخر که معمولا به جمع بندی صحبت يا زدن حرف اصلی نويسنده اختصاص داده می شه تمام و کمال در ارتباط با meeeeeeeeedi يا همون مهدوی کيای خودمونه و البته طرفدار های فراوان ايرانيش که رای گيری های اينترنتی باشگاه را ...

خلاصه که حسابی مهدی و ما ايرانی ها رو متلک چپون کردند که البته تا حدی هم حق دارند.

۳- هادی خرسندی نازنين و عزيز يک مسابقه طنز اينترنتی گذاشته که بايد خيلی جالب باشه. اگر شما ذوقش را داريد شرکت کنيد. اگر هم مثل من ذوق و استعدادش را نداريد يک لينک به هادی خان بديد تا بقيه خبردار بشند و شرکت کنند.

Saturday, May 21, 2005

فرياد سفيد اعتراض

.
اين وبلاگ از امروز به مدت ۲۴ ساعت به منظور حمايت از روزنامه نگاران متحصن و به نشانه اعتراض به برخی راه يافتگان مجلس هفتم در برخورد با نويسندگان مطبوعات، سفيد منتشر خواهد شد.

دوستان همراه:
ف. م. سخن
نيک آهنگ کوثر
سرزمين آفتاب

Friday, May 20, 2005

.
فردا، يعنی شنبه ۲۱ می ساعت ۶ بعد از ظهر شيرين عبادی در هتل وستين شهر ارواين سخنرانی داره. بعد از سخنرانی هم مراسمی شامل موزيک ايرانی و يک چيزای ديگه در UCI به همين مناسبت برقراره. من دو تا بليط اضافه دارم. اگر کسی دوست داره بياد می تونه يک ايميل به من بزنه تا بليط ها را در اختيارش بگذارم.
ATAMADON [AT] GMAIL [DOT] COM

Thursday, May 19, 2005

پيشنهادی وقيحانه در تاييد يک پيشهاد خوب


مجتبي سميع نژاد

پشنهاد عليداد را در وبلاگ خورشيد خانم خوندم. به نظر من اين ايده خوبيه به دليل اينکه هم عمليه و هم می تونه واقعا موثر باشه. فقط چند اشکال هست:

يکی اينکه به فرض حمايت وبلاگ نويس ها و رای دادن به مجتبی معلوم نيست که نتيجه اين انتخاب کی از طرف گزارشگران بدون مرز اعلام بشه و تا اون موقع معلوم نيست چه بلايی سر مجتبی آمده.

دوم اينکه درسته که اين رای جمع کردن حالت نمادين داره، ولی باز هم شکستن قانون نظرسنجيه و يک جور رای سازی و لوث کردن نفس مسابقه است که می تونه جنبه مثبت کار را کمرنگ بکنه و موجب دلخوری بعضی از نامزد های ديگه اين جايزه بشه.

سوم اينکه خيلی ها از جمله خود من تا حالا رای هامون رابه کسان ديگه به غير از مجتبی داديم و معلوم نيست که الان بشه تعداد رای لازم را برای مجتبی جمع کرد که مثلا از زيتون يا هاله يا حسين جلو بيفته و به فرض عملی بودن هم زمان زيادی می بره.


مادر مجتبي سميع نژاد

حالا پشنهاد من چيه

من نظرم اينه که به جای اينکه انتخاب کننده ها مجتبی را برنده کنند، خود انتخاب شونده ها و يا همون نامزد ها اين کار را بکنند. به اين شکل که با نوشتن يک نامه دسته جمعی با امضای همه نامزدها (تاکيد می کنم همه نامزد ها) به سازمان گزارشگران بدون مرز رسما اعلام کنند که اين جايزه را پيشاپيش تقديم می کنند به مجتبی سميعی نژاد. اين کار چند تا حسن داره:

اول اينکه اگر اين دوستان بتوانند در عرض مثلا يک هفته آينده به توافق برسند و نامه را آماده کنند. می توانيم اميدوار باشيم که حد اکثر تا ده يا پانزده روز ديگه نتيجه نهايی يعنی اعلام برنده شدن مجتبی از طرف اين سازمان انجام بشه. مشخص شدن تکليف اين جايزه پيش از انتخابات رياست جمهوری می تونه خيلی در وضعيت مجتبی موثر باشه. به اين علت که اهرم فشار اين جايزه از يک طرف، به علاوه رقابت کانديداها برای حل کردن مشکل مجتبی و در نتيجه رای بيشتر آوردن از طرف ديگه، می تونه ما رو به هدف نهايی که همون آزادی مجتبی است در ظرف حد اکثر يک ماه آينده برسونه.

