.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Friday, April 30, 2004

لوح برای جانباز يا جانباز برای لوح

خبر فوت شوهر دختر عموم را شنيدم ۴۸ سالش بود و دو سال بود فوق تخصص جراحی چشمش را گرفته بود. صبح هم خبر گل آقا را گرفته بودم، حالم گرفته بود. نشستم به وبگردی ، ديدم خوابگرد به روز کرده کليک کردم رو لينکی که داده بود ای کاش نمی کردم. خوندم، باز خوندم يک بار ديگه بعدش بغضه ترکيد و ...

نمی تونستم فقط يک لينک خشک و خالی بدم. اينی که ميخونيد خودش اومد.

زن و بچه هاش ، آره بابا ما مخلص خانواده همه جانبازا و شهدا هم هستيم. آره بابا ! حتما حتما بزار اعتبار برسه خودت که ميدونی حاجی مشکل بودجه داريم، ولی چشم، روی چشام. حاجی جون يه لحظه ببخشيد، آقا بدوييد بيايد، دور اين لوح چرا اينجوريه؟ مگه نگفته بودم سنگش بهترين باشه. حاجی قربونت، خانم علی آقا و پنج تا بچه ها رو بگيد بياند، ميخوايم پرده برداری کنيم, خبرنگارای خارجی همه آمدند ؟ دسته موزيک آماده است؟ همه چی آماده است. علی جان دمت گرم و روحت شاد که چه به موقع رفتی. حاجی ، فکر بهتر، ميخوای از خانمش سوال کن ببين ميخواد به جاش يک خيابونی ، کوچه ای چيزی به اسمش کنيم.

ل مثل لينک

Robosuarus بزرگترين روبات اسباب بازی دنيا.
Robosuarus در حال خوردن ماشين و هواپيما و باد گلو کردن آتش. دو

دو کلمه هم از مادر عروس بشنويد .

مايکل جکسون بيگناه تشخيص داده شد البته از جانب خودش.

عکس ژنرال ارتش صدام که قراره با توافق آمريکا کنترل شهر فلوجه را به دست بگيره.

کيومرث صابری (گل آقا) به ديار باقی شتافت. دو ـ سه

رابطه رياضيات و قضاوت

خوب، خدای را هزاران بار شاکريم که سر انجام بعد از بحث و جدل چندين ساله در مورد جرم سياسی و زندانی سياسی و بوق زدن های متوالی استکبار جهانی سر انجام اين مبحث به دست با کفايت قاضی القضات حضرت آيت الله العظمی هاشمی شاهراقی - شاهرودی عراقی - به انجام رسيد و علت تمام سوء تفاهم ها مشخص شد. بخوانيد ـ از ايسنا:

"رييس قوه‌ي قضاييه در پاسخ به اين‌كه «رييس جمهور گفته است در زندان‌هاي ايران زنداني سياسي داريم»، گفت: من نمي‌دانم مقصود ايشان چه بوده؟ اگر مقصود اين است كه كسي براساس قانون محكوميت سياسي داشته كه بايد بگوييم ما هنوز جرم سياسي، محكوميت سياسي و در نتيجه زنداني سياسي نداريم، زيرا مجلس هنوز چنين چيزي را تصويب نكرده و در اين باره قانون مصوبي وجود ندارد.
وي افزود: آن‌چه كه در محكوميت‌ها و رسيدگي‌هاي قضايي انجام مي‌شود ممكن است از نظر موضوعي كه متهم براساس آن مجرم شناخته مي‌شود در عرف دنيا و يا در فرهنگ حقوقي جرم سياسي تلقي شود، اما چون قانون آن را در ايران نداريم، بنابراين دادگاه هم نمي‌تواند براساس مباني حقوقي حكم كند و بايد بر پايه‌ي قوانين جزايي مدون و مصوب مجلس راي صادر كند، بنابراين فعلا قاضي تحت عنوان «جرم سياسي» نمي‌تواند هيچ حكمي را صادر كند، چون قانون آن را ندارد و قهرا مجبور است براساس قوانين مصوب كه همگي قوانين عادي محسوب مي‌شوند به پرونده‌ها رسيدگي و حكم صادر كند و اگر بخواهد عنوان ديگري را جرم محسوب كند، از نظر قضايي تخلف كرده و ممكن است داستان انتظامي قضات او را تحت پيگرد قرار دهد.
هاشمي شاهرودي ادامه داد: اگر زندان‌يي هم اكنون در زندان است در صورتي كه قانون جرم سياسي تصويب شود مي‌توان به او گفت زنداني سياسي، اما در غير اين صورت خير؛ بنابراين تمام زندان‌ها و محكوميت‌هايي كه تا كنون داده شده همگي براساس قوانين عادي جزايي است و تا آن قانون تصويب نشود، ما جرم سياسي و زنداني سياسي نداريم."


همين مطلب به زبان رياضی سليس : يک مسأله ای وجود داشته ولی صورت مسأله نبود هر چی هم که گشتيم صورت مسأله را پيدا کنيم پيدا نشد. حالا بايد چکار ميکرديم آيا بايد ميگذاشتيم اين مسائل همينجوری راست راست راه بروند و به ريش ما بخندند که ديديد نتونستيد حلمون کنيد. شما خود تون بوديد ميگذاشتيد. بنابر اين برای تودهنی زدن به اين مسائل به اين اجماع رسيديم که از صورت مسائل ديگه استفاده کنيم. در واقع به اين نتيجه رسيديم که مسأله، مسأله است و چه فرقی ميکنه که صورتش چی باشه الحمد الله فرمول ها رو که داريم و همه مسائل هم يک راه حل بيشتر ندارند. و اينجوری بود که اينجوری شد .

واقعا انسان از اين منطق و استدلال قوی انگشت به دهن می ماند.

Wednesday, April 28, 2004

ل مثل لينک

شرح کشته شدن کودک عراقی در فولوجه به دست تک تير انداز آمريکايی. عکس های کودک کشته شده.

قرارداد S-1 گوگلِ برای Public شدن و ورود به بازار سهام. فايل PDF 161 صفحه

فيلم گل خدای هاشميان در بوندس ليگا.

مجموعه عکسها و خبر ها از اعتصاب کارکنان آليتاليا .

ابطحی در حين تهديد امنيت ملی دستگير شد.

آمريکای ها در فلوجه .نظرتون راجع به اين چيه. راجع به اين چی.


فيلمی از تصادف مرگبار کلمبيا که منجر به مرگ بيشتر از بيست دانش آموز شد

عکس ديگو مارادونا در زمان ترخيص از بيمارستان.

آقا ، پشمام ريخت وقتی پشم های اينو ديدم طفلک اگه ايران بود چه اجر وقربی داشت با اين همه پشم. قبل از عمل بعد از عمل اسلايد شو

Front Line امشب به بررسی تاثير اعتقادات مذهبی بوش در حکومت داری می پردازه. از دستش نديد. ۹ شب کانال PBS کاليفرنيا. لينک به Front Line. ساعت پخش برای محدوده شما.

۴۰ سال بعد در همين روز. طنز جدد ابراهيم نبوی. خيلی باحاله، حتما گوش کنيد.

آناتولی کارپف يک طرف ۱۳۰۰۰ هزار تا کوبايی طرف ديگه.

کنسرت کامکارها در جشنواره لوچانو بريو در لندن.

داستان انتقاد و خود کاذب

دوست وبلاگ نويس آقای طاهريان در حاشيه ای بر نشست جوانان و خاتمی زبان به انتقاد از همکاران در وبلاگستان گشودند. من اينجا قصد ندارم از کس خاصی دفاع کنم که دوستان انتقاد شده هم زبان برنده تر و هم قلم پر نفوذ تر از من دارند و به اصطلاح هر کدوم صد تا منتقد را به تنهايی حريفند. در حقيقت هدف من از اين نوشته بررسی دو سه نکته است که از ديد من اشکال اکثريت ما مردمه و خوشحالم و متشکر از آقای طاهريان عزيز که زمينه ساز اين بحث شدند، چرا که تفکری که در پس نوشته ايشان هست، باور داشته باشيم يا نه تفکر بسياری از دوستان فرهيخته ماست .به واقع مشکل در همه مشترکه فقط جبهه ها فرق ميکنند .

اول اينکه اغلب ما مانند آقای طاهريان بسيار منتقد های حرفه ای و خوبی هستيم ولی در ارائه راه حال هميشه مشکل داريم. برای مثال محمد رضای عزيز بر طبق گفته خودش با انجمن وبلاگ نويس ها مخالف بوده ، الان هم اعتقاد دارند گزينش يک گروه و دعوت آنها به مصاحبه و نشست درست نيست. در واقع ايشان هم انتصاب و هم انتخاب را رد ميکنند ولی توضيح نمی دهند که به جای اين دو چه بايد کرد.
گاهی اين يک مخالفت ساده است که بر حسب عادت انجام ميشه و خيلی مواقع هم اين مطلب ميتونه ريشه در خود محوری داشته باشه، به اين بيان که انجمن و انتخابات مفيد نيست چون احتمال انتخاب برای من نيست و انتصاب هم بد است چون من جزو منتصبين وگزينش شده ها نيستم . البته من مطمئنم که آقای طاهريان جزو دسته دوم نيستند و چه بسا که حتی اگر خود نيز به جای نيما گزينش می شدند برای مصاحبه با بی بی سی باز اين مطلب را در انتقاد از خود قلمی ميکردند .

دوم اينکه نسل من و آقای طاهريان يا همان نسل انقلاب با يک خصوصيت بارز رشد کرده و با کمال تاسف اين خصيصه در اکثر ما نهادينه شده و اون دورويی ، ريا کاری و تزويره . و ميوه اين زهردرخت برای ما چاپلوسی و دم تکانی و خود سانسوری بوده. هر چند که تلخه گفتنش ولی اين زهردرخت تقريبا به طور کمابيش در همه اين نسل نهادينه شده و ريشه گرفته. محمد رضا جان ! ميدانی از کی و چگونه اين داستان شروع شد. از اون روز هايی که من وتو در صبحگاه مدرسمون موظف بوديم که قران بشنويم و به آمريکا و انگليس فحش بديم و پرچم هاشون را زير پا لگد کنيم . از اون روزايی که ظهر ها بايد نماز جماعت می خوانديم و تاتر حسين فهميده بازی ميکرديم و در جشن های پر شکوه دهه فجر سرود " روز بيست و دوم بهمن آمد، منتظران انتظار ها سر آمد " می خوانديم و عصرش بعد از مدرسه هايده بود و شهرام شب پره ، Duran Duran بود و Back Street Boys و مدونا . فيلمهای وسترن آمريکايی بود و شوی سال نوی تپش و عشق به هر چيزی که روش مارک Made In USA داشت. از آدامس بابل گام بگير تا تيشرت و شلوار جين و يا حتی ماشين کاديلاک ، يادته ! يادت مياد که خواهر من و خواهر تو چه جوری مجبور بودند برند مدرسه و توی خونه چه جوری بودند. دو شيفته شده بوديم. از صبح تا عصر بايد ميدونستيم که هر آنچه که ربط به حکومت اسلامی داره مقدسه واز عصر به بعد همون را بايد متعفن می ديديم.