دوم اينکه بازتاب رسانه ای اين کار به دليل نحوه انجامش خيلی زياد خواهد بود و مطمئنا هر چقدر که اين سر و صدا ها بيشتر باشه و هر چقدر بيشتر اسم مجتبی به خاطر اين جايزه سر زبان ها بیفته، توجه آدم های درون حکومت مثل شاهرودی را بيشتر به اين مسئله جلب می کنه.


پدر مجتبي سميع نژاد

اين پشنهاد شايد نبايد از جانب من داده بشه، به اين دليل که من نه سر پيازم و نه ته پياز و يک جور هايی پرروئيه که از کسانی که مستحق يک جايزه هستند بخوام که از حقشون به نفع يکی ديگه بگذرند؛ ولی به هر حال به ذهنم رسيد و مجبور بودم که بگم و از بابت اين پشنهاد بی شرمانه از دوستان ذینفع عذرخواهی می کنم. حالا ديگه بسته به خود اين دوستانه که تصميم نهايی را بگيرند. فقط يکبار ديگه تأکيد می کنم که اين کار تنها در صورتی نتيجه می ده که همه اين دوستان بدون استثناء اين نامه را ظرف حد اکثر يک هفته تهيه و امضا کنند.

پی نوشت: همانطور که توی مطلب بالا تأکيد کردم مطمئن باشيد که همه کانديداها کمابيش و بسته به قدرتشون سعی می کنند که از اين فرصت طلايی به نفع خودشون بهره ببرند. اثباتش هم همين عکس های پدر و مادر مجتبی که اينجا می بينيد و مربوط به ديدار گروه خبري خبرگزاری "هاتف" منتسب به رفسنجانی از خانواده مجتبی سميعی نژاده.

Wednesday, May 18, 2005

بلاگ رولينگ

دوستان! ليست بلاگ رولينگ سمت راست صفحه را دريابيد که شديدا به روز شده. من معمولا هر ده روز يک بار دوستانی که محبت می کنند و به اين وبلاگ لينک می دهند را به ليست اضافه می کنم. در يک ماه گذشته فرصت نکرده بودم که اين کار را بکنم و حدوداً سی تايی از دوستان لطفشون بی پاسخ مانده بود که امروز همشون را به ليست اضافه کردم. بعضی هاشون واقعا خوب می نويسند و من خودم مشتريشون هستم. اگر شما هم می خواهيد باهاشون آشنا بشيد چند تا کليک اين ليست بلاگرولينگ ما رو مهمون کنيد. توضيح اينکه دوستانی که اضافه شدند اغلب در انتهای ليست قرار دارند.

Tuesday, May 17, 2005

هاشمی در گذر زمان

هاشمی ديروز



هاشمی امروز



هاشمی فردا




عکس ها از ياهو و فارس

Monday, May 16, 2005

توضيح در مورد لابی قدرت

.
در مورد نزديکی و دوری به لابی قدرت سوءتفاهمی برای يکی از دوستان پيش آمده بود که می خواستم خصوصی از دلش در بيارم. ولی از اون جايی که ديدم اين سوءتفاهم داره اپيدمی می شه ترجيح دادم که به صورت عمومی مطرحش کنم.

اول اينکه نفس نزديکی به لابی های قدرت نه مذمومه و نه زننده و نه باعث سر افکندگی. اين موضوع اون موقعی عيب و اشکاله که کسی بخواد ازش سوءاستفاده نا مشروع بکنه. حالا اگر يکی اين شرايط را داشته باشه و از اين مزيت نزديکی به قدرت به جای استفاده شخصی در جهت يک کار خير و کمک به يک آدم گرفتار استفاده کُنه، اين نه تنها عيب نيست که مستحق تقديره.

دوم اينکه من در اون نوشته خطاب به هاله نوشته بودم فلانی به دليل نزديکی نسبی به لابی های قدرت حرفش و عملش بيشتر خريدار داره. ترجمش برای کسانی که مثل من به دليل گرفتاری زياد مطالب را تند و سرسری می خوانند اينه:
يعنی هاله جان، در مقايسه با من و شما که به عنوان عنصر معاند و خارج نظام تلقی می شيم، دوستی که اين حرکت را برای مجتبی شروع کرده به لابی های قدرت نزديک تره. يعنی خلاصه کلام اگر حرف من و تو دو درصد هم خريدار نداره، حرف اون ممکنه ۲۰ در صد خريدار داشته باشه .