ميدونی ! تقصيری نداريم، يک چيز ديگه بوديم ، يک جور ديگه بوديم اما زورمون کردند که اونی که هستيم نباشيم و يک چيز ديگه باشيم که اون ها دوست دارند. مهم هم نيست که کدوم جور خوبه و کدوم بده. مهم اينه که حالا ديگه عادت کرديم که بعضی موقع ها بسته به جاش و بسته به آدمهايی که باهاشون طرفيم خودمون نباشيم ، فيلم بازي کنيم. هممون مثل همون آقای غفوريان که شما ميگی هنرمند های خوبی شديم، همه حرفه ای. "اينو بنويس که فلانی خوشش بياد ، اونو نگو که به اون يکی بر بخوره ، ريشتو اين چند روز نزن که فلانی روت حساب کُنه و ... ".
و اينجورييه که بايد الان هم به شيده بگی سر و وضعت مناسب اون مراسم نبود و نگران اين باشی که حالا راجع به وبلاگ نويس ها چه فکری ميکنند. حق داری، من هم هنوز همينجورم ولی الان ديگه ميدونم که اين اشکال منه نه عيب ديگران. ميدونم داره اذيتم ميکنه، بعضی موقع ها از دست خود دومم عصبانی ميشم ، خيلی مواقع از همراهی با اين خود کاذب خجالت ميکشم . محمد رضا جان، دوست خوبم ، ميدونم که تو هم خيلی مواقع گرفتار اين خود دروغينی. بيا! بيا دوست خوبم مبارزه کنيم که از دستش رها بشيم و دورش بندازيم و بيا که اگه کسی مثل شيده بهمنيار پيدا شد که گرفتار خود کاذبش نبود نه تنها ازش انتقاد نکنيم بلکه به وجودش افتخار کنيم.

برنده پوليتزر ۲۰۰۴ در رشته کاريکاتور

مت ديويس کاريکاتوريست Journal News برنده جايزه پوليتزر سال ۲۰۰۴در رشته کاريکاتور شد.

امسال سال خيلی خوبی برای اين کاريکاتوريست بود چرا که پيش از اين هم به خاطر اين مجموعه کاريکاتور برنده جايزه Herblock شده بود.

کارهای امسال مت که جايزه پوليتزر را برايش به ارمغان آورده ميتونيد اينجا و اينجا ببينيد.

به اميد اون روزی که کاريکاتوريست های خوب خودمون به خصوص نيک آهنگ که شخصا خيلی به کارش علاقه دارم پوليتزر را ببرند. دور نيست، خدا را چه ديديد ، شايد همين سال ديگه باشه.

Tuesday, April 27, 2004

ل مثل لينک

بکن بائر بازی با ايران را سخت ميدونه.

نيروی انتظامی و کشف کوسه های اينترنت.

رابرت داونی بعد از ۱۲ سال از دبورا فالکونر جدا شد. عکس

ايرانمهری ها زنده ها را کشتند. بقيت اللهيا مرده را زنده کردند. دو

مجموعه اخبار و تصاوير اولين بازديد قذافی از اروپا بعد از پانزده سال.
تمام محافضاش دختر های کماندو هستند. دو
فيلمی از اعتراض مردم به قذافی و برخورد تند محافض هاش.
سايت اختصاصی معمر قذافی. هر کی ندونه فکر می کنه اين بابا بزرگترين مصلح بين الملليه.

با يه کم تاخير. شيرين عبادی، دالايی لاما و اسقف توتو در زمان گرفتن دکترای افتخاری درUBC . دو

مجموعه خبر ها و عکس ها از بازديد قربانيان و قضات و خبر نگاران از خانه مارک دوتروکس قاتل سريالی.
تنها دو قربانی بازمانده از مجموع شش قربانی.

گزارشی از جلسه خاتمی با جوانان. کف ميکنيد از سال های بی پرده ای که ازش پرسيدند.

Monday, April 26, 2004

Gmail آدرس ها در

يک چيزی که توی Gmail جلب توجه ميکنه زيادی ساده بودنشه. اين مسأله با اينکه در خيلی موارد ميتونه حسن کار تلقی بشه و موجب راحتی استفاده از ايميل باشه ولی در مورد سيستم Address Book مسلما صادق نيست. واقعيت اينه که در مقايسه با ايميل سرويس های مشابه Gmail دارای ابتدائی ترين فرم Address Book و Contacting هست. به طور مثال در yahoo شما قابليت دسته بندی افراد در کاتاگوری های مختلف، ساختن کاتاگوری های جديد، ساختن ليست برای فرستادن ايميل های گروهی، Import و Export کردن آدرسها، قابليت وارد کردن بالغ بر ۲۰ مشخصه برای هر نفر، سورت کردن و جستجوی آدرسها به طرق مختلف و بسياری از اين دست را داريد. در حالی که در Gmail تنها امکان وارد کردن نام، ايميل و يک توضيح چند خطی را برای هر فرد در ليست داريد و بس. البته اينطور که پيداست قراره که همچنان چيزهای زيادی به Gmail اضافه بشه که شايد بهبود وضع Address Book هم جزو اين پروژه های آينده است. بايد ديد .

Sunday, April 25, 2004

ل مثل لينک

جانباز شيميايی وقتی خوبه که بشه باهاش لوح زد.
مطابق معمول فدا شدن حق مردم در بازی های سياسی. - ۲ -

جنتی و کروبی، مناظره از راه دور.

فروش صد ميايونی مارمولک در سه روز اول اکران.

کشته شدن چهار بيمار بر اثر سهل انگاری در بيمارستان ايرانمهر.
تکذيب مسئولين بيمارستان ايرانمهر.

ليست ثروتمند های دنيا در Sunday Times.

سريع ترين گل تاريخ فوتبال در ثانيه ۲.۵ .

Saturday, April 24, 2004

تو داری سعی ميکنی خودتو شبيه اون کنی که متفاوت باشی در حالی که اون داره سعی ميکنه خودشو شبيه تو کنه که متفاوت نباشه.
دوستايی که از طريق بنر اين سايت در سردبير خودم وارد اينجا ميشند بدونند که تا ۴۸ ساعت ديگه اين بنر از اونجا برداشته ميشه. بنابراين اگر ميخواند که اين سايتو به Favorite هاشون اضافه کنند بجنبند.
از نتيجه کار اين آگهی خيلی راضيم. به اين خاطر که توی اين مدت تونستم که کلی دوستای جديد و خواننده های خوب پيدا کنم. خواننده های حرفه ای که مطمئنم که همچنان با من خواهند موند و مطمئنا که بيشتر و بيشتر خواهند شد. واقعيت اينه که لذت يک نوشته ، هر چقدر هم که شخصی باشه، به خونده شدن و شريک پيدا کردنه. و من اين لذت را در طی دو هفته گذشته بيشتر از هر زمانی احساس کردم.
خوشحالم و افتخار ميکنم به داشتن دوستانی مثل شما.

Friday, April 23, 2004

ل مثل لينک

پت تيلمن فوتباليست آمريکايی که قرارداد ۳.۶ ميليونی را برای پيوستن به ارتش رد کرده بود در افغانستان کشته شد.
عکسهای مرتبط.

دو ايرانی در لس آنجلس به جرم کلاهبرداری ۳۷ ميليون دلاری دستگير شدند.

ماجرای عکس های جنجالی CBS از دايانا بعد از تصادف و اعتراض خانواده دايانا و دودی الفايد.
عکسهای مرتبط که البته بعد از اعتراض ها موارد مورد اعتراض حذف شده.

فاجعه تصادف دو قطار در کره شمالی و کشته و مجروح شدن ۳۰۰۰ نفر.

من موندم اين ۱۷ تا بچه مدرسه ای معصوم چه گناهی داشتند.

اخراج پيمانکار آمريکايی و همسرش به خاطر انتشار عکس تابوت سربازهای آمريکايی.

مقايسه قيمت ماشين های خارجی در ايران.

طفلک دايی هم وضعش بده ها.

آرش طالب نژاد ملی پوش ايرانی الاصل تيم ملی سوئد.
پروفايل آرش - ليست تمام بازکنان ايرانی که در تيم های خارجی بازی کردند

عيالات متحده و پيدا کردن پرتغال فروش .

فروش سربازي براي هميشه منتفي است.

Thursday, April 22, 2004

مسواک و دستمال توالت

مسواک به دستمال توالت: من فکر ميکنم بدترين شغل دنيا رو دارم.
دستمال توالت: پس من چی بگم.
تشابهات ـ
ـ جفتشون برای تميز کردن کثافت ديگران و حفظ نظامت ببخشيد منظورم نظافت بود(اشتباه تايپی)، استفاده ميشند.
ـ هر دو را در جامعه به عنوان عنصر بهداشتی و تميز ميشناسند.
ـ هر دو يک سرنوشت دارند ؛ "سطل زباله" .
تفاوتها ـ
ـ دستمال توالت يکبار مصرفه ولی مسواک را چند ماه و بعضی از مارک های خوبشو حتی تا هفت هشت سال استفاده ميکنند.
ـ با اينکه ماهيت کار هر دو يکيه اما دستمال توالت کارش از ديد عامه خيلی کثيفتره.

Gmail

خوب به سلامتی و دل خوش ماهم Gmail دار شديم. atamadon@gmail.com
سفره ۱۰۰۰ مگابايتی گسترده شده. بنابراين کلو اشربو و لا تسرفو. بخوريد و بياشاميد ولی اسراف نکنيد.

Wednesday, April 21, 2004

ل مثل لينک

اگه يک روز خوب داشتيد و می خواهيد برای بقيه روز حالتون گرفته بشه و اعصابتون خورد؛ حتما اين مطلب را بخونيد.

اين صفا با اينکه ايميل های ملتو جواب نميده اما گاهی جواب های باحالی به کامنتاش ميده.

اين بابا منو ياد اونی ميندازه که اسکتاس هفت تومانی چاپ کرده بود.

صد نفری که بيشترين تاثير را در دنيای امروز دارند در زمينه های مختلف از نظر مجله تايم.
شيرين عبادی در ليست قهرمانان و تنها ايرانی ليست.
شما هم ميتوانيد شخص مورد نظر خود را انتخاب کنيد. مثلا من رفتم و قاضی مرتظوی را انتخاب کردم!

گزارش جوجو از ديدار با شيرين عبادی در UBC .

Tuesday, April 20, 2004

برخورد جسم سخت به سر هاشميان یا برخورد هاشميان به سر جسم سخت

توضيح: اين مطلب را به بهانه درگيری ساندی اوليسه با هاشميان در تيم بوخوم، تقريبا يک ماه و نيم پيش نوشته بودم و همان زمان هم سينا به اين مطلب لينک داده بود بنابر اين خيلی ها ممکنه خونده باشيد. با اين حال و علارغم اينکه لينک های اين پست تقريبا هيچ کدام به جز مال جام جم کار نميکنند (سوژه برای ميثم)، به خاطر موضوع جالبش بد نديدم که يک بار ديگه پستش کنم.