سوم اينکه اين بحث ها هيچ حسنی که نداشته باشه اين فايده را داره که يادمون بياد که يک تلاشی برای آزادی مجتبی يک هفته است که شروع شده و با کمال تاسف تا امروز فقط ۱۷۰ تا امضا جمع شده. يک عده هم اين وسط نه تنها خودشون امضا نمی کنند که با هزار جور بهونه ديگران را هم از امضا بر حذر می کنند. يکی ميگه متن التماسيه، يکی ديگه ميگه تهيه کننده هاش مزدورند، اون يکی ميگه فايده نداره اين کار ها، يکی ديگه ميگه بقيه زندانيا چی، اون يکی ميگه ميخواهند ازش استفاده تبليغاتی کنند يکی ديگه ميگه ...

بابا چه جور آدم هايی هستيد!!! ول کنيد ديگه اين حرف ها رو! يک دقيقه، فقط يک دقيقه خود تون را بگذاريد جای جوونی که به خاطر چهار تا نوشته حالا درست يا غلط و به خاطر غرور و بی پناهيش هفت هشت ماهه که گرفتار يک مشت آدم شرور و مريض و ديوانه است و با قل و زنجير به اينور اونور می برنش. مطمئنم بيشتر شما که جوونيتون را در ايران زندگی کرديد مثل من تجربه برخورد با اين ظابطان قضايی شرور را که اگر خدا کمکشون نمی کرد بايد دزد و قاتل و قاچاقچی می شدند را داشتيد. حالا تازه مال من و شما در حد يک ساعت و دو ساعت و حد اکثر يک شب بوده. بنابرين همين طور که روی مبل راحتيتون لپ تاپ به بغل لم داديد؛ وضعيت اون روز های خودتون را مقايسه کنيد با تجربه امروز مجتبی و و ببينيد آيا باز هم امضای شما اينقدر با ارزشه که نمی شه برای اين جوون گرفتار هزينش کرد؟

Saturday, May 14, 2005

نامه سرگشاده طنز نويسان ايران به کروبی

.


سوژه آن است که آهسته و پيوسته رود
سوژه آن نيست که چون شيخ سراسيمه رود

حضرت حجت الاسلام والمسلمين جناب آقای شيخ مهدی کروبی،
چند ماه پيش که به صحنه گام نهاديد، به جد باورمان بود که با حضور شما برگی زرين در تاريخ طنز اين سرزمين رقم خواهد خورد و شما با توجه به توانايی و قابليت های بالا می توانيد تحولی شگرف در تاريخ طنز اين سرزمين رقم بزنيد.

اشتباه نکرده بوديم. شما با بزرگواری در اين راه تلاش کرديد و به حق در اين راه از هيچ کمکی کوتاهی نکرديد. از عکس گرفته تا سخنرانی و از طرح و برنامه گرفته تا تبليغات، همه و همه سوژه های نابی بود که از جانب شما بزرگوار چون باران بهاری بر کوير تشنه طنز ايران باريدن گرفت.

اما مشکل از آنجا آغاز شد که اين باران سوژه از جانب حضرت عالی سيل آسا باريد و باريد تا به امروز که ما طنز نويسان در کشاکش امواج خروشان سوژه های شما غريقانيم سر گشته.

بی حاشيه و بی تعارف هشدار می دهيم که در صورت ادامه اين روند و سوژه باران هر روزه طنز نويسان، بسياری از اين سوژه ها در گذر زمان به محاق فراموشی سپرده خواهد شد و اين ضربه ايست سهمگين بر پيکره نحيف طنز فارسی که قطعا با واکنش تند جامعه طنز نويسان ايران مواجه می گردد.

Friday, May 13, 2005

ل مثل لينک

.
هاله خداحافظی کرد! اگر اين کار به دليل گرفتاری های شخصی باشه از ديد من کاملا قابل درکه و خود من هم به همين دلايل به زور دارم خودم را می کشونم. ولی اگر به دليل مسائل حاشيه ای داخل وبلاگستان باشه اصلا برای من قابل قبول نيست. در حالت دوم توجه هاله را به کامنتی که ديروز خودش پای مطلب يک خسته ديگه گذاشته جلب می کنم و ازش می خوام که برگرده و ديگه هم از اين شوخيا نکنه.

رفيق عزيز ورود شما را به ربع قرن دوم گرفتاری ها تبريک می گم.

ليگ خيلی خيلی حرفه ای به اين می گند. ايران ورزشی:
"بازيكنان دو تيم در رختكن مشغول آماده كردن خودشان هستند كه قسمتى از سقف رختكن استقلالى ها فرو مى ريزد. تماشاگرى از آن بالا به داخل رختكن آبى ها مى افتد. بازيكنان استقلال متعجب شده اند و البته كمى هم ترسيده اند اما هيچ اتفاقى نمى افتد. نه براى استقلالى ها و نه براى آن تماشاچى."

راستی مجتبی را که فراموش نکرديد. لطفا به دوستانتون هم توصيه کنيد که امضا کنند.

Thursday, May 12, 2005

گزارش بر ما چه گذشت از نخستين روز ثبت نام داوطلبان

.


فردی که کفن پوشيده برای ثبت نام وارد ستاد انتخابات شده بود، در حالی که رو به قبله و پشت به خبرنگاران ايستاده بود و به دليل پر بودن دهانش از کافور به سختی صحبت می کرد در توضيح علت ثبت نام گفت: من به هدف خدمت آمده ام و به اين علت کفن پوشيدم که اگر صلاحيتم رد شد، خودم را بکشم. اگر هم صلاحيتم تاييد بشه دو حالت داره يا رای می آورم يا رای نمی آورم. اگر رای نياورم خودم را می کشم، اگر رای بياورم دو حالت داره، يا نمی توانم به مردم خدمت کنم که باز خودم را می کشم يا می توانم خدمت کنم که باز هم دو حالت داره يا ملت نمی فهمند که دارم خدمت می کنم که می کشنم يا دشمنان ملت می فهمند که دارم خدمت می کنم که باز می کشنم. به هر حال ما مجهز آمديم که توی هر کدام از اين مراحل مرديم اون دنيا سر و وضعمون ناجور نباشه.



وی فردی را که در معيت او بود به عنوان مرده شور اول خود معرفی کرد و گفت با توجه به شرايط کنونی نيازی به معرفی معاون اول نمی بيند و برای اين مرحله ترجيح مي دهد تنها با مرده شور اول همکاری کند. وی برنامه اصلی خود را انجام همه پرسی به منظور تغيير کافور به چيزی که دهن مرده را سرويس نکنه اعلام کرد. وی همچين اعلام کرد که در اولين اقدام جلوی ساخت و ساز بی رويه قبرهای دو و چند طبقه را که از مصاديق بارز ترويج بی بند و باری و فحشا در جامعه است را خواهد گرفت. وی در مورد انتخاب وزيران کابينه پاسخ داد هنوز تصميم قطعی نگرفته ام ولی بالاخره توی اون قبرستونی که ما می خوابيم چهار تا مرده آدم حسابی پيدا مي شند برای وزارت.

کانديدای ديگری که خود را مهدی موعود فرزند حسن عسگری و نوه محمد تقی معرفی می کرد در حالی که به شدت عصبانی بود در حضور خبرنگاران و خطاب به شهردار تهران احمدی نژاد گفت: مرده شور اون ترکيبت را ببرند با اين مسيری که برای ما ساختی. آخه خجالت نکشيدی با اين همه برنامه ريزی، اين مسير پر چاله و چوله و کج معوج را برای ما درست کردی. از کت و کول افتاديم تا رسيديم اين خراب شده. يکی از مسئولين شهرداری در پاسخ به اين سخنان ضمن عذرخواهی از مشکل پيش آماده برای مهدی موعود گفت که اين جاده هنوز در مرحله طرح و برنامه ريزی است و ايشان حق اين بود که پيش از حرکت به سمت تهران يک خبر می داد ما آدرس جاده کمربندی را بهشون می داديم خودمون هم می آمديم سر جاده برای استقبال و گوسفند سر می بريديم.



مهدی موعود که در جايگاه ثبت نام کنندگان نشسته بود به دليل مخالفت مسئولين ستاد انتخابات با ثبت نام ايشان، چندين بار تهديد به قيام کرد. وی در پايان روز با تهديد سرباز نگهبان و در حالی که آخرين فرد باقيمانده در سالن بود مجبور به قيام شد و از ستاد خارج شد.



نماينده شورای نگهبان که در محل ستاد حضور داشت در پاسخ به پُرسش های خبرنگاران ضمن تشکر از حضور پرشور داوطلبان نمايندگی اعلام کرد که شورای نگهبان نهايت سعی خود را می کند تا عدالت را برای داوطلبين حاضر در ستاد به اجرا درآورد. وی خطاب به داوطلبين گفت که من به نمايندگی از طرف شورای محترم نگهبان به همه شما دوستان اطمينان می دهم که فارغ از نحوه پوشش، جنسيت، تفکر، ايدئولوژی و يا هر چيز ديگر تمامی شما عزيزان را به صورت يکسان و به گونه ای که خدايی نکرده شائبه تضييع حق پيش نيايد رد صلاحيت می کنيم.