بعد از تحقيقات همه جانب هیات ويژه ما نتايج بررسی های انجام شده به شرح زير و به جهت تنوير افکارعمومی امت شهيد پرور و هميشه در صحنه اعلام ميگردد:
۱-سازمانهايی که در طول مدت تحقيق مورد بررسی قرار گرفتند عبارت بودند از
الف: سازمان قضايی Yahoo Sport 2
ب:وزارت محترم اطلاعات Kicker
پ :دادسانی محترم جام جم آنلاين
ت: اداره اطلاعات و امنيت SL.COM
۲- در مسير بررسی ها هيات محترم ما متوجه شد که ظاهرا دماغ آقای هاشميان در آثار برخورد با يک جسم سخت به اسم Sunday Oliseh شکسته.
۳-آقای وحيد هاشميان که علارغم فعاليت های مشکوک از قبيل عدم پذيرش بازی در تيم ملی و داشتن دوست دختر و رفتن به سينما و غيره مدعی است در تيم بوخوم از باشگاه های فوتبال آلمان بازی ميکند و بر طبق ادعای بوق های استکبار جهانی به سرکردگی آمريکای جهانخوار و آلمان نازی اينا، بهترين گلزن تيم خودش و چهارمين گلزن برتر اين فصل باشگاه های آلمان نازی می باشد، ادعا دارد که اين جسمِ سخت يعنی سر برادر Sunday Oliseh بازيکن نيجريه ای تبار تيم بوخوم که همبازی آقای هاشميان بوده به دماغ ايشون خورده. حال آنکه احتمالات ديگری که موجب اين حادثه شده را نيز همچنان نمی توان از نظر دور داشت. ناظران همچنان در انتظار پليس سر چهار راه ايستاده اند و منتظرند که بياد و کروکی رو بکشه.
۴-مرحله اول (نيمه اول بازی): بر طبق بررسي های انجام شده، ما به اين نتيجه رسيديم که در تمام طول زمان بازی با هانزا روشتوک برادر sunday oliseh با اسم مستعار جسم سخت از آقای هاشميان ميخواسته که توپ را به او بدهد و مرتب به او تذکر ميداده که با توپ وارد محوطه جريمه نشود. علی رغم تمام اين تذکرات شواهد حاکيست نه تنها ايشان به اين تذکرات وقعی نمی گذاشته بلکه در تمام طول بازی ايشان بيتوجه به جسم سخت کار خودش را ميکرده.
۵-مرحله دوم(پايان نيمه اول تا آغاز نيمه دوم):بر طبق اعتراف شاهدان عينی از جمله جناب آقای داريوژ ووژ کاپيتان تيم پس از پايان نيمه اول و در مسير رختکن آقای هاشميان شروع به پرخاش به برادر جسم سخت ميکند و کلمات رکيکی به کار ميبرد از قبيل اينکه تيم مربّی دارد، کمک مربّی دارد، کاپيتان دارد آخه تو اينجا چه کاره ای (خطاب به برادر جسم سخت).
۵- مرحله سوم(نيمه دوم):درگيری های مذکور تا پايان زمان بازی ادامه داشته.

۶-مرحله چهارم(بعد از پايان بازی در رختکن) از زمانی که وارد رختکن ميشوند تا زمانی که آقای هاشميان با دماغ باند پيچی شده در مقابل خبر نگاران ديده ميشود، علارغم پيگيری فراوان هيچ گونه اطلاعی از نحوه برخورد با آقای هاشميان گزارش نشده . با وجود اينکه قراين دال بر حدوث واقعه در اين مرحله است ولی برخی از شاهدان اعلام کرده اند که والله کور شيم اگرما چيزی ديده باشيم. همين طور دادستانی محترم جام جم هم تاکيد دارد که اين اتفاق بين دو نيمه افتاده.
۷-آقای هاشميان اعلام کرده که در پی دو بار تماس تلفنی آقای جسم سخت با ايشان و اعلام شرمندگی، موضوع از ديد ايشان تمام شده است و ميتوان موضوع مربوطه را در اسرع وقت و در نزديک ترين مکان خاک کرد.

با امتنان
هيات تحقيق ما

ل مثل لينک

مارادونا به دليل حمله قلبی در بيمارستان بستری شد ولی حال عمومی او به کندی رو به بهبوده.
عکسهای هواداران در جلوی بيمارستان.

شيرين عبادی و دکترای افتخاری از UBC

ويدئوکليپ دل کوک از آلبوم جديد گوگوش.

سينای عزيز باز نوشتن را شروع کرده.

شهره آغداشلوبرنده جايزه Horizon award از جشنواره پالم بيچ شد.
عکسهای قبل از مراسم
عکسهای مراسم

تقدير رسمی فدراسيون از مايلی کهن : اميد آن داريم که در ناکامی های آتی همچنان ياور ما باشيد.

لينکهای سونداريا هنرپيشه معروف هندی و فعال انتخاباتی که در حادثه سقوط هواپيما کشته شد. ۱ ـ ۲ ـ ۳ ـ ۴

نگرو پونته سفير آمريکا در عراق.

جاسوس و ملکه زيبايی کابينه برکنار شد.

Monday, April 19, 2004

آقا رضا و زندان زنان

ما دوران دانشجويی يه دوستی داشتم به اسم آقا رضا که خيلی سر به سرش ميگذاشتيم يه بار به اين بنده خدا گفتيم که عمه يکی از بچه های هم کلاسی به اسم اميد- که اون هم از دوستان بود و از اون کلکای هفت خط- عاشقت شده و می خواد تو رو ببينه. برنامه ريزی کرديم و از اين ور هم خود اميد رو به جای عمش گريم کرديم و لباس دخترونه پوشونديم و با آقا رضا قرار ملاقات گذاشتيم. خلاصه اين آقای اميد خان در نقش عمش يه سه چهار ساعاتی اقارو گذاشت سر کار و ما خنديديم. جالب اينجا بود که بعدش که اميد رفت اقا رضا هوش سرشارش گل کرد و افاضه فرمود که خدايا اين چشماش چقدر شبيه اميد بود. حالا؛ آقای آقا رضا کجايی که بيای و شباهت های ديگه رو کشف کنی.