و چند نامزد نمايندگی ديگر:









عکس ها از خبرگزاری مهر و فارس

Wednesday, May 11, 2005

چند نکته در مورد تلاش برای آزادی مجتبی

.
۱- دوستان عزيزی که محبت می کنند و نامه درخواست آزادی مجتبی سميعی نژاد را امضا می کنند لطف کنند و از گذاشتن کامنت های تند و سياسی خود داری کنند. توجه داشته باشيد که اين يک طومار است و نه محلی برای بيان نظرات و عقايد.

۲- از مجيد زهری عزيز به دليل آزاد انديشی و قدرت منطق و کلامش انتظاری به جز اين داشتم. دوست عزيزم، برادرم، داری هدف را فدای وسيله می کنی. از خيلی ها ممکنه ناپخته عمل کردن و زود قضاوت کردن را بپذيرم ولی از تو نه.

اولا که علی اين پشنهاد نامه را چند روز پيش مطرح کرد؛ ولی دريغ از يک نفر که دست بالا بزنه و نامه ای محکم و مستدل خطاب به شاهرودی آماده بکند. نتيجه چی شد؟ اينکه من بعد از چند روز از فراخوان اوليه به علی پشنهاد کردم که برای جلوگيری از اتلاف وقت همان نامه سخن عزيز را که از ديد من بسيار پخته و شايسته نگاشته شده به عنوان متن طومار در جايی بگذارد و ملت بيايند و امضا کنند. به همين سادگی. بحث خود محوری و قيم مابی نبوده. کاری بوده که بايد انجام می شده. کسی قدم پيش نگذاشت. من خواهش کردم که خودش بکنه.

ثانيا فرض را بر اين قرار می دهيم که الپر و معين يا هر کس ديگه ای می خواهند از جريان آزادی مجتبی استفاده تبليغاتی و انتخاباتی بکنند. حالا سوالم اينه: آيا تو ترجيح می دهی مجتبی توی زندان بمونه و پدر پيرش دق مرگ بشه و مادر بيچاره اش خون گريه کُنه که مبادا تبليغی برای معين شده باشه. با شناختی که از روحيه تو نازنين دارم مطمئنم که پاسخت به اين سوال منفيه.

دوست خوبم، با توجه به تمام اين حرف ها آيا بهتر نبود به جای حمله تند به اين حرکت گروهی در وبلاگت، که با توجه به نفوذ کلامت می تواند تاثير بسيار منفی بر کل جريان بگذارد، يک ايميل برای من يا علی می فرستادی و علت مخالفت خود را می گفتی. قبول داری که سوء تفاهم ها بسيار راحت تر از اين برطرف می شد؟

۳- برای هاله عزيز به دليل تلاش هر روزه اش در جهت آزادی بيان و حقوق انسان ها احترام بسيار زيادی قائلم. به همين دليل هم در جایزه‌ی خبرنگاران بدون مرز برای وبلاگ‌هایی ایرانی که برای آزادی بیان تلاش می‌کنند، از بين تمام وبلاگ های خوب منتخب، رای خودم را به هاله سرزمين آفتاب دادم. ولی در مورد مجتبی نکته ای هست که دوست دارم اين دوست خوب مد نظر قرار بده. در جريان سازی های اينچنين که با هدف ثمردهی عملی شکل می گيره دو نکته بسيار حائز اهميت است. گستره نفوذ و عمق تاثيرگذاری کلام شکل دهندگان و جريان سازان. منظورم گستره نفوذ در بين وبلاگ نويسان نيست که اگر چنين بود کار هاله نازنين بايد چند ماه پيش با جمع آوری صد ها امضا برای مجتبی نتيجه داده بود. از عمق تاثير گذری هم منظورم بر نهاد ها و تشکل های مدافع آزادی بيان ولی خارج از حکومت مثل کميسر عالی سازمان ملل متحد نيست. چه بسا در اين گونه موارد دخالت نيروی خارجی به دليل حساسيت های داخلی کار را پيچيده تر هم بکند.

دوست نازنينم، بسيار همّت و تلاش تو را برای آزادی مجتبی ستايش می کنم می کنم؛ ولی علت حمايت من از پشنهاد الپر و استقبال از آن تنها به اين دليل است که با توجه به نزديکی نسبی او به لابی های قدرت، احتمال ثمربخش بودن فراخوان او را بسيار بيشتر از هر حرکت ديگر می دانم. می دانم که تو انقدر خوب و بزرگواری که نه از من و نه از هيچ کس ديگر دلخور نشدی. اين چند خط را تنها برای اين نوشتم که عذاب وجدان خود را از بی توجهی آن روزم به حرکت ارزنده تو تسکين داده باشم.