حکايت، حکايته زندان زنانه . چند وقت بود که فيلم فارسی به اين خوبی نديده بودم. واقعا کار منيژه حکمت توی اين فيلم بی نظير بود. اول از داستان فيلم بگم که عجيب آدم باهاش احساس نزديکی ميکرد. داستان فيلم روايت ۱۷ سال از زندگی ۲ نسله در زندان و جدال فرسايشی آنها با مسئول زندان.

با ورود رئيس جديد (رويا تيموريان) به زندان. زندانيا که تا اون موقع بی خيال همه جا تو زندون داشتن عشق وحال ميکردند و خيلی کسی کاری به کارشون نداشت فهميدند که ديگه شرايط فرق کرده. حالا ديگه بايد مطيع نظمی می شدند که رئيس جديد ديکته ميکرد در واقع زندان تبديل شد به زندان با اعمال شاقه و اولين قربانی سرپيچی هم کسی نبود جزميترا (رويا نونهالئ) که با اعتراض به حجاب کامل اجباری نتيجه ایِ بهتر از انفرادی و شلاق و تراشيده شدن سر نصيبش نشد.

در گذران سالها نسل اول زندان-با شاخص ميترا- علارقم چالش های جدی با رئيس زندان هميشه در نهايت مرعوب مديره زندان بود. هر چند که اين جدل زير پوستی ولی دائمی نسل اول سبب ساز استحاله و دگرگونی تدريجی رئيس زندان شد. به طوری که با ورود نسل دوم يا نسل زندان-با شاخص سپيده يا همان اسی (پگاه آهنگرانی)- شرايط عوض ميشه. سپيده که خودش توی زندان به دنيا آمده حالا به جای حجاب کامل کلاه فرانسوی به سر ميکنه و جلوی رئيس مقتدر رژه ميره و متلک ميگه. ديگه حالا اون رئيس مقتدر خسته تر و پريشانتر از اونه که کلاه از سر سپيده ۱۷ ساله برداره . ۱۷سال زمان برای اون کافی بوده تا بفهمه برخورد قهری با نسل اول بر سر نسل دوم چی آورد. حالا ديگه می خواهد پوست بندازه می خواهد که از زندان خود ساختِه رها بشه. از سپيده فرسنگها فاصله داره ولی... .

صحنه آخر فيلم بينهايت زيبا و به ياد موندنيه. اونجا که در اهنی قطوربالا ميره و ميترا به سوی روشنايی و به جهت ديدار سپيده از در بيرون مياد و رئيس مقتدر سابق با چشمان نمناک در اين سوی ديوار؛ صدای پايين امدن دروازه؛ اخرين سوسوی روشنايی و دوباره تاريکی.

در آخر لازمه که از نورپردازی عالی و همين طور موزيک متن فيلم که کار کيوان جهانشاهی بود هم تعريف کنم. ضمن اينکه يکبار ديگه کلاه از سر بر ميدارم به افتخار منيژه حکمت و ميگم که بيصبرانه منتظرِ کار جديد شما « ۱۰۰ سال پارلمان هستم».

و در آخر آخر. ای کسانی که زندان زنان را نديده ايد بشتابيد و ببينيد که غفلت موجب پشيمانيست.


ل مثل لينک

ثروتمندان بريتانيا و ايرانيان ثروتمندتر از ملکه.
تقريبا شبيه گزارشيه که من قبلا در مورد ثروتمند های دنيا تهيه کرده بودم. لينک به اون گزارش.

شاهزاده تايلند عضو افتخاري هيات علمي دانشكده روانشناسي و علوم تربيتي مي‌شود.

دندانپزشکی به زبان ساده.

Sunday, April 18, 2004

انتخاب رهبر جديد حماس

تکميل خبر ـ به دليل اعتراض ايشان به اين وبلاگ به خاطر عدم درج کامل سخنرانی ايشان در اينجا ضمن پوزش از ايشان متن تصحيح شده مجددا درج ميگردد.

لطفا با لهجه حسنی بخوانيد

خوب در اين لحظه از استراتژی بايد انتخاب حماس رهبر جناب آقای {سی ثانيه سکوت و بعد نشان دادن انگشت شصت به دوربين فيلم برداری و فرياد} بياخ ای شارون بی ناموس؛ {بعد با يک لبخند مرد رندی و با لحن عشوه گرانه} فکر کردی اسمشو ميگم که باز بری راکت. {دوباره با فرياد} بی ناموس کپيوغلی ؛ حالا اصلنش اون ياسين که به درد گوش تو ميخورد و اين عبدل عزيز که من از کرواتش خوشم نمی آمد به کنار؛ بی ناموس بيشرف؛ حيف اين ماشينای نوی سفيد و خوشگل نبود ای استکبار. شنيدم هر کدام ۲۵ تا اسب بخاری داشتند. استراتژی من اينه که انتقاد دارم از اين آقای حماس که اين همه اسب و بخاری را با يه ماشين ميبره. همه حساب خوندی تو اکابر .اگه هر اسبی يه ميليون تومان و هر بخاری حتی همين گازی های وطنيش بيست هزار تومان باشه بايد حساب کنيد چه سرمايه ای را اين شارون بيناموس به باد داده. از اين لحظه اخطار ميکنم ای حماس رهبری! مراقب اين ماشين ها باش. اينا پول بيت الماله اِشّک. و تو ای شارون بی ناموس بدون که ما حماس رهبرو قايم ميکنيم وتوی بي ناموس اگه خواستی که پيداش کنی بايد تابع مقررات جهان باشی؛ اولندش بايد چشم بذاری ، ثانيا بايد تا ده بشمری، بعدش بيای. و منم همينجا از اين آقای عنان ملل؛ که اسمش يه خورده بی تربيتی و بهش توصيه ميکنم تغييرش بده به بنان يا انار؛ خواهش دارم که نظارت کُنه که اين بی ناموس شارون زير چشمی نگاه نکنه.
والسلام

به سبک داور عزيز

وکيل مجلس از نوع ششم


اولی : بابات چکارست؟
دومی : بابام وکيل مجلسه .
اولی : کارش چيه ؟
دومی : برای مملکت قانون وضع ميکنه. بابای تو چکارست .
اولی : بابای من پاسبونه.
دومی : چکار ميکنه ؟
اولی : پنج تومان ميگيره، ميشاشه به قانونی که بابات وضع ميکنه .


Saturday, April 17, 2004

خبر مهم

عبدلعزيز رنتيسی رهبر جديد حماس به دست نيروهای اسرائيلی کشته شد.

اتومبيل الرنتيسی در حالی که در شهر غزه در حرکت بود مورد اصابت حداقل دوموشک يک هليکوپتر اسرائيلی قرار گرفت . رهبر حماس و دو باديگارد او در اين حمله به قتل رسيدند. ظاهرا شارون به حرفاش در مورد کشتن مخالفاش و کسانی که از ديد او در کشتن شهروندای اسرائيلی دست داشتند، داره به طور جدی عمل ميکنه.

رنتيسی در يکی از آخرين سخنرانی هايش ادعا کرده بود که بوش دشمن خدا، اسلام و مسلمين است. به اعتقاد او چون شارون وبوش به جنگ خدا رفته اند بنابر اين خدا نيز با آنها و آمريکا خواهد جنگيد و پيروز خواهد شد.

اسلايد شو ۲۹۳ عکسی Reuters از محل حادثه.

حس غريب افتخار

بيشتر از ۱۲ ساعته که از پيروزی ايران بر چين ميگذره ولی من هنوزم دستم درد ميکنه و صدام خروس جنگی شده، می دونيد چرا، از بس که بعد از هر گلی که ايران زد با شدت هر چه تمام تر اين مشت های گره کرده را به سمت اينور و اونور حواله دادم و فرياد گل، گل سر دادم و بعد هم بغض و بغض و بغض تا صدای بنان و آواز ای ايران برای شکستن و جاری شدن. تقريبا مثل هميشه .

ولی؛ ولی چيزی که نميدونم اينه که چرا ؟ چرا من بايد تا اين حد عکس العمل عاطفی شديد در مقابل افتخار از هر نوعش داشته باشم. به من نگيد که به خاطر غربت ، Homesick شدی و از اين حرفها چرا که اولا تو منطقه ای که من زندگی ميکنم اونی که غريبه، غير ايرانی ها هستند، دوما اين چيزی نيست که تو اين دو سه سال مهاجرت توی من به وجود اومد باشه و بوده با من از وقتی که بودم.

اصلا نيازی به اين همه توضيحات نيست. راستش من فکر ميکنم همه هم نسلی های من در اين حس غريب افتخار با من همداستانند. حسی که من فکر ميکنم از خشم فرو خورده دو دهه تحقير ريشه ميگيره. حسی که ريشه در دو دهه سرکوب ابتدايی ترين نياز های کودک و نوجوان و جوان ايرانی داره. هيچ کس بهتر از من و امثال من نمی تونه مزه شيرين افتخار را ساعت ها و روزها و ماه ها توی خيالش مزمزه کُنه و باهاش حال کُنه. همون طور که هيچ کسی هم به خوبی هم نسل های من مزه تلخ و گس تحقير و توبيخ و قدغن ها را بر روح خود تجربه نکرده. آره ، واقعييت اينه که توی يک دهی بوديم که به اندازه يک دنيا قدغن داشت.
بچهگيمان به تحقير شدن از مربّی امور تربيتی و بچه کميته ای چهارده ساله ای گذشت که سر هر کوی و برزنی امر به بو کردن دهان پدر سی سال قاضی من ميداد. قدغن هامون آستين کوتاه و شلوار کوتاه و حجاب اجباری بود .و همه تفريحمون کيهان بچه ها بود وشعار دادن سر صف مدرسه و يک ساعت برنامه کودک و علی کوچولو ،اين مرد کوچک.

بزرگتر که شديم بازم همين ها بود فقط امور تربيتی ها بيشتر شده بودند (لابد به خاطر بی تربيت تر شدن ما) و به همان نسبت گشت های خيابانی تفتيش عقايد و اين بار ما هم در جرگه شکار هايشان .قدغن ها هم با ما رشد ميکرد، خنده در خيابان قدغن ، نگاه به دختران قدغن ، و ... قدغن، قدغن، قدغن . و تفريحمون بود دنيای ورزش و تعقيب نتايج بازی های واليبال نشسته دهه فجر و ديدن فيلم سنگام، البته در دخمه.

جوان شديم و بايد به همان نسبت بيشتر تحقير می شديم؛ پس بگير و ببند های هر روزه بود و اگر به گه خوردن نمی افتادی تا مرهمی باشی بر عقده های روانی طرف مقابلت ؛ آنگاه سر و کارت بود با کميته و شلاق و جريمه و... ؛چرا ؟ برای اينکه نوار در ماشين داشتی، برای اينکه از جردن رد ميشدی، برای اينکه اسکی ميرفتی و برای همه اينها تو موظف بودی که تحقير بشی.