Tuesday, May 10, 2005

به اميد آزادی مجتبی امضا بفرماييد

ممنون از الپر و سخن عزيز

Sunday, May 08, 2005

پينگ پينگ

.
ـ ببخشيد بی موقع زنگ زدم (پينگ کردم).
ـ ...
ـ آخ آخ! سر شام بوديد؟ شرمنده!
ـ ...
ـ هيچی، کاری نداشتم. فقط می خواستم بگم اون مطلبی رو که اون زير می بينيد من برای عمم ننوشتم. برای شما نوشتم. اگر تا حالا نخونديد، بخونيد و لطفا اقدام کنيد.

نفرين شب يکشنبه
منو در حالی که چهار زانو نشستم و دستام رو دارم می کوبم به پاهام و سرم به سمت آسمونه و از کمر به بالام در حال حرکته پاندوليه و با صدای جيغ آلود دارم نفرين می کنم تصور کنيد.
الهی که به حق پنج تن آل عبا هر کسی که اقدام نکنه برای يک هفته شبها احمدی نژاد بياد به خوابش، براش شکلک در بياره.
الهی که به حق جده سادات هر کسی کمک نکنه تمام اون پنجاه هزار تومنای کروبی خرج دوا دکترش بشه.
الهی که به حق فاطمه زهرا در اين شب عزيز هر کی همراهی نکنه حسينيان سه تا ماچ آبکشی ازش بکنه.
الهی که ...

Saturday, May 07, 2005

داستان من و فرهاد و الپر و مجتبی و اين لوگوی ضايع


.
الان که دارم اين مطلب را می نويسم شنبه صبح روز تعطيله؛ اما من توی دفتر کارم هستم. مجبور بودم بيام چون يک پروژه کاری هست که بايد تا دوشنبه تحويل بدم و هنوز خيلی عقبم. به غير از اون يک پروژه دانشگاهی دارم که بايد روز چهارشنبه در کلاس ارائه بدم و راجع بهش صحبت کنم که هنوز هيچ کاريش را نکردم. امروز جلسه وبلاگ نويسان در پالتاک هم هست که من به دليل فشار کاری زياد، احتمالا نمی تونم شرکت کنم.

اومده بودم دفتر که امروز يک کله تا شب کار کنم. ايميل ام را که باز کردم يک ايميل از فرهاد امده بود که لينک به يک مطلب از وبلاگش بود. اون را خوندم تا رسيدم به مطلب الپر. يک نگاه به سر تا پای مطلب انداختم. يک لوگوی ضايع ديدم و يک مطلب که هر چی می رفتم پائين تموم نمی شد. گفتم ولش کن بابا، اين علی هم مخ مفت گير آورده می خواد تيليت کنه، کلی کار دارم. بستمش و اومدم سراغ کارهام. ولی نمی دونم چه کرمی به جونم افتاد که رفتم دوباره سراغ مطلبش. می دونستم راجع به مجتبی سميعی نژاده و آزاد کردنش.

راستش رو بخوايد با ديد منفی شروع کردم به خوندنش. فکرم اين بود که اين آش اسم وبلاگ عوض کردن ها و اين لشگرکشی های وبلاگی ديگه داره خيلی شور می شه. فکر کردم اين بازی داره به سمتی می ره که بزودی ملت در جواب فراخوان های پر شور و هيجان ما شايد حد اکثر لطفی که بکنند اين باشه که اسم وبلاگ هاشون رو بگذارند "برو بابا دلت خوشه".

آره! دروغ نميگم! با اين ذهنيت شروع به خوندن مطلب الپر کردم و تصميم داشتم که اگر خيلی لجم گرفت يک جواب تند و تيز هم به اين پيشنهادات بدم و پروندش را برای هميشه توی وبلاگم ببندم. خوندم. اولش با يک شُک همراه بود. جهانگرد وزير IT خبر نداره که يک وبلاگ نويس زندانيه. بيشتر از اينکه از دست اون عصبانی بشم از خودم خجالت کشيدم. خجالت از اينکه چرا حتی يک بار هم به اين موضوع به طور جدی نپرداختم. حالا ممکنه که جهانگرد هم فيلم بازی کرده باشه ولی فکر می کنم، می بينم که اگر همه ما اين قضيه را جدی دنبال می کرديم، اون هم به اين راحتی نمی تونست فيلم بازی کنه.

خوندم و رفتم جلو تا اون جايی که به اين جملات رسيدم.
"آقاي شاهرودي صداقت را با جسارت همراه كرده. ما هم، به خاطر مجتبي و به خاطر آزادي، بايد حمايت را با فعاليت همراه كنيم. بايد بگوييم آقاي شاهرودي عزيز، اگر واقعا به حرفهايي كه زدي اعتقاد داري، يك جوان بي‌پناه و بي‌حامي الان در زندان است كه باباي هيچكاره‌اي دارد كه به شدت مريض است و خانواده‌اش آه در بساط ندارند. آن‌وقت شب عيد امسال كه يك گروه خوشنام حقوقي دنبال كار را مي‌گيرند و تلاش مي‌كنند او و سيگارچي آزاد شوند، قاضي شما برايش 50 ميليون تومان وثيقه بريده. اين وثيقه با بدبختي جور مي‌شود، اما قاضي (يا چه مي‌دانم بازپرس، دادرس، هرچي!) وثيقه را في المجلس مي‌كند 150 ميليون تومان!! چرا؟ تا اين جوان جنوب‌شهري (و شايد كمي هم مغرور) كه احتمالا اصلي‌ترين گناهش يك‌كمي كل‌كل با بازجو است كه ظاهرا در عرف آنها با نام «ارتداد و سب نبي» شناخته مي‌شود! شب عيد از زندان آزاد نشود. احتمالا بقيه داستان را، آقاي شاهرودي رئيس محترم قضايي، شما خوب مي‌دانيد: پدر سكته مي‌زند و راهي بيمارستان مي‌شود، مادر اشك مي‌ريزد و كاري نمي‌تواند... الي آخر."

اييييييييی بابا!!! ناخودآگاه اشکم راه افتاده بود. به خودم گفتم مردک خرس گنده! خجالت بکش! سنی ازت گذشته! خدا خفت نکنه الپر که اول صبحی با اين روضه ای که خوندی ما رو از کار و زندگی انداختی.

همکارم با يک ليوان قهوه و يک دستمال اومد بالای سرم و گفت پاشو اين قهوه رو بخور، يک نفسی بگير، باز بيا سر کار. بنده خدای از همه جا بی خبر که فکر می کرد اين اشک ها مال عقب بودن کاره بهم گفت داری خودت را داغون می کنی! گور بابای پروژه و کار! حالا تا دوشنبه تموم نشد که نشد؛ تو که نبايد اينقدر اذيت بشی. گفت پاشو برو يک آبی به دست و روت بزن يک نفسی تازه کن و بيا...

خلاصه که خوندن مطلب علی بد جوری من را تحت تاثير قرار داد و نظرم را نسبت به اين کار عوض کرد. من مطمئنم که وقتی الپر ميگه حرکت حساب شده جمعی ما می تونه منجر به آزادی مجتبی بشه از سر شکم نمی گه و يک چيزی می دونه که ميگه. بنابراين من به قول اون همکارم ميگم گور بابای کار و پروژه. اگر من بتونم با يک نوشته و يک نامه و يک پتيشن به آزادی يک انسان از زندان کمک کنم، اين نهايت بی معرفتيست که نکنم و کم بگذارم.

فکر می کنم که اين کار ارزشش از حمايت از گنجی هم بيشتره. به اين خاطر که گنجی آدم شناخته شده ايه که هزاران حامی پشت سرش داره و اين زندان رفتنش هم در نهايت به نفعش تموم خواهد شد. ولی اين جوون يک آدم تنها و بی پناهه که شايد به غير از من و ما و خودش هيچ حامی ديگه ای نداره و تنها چيزی که از اين زندان عايدش شده يا خواهد شد سکته پدر پيرشه و اشک و آه مادرش.

بنابرين من هم حمايت خودم را از آزادی مجتبی سميعی نژاد اعلام می کنم و لوگوی بد ترکيب الپر را هم می گذارم بالای مطلبم. هر چند که اينقدر اين لوگو ضايع است که ممکنه تاثير منفی داشته باشه. اميدوارم که هر چه زودتر هم تا قبل از آزادی مجتبی يکی اين لوگو را عوض کنه و برای الپر هم يک کلاس آموزش لوگوسازی توصيه می کنم.

پی نوشت- الان ديدم که سخن عزيز يک نامه بسيار خوب خطاب به شاهرودی آماده کرده که بی اجازه از ايشان عين نامه را اينجا می آورم و به شما دوستانی که وقت و حوصله نامه نوشتن نداريد هم توصيه می کنم از همين نامه استفاده کنيد.

"جناب آقاي شاهرودي! از شما خواهش مي کنم مجتبي سميع نژاد را آزاد کنيد!
جناب آقاي شاهرودي
من از شما به عنوان يک نويسنده تقاضا مي کنم، دستور آزادي مجتبي سميع نژاد را صادر فرماييد. مجتبي سميع نژاد جواني است که تنها به جرم نوشتن به زندان افتاده و طبق شنيده ها متهم به ارتداد است.