بله ؛ ديگه به جايی رسيده بودی که تمام تفريحاتت مستوجب تحقير بود و سرکوب. ولی نکته در اينجاست که در تمام اين مدت نه تنها مستوجب تحقير نبوديم که به دليل استقامت در مقابل سختی های دوران گذار مستحق افتخار. از اين روست که هر گاه افتخاری از برای يک ايرانی حاصل ميشود همذات پنداری ميکنيم و بغض فرو خفته توام با تحقيرخود را نثار حس غريب افتخار به هموطن ميکنيم.

Friday, April 16, 2004

ل مثل لينک

سرباز آمريکای اسير شده در عرق در جلوی دوربين ظاهر شد.
ويدئو سرباز اسير.

هنوز دوميش در نيومده اين بابا به فکر سومی افتاده.

ليست بلندترين برج های دنيا.

چرا امين زاده از نمايندگی خاتمی در صدا و سيما استعفا داد.

ديويد ريکمن بوکسور آمريکايی، دو روز بعد از ناک آوت شدن مرد. اصل خبر به همراه عکس های زمان حادثه.

يک سايت خيلی باحال ضد بوش.
اينجا هم لينکستون اتحاديه متنفرين از بوش.

Berners-Lee يا آقای WWW ، مخترع اينترنت، مفتخر به تصاحب جايزه يک ميليون يورويی هزاره شد.
قبلا هم مفتخر به دريافت لقب سر و نشان شواليه گری شده بود.



راهنمای لينک دادن مدرن

يادتون باشه، وقتی که ديگه خيلی ميخواهيد تيريپ روشنفکری بگذاريد و بگيد با بقيه فرق ميکنيد؛ بايد حتی لينک دادنتون هم مثل آدميزاد نباشه. اگه نه بد ميشه.

راهنما - برای اونايی که بو ميدند : بايد روی يه نقطه اون وسطا کليک کنيد.

Thursday, April 15, 2004

ل مثل لينک

ويدئو گزارش ترور خليل نعيمی ديپلمات ايرانی از محل حادثه.
عکس قربانی

ويدئو گزارش ايتاليا بعد از کشته شدن گروگان ايتاليايی درعراق.
ويدئويی از گروگان های ايتاليايی

خاطرت يک وبگرد از خود جهنم - قسمت سوم

از اونجا حرکت کردم و يک مقدار جلوتر ديدم يکی کنار پل ايستاده و داره گلاب به روتون بالا مياره. رفتم جلو که کمکش کنم ولی تا شناختمش خشکم زد. يارو سعيد خودمون بود. در حالی که سعی ميکردم به ترس وتعجب خودم فائق بشم ازش پرسيدم: آقا سعيد چی شده. کمکی از دست ما بر مياد. بدون اينکه برگرده وبه من نگاه کنه سرش را به علامت تاسف تکون داد و چند بار زير لب گفت: امان از اعتياد پدر اين اعتياد بسوزه .

تعجب کردم، نميدونستم که معتاد شده. پرسيدم چی شد که معتاد شدی: در حالی که چمباتمه زده بود، برای اولين بار سرش را با زحمت به سمت من برگردوند و با چشمای خمار جواب داد: ای امان، امان از واجبی خوب، هر چند که رفيق بد هم بی تاثير نبود.

تازه اونجا بود که فهميدم قضيه چيه. فکر کردم که الان يه جورايی زيادی زده و به اصطلاح Over Doze شده. بهش گفتم: مثل اينکه زيادی زدی ، پاشو بريم، بالاخره تو اين همه مرده يه دکتری، پرستاری چيزی پيدا ميشه کمک کنه.

در حالی که سرش را بين زانوهاش قايم کرده بود گفت برو بابا خيلی پرتی ، چی چی رو زيادی زدی. اينجا اصلا گير نمياد. بعد سرش را بالا آورد و در حالی که با دستهاش به سمت پريا و فرشته هايی که با سرعت در بالای سرمون، روی پل در حال رفت و آمد بودند اشاره ميکرد داد زد که اين فلان فلان شده ها هم که واسه يه سر انگشت واجبی که هزار تا هم کوفت و زهر مار قاطی داره پول خون باباشون را حساب ميکنند. بعد با تاسف رو به من کرد و با حالت مظلومانه ای گفت : ببين چی بوديم و چی شديم، يادش به خير، اون دنيا چه اَجر و قربی داشتيم، سينی سينی برامون واجبی سناتوری صادراتی سرو ميکردند. حالا بايد برای نيم سيرش منت هر کس و ناکسی را بکشيم. کار زيادی نمی تونستم براش بکنم فقط دعا کردم که اميدوارم رفقای ساقيت هر چه زودتر از اون دنيا بياند که تو اينقدر در مضيفه نباشی.

کم کم ديگه داشت نوبت ما ميشد که بريم توی صف نامه اعمال.


ل مثل لينک

مصاحبه يک وبلاگ نويس با يک همجنس گرای ايرانی.

Server با Server چه تفاوتي دارد؟

آدمی که سايتش هک شده ميگه زشته که سايت ما هک شه.

محمد مايلي كهن به استقبال تيم ملي اميد چين رفت

کن ليوينگستون شهردار جنجالی لندن شارون را مستحق زندان ميداند.

صحبت از کن شد ؛ اينم چند تا فلش باحال از ايشون.

بن لادن و پيشنهاد صلح به اروپا.
انگليس قبول نکرد.

نامهِ