جناب آقاي شاهرودي
من مجتبي را نمي شناسم و چيز زيادي از او نمي دانم، ولي مي دانم به زندان انداختن يک جوان به جرم ابراز عقايدش، جز آسيب براي ايران و ايراني حاصل ديگري نخواهد داشت. حضرتعالي اگر آن سخنان را در جمع دادستان ها ايراد نمي فرموديد من هرگز اين نامه را خطاب به شما نمي نوشتم، ولي اگر حقيقتا آن حرف ها، حرف دل تان است، در شما اين قدرت را مي بينم تا دستور آزادي اين جوان را صادر کنيد.

جناب آقاي شاهرودي
جرم مجتبي سميع نژاد قتل و جنايت و غارت و چپاول نيست که نياز به بررسي و تشکيل هيئت داشته باشد. جرم او در حد حرف زدن يک جوان دانشجوست و نه بيشتر. من استدعا مي کنم براي اثبات صداقت کلام خودتان هم که شده اين جوان را آزاد کنيد.

جناب آقاي شاهرودي
من يک نويسنده ام و جز نوشتن کار ديگري نمي دانم. من يک منتقدم و جز انتقاد کار ديگري نمي توانم. ما آنچه مي نويسيم حرف و سخن بخشي از مردم اين سرزمين است. من از زبان اين مردم از شما تقاضا مي کنم مجتبي را آزاد کنيد.

با احترام
"

Friday, May 06, 2005

ل مثل لينک

.
آب دستتونه بگذاريد زمين و بياييد معرکه گيری شهردار تهران را تماشا کنيد.

YahooVideo سرويس جديد ياهو برای جستجوی فايل های تصويری.

نرم افزار جديد گوگل برای بالا بردن سرعت وبگردی

گزارش آلودگی منطقه خود را ببينيد.

اين بابا عجيب موضوع را جدی گرفته.

Thursday, May 05, 2005

ل مثل لينک

.
کنفرانس بین المللی وحدت اسلامی !

خداوکيلی تنها راه حل عملی وحدت بين مسلمين همينه که همشون بخوابند بلکه کار به کار هم نداشته باشند.
به سبک اسکار: ممنون از زيتون عزيز. تشکر ويژه از محمد برنو. سپاس از اون آخوند آخری که دهنش بازه دوپاس به اون وسطی که خيلی متفکرانه خوابيده و پاس آخر برای اون زيبای خفته جلويی و اين عکس را من تقديم می کنم به آيت الله منتظری عزيز که با اعلام هفته وحدت اين امکان را برای يک مشت آخوند مفتخور بی مصرف فراهم کرد که هر ساله از زيمباوه و موريتانی و سودان و مادااگاسکار در هتل های تهران جمع بشند و با پول ملت بدبخت يک هفته بخورند و بر...نند و البته بخوابند و چاق و فربه برگردند به گورستونی که ازش آمده بودند تا سال بعد.

به سبک معين (نه اون معين، اين يکی معين): رای بده حيا کن / رفراندومو رها کن / نه ابراهيم، نه شيرين / به اکبر اکتفا کن / به اکبر اکتفا کن!

عکس های نشست وبلاگ نويس ها با معين (نه اين معين، اون يکی معين)
باز هم عکس
اين هم گزارش جلسه
اين هم يک گزارش خوب ديگه به علاوه لينک به تمام مطالب در مورد اين جلسه

کسی ديگه. وبلاگ فارسی يک آلمانی.

ديس فرمولا ايز وری خفن!

گزارش جشنواره بلاگر های دانشجو را در مجله اينترنتی مکث بخوانيد.

جوابيه دفتر سردکت قاليباف به جوّ سازی های اخير

.
اينجا يک مطلب به اصطلاح طنز بود که به دليل بی نمکی مفرط و برای پيشگيری از حروم شدن يک سوژه ناب، حذفش کردم.
از تمام دوستانی که در اين فاصله مجبور به خواندن اين مطلب شدند و گفتند "اَه اَه يخ کنی بی نمک" و يا "قربون عمت بری با اين طنز نوشتن" عذرخواهی می کنم.

Wednesday, May 04, 2005

چهارمين جلسه عمومی وبلاگ نويسان در پالتاک

.
زمان: شنبه ۷ می برابر با ۱۷ ارديبهشت ساعت ۱۰ شب به وقت تهران
مکان: اتاق گفتگوی blogiran در پالتاک
موضوع جلسه: آگهی در وبلاگ ها
ورود به اين جلسه برای عموم آزاد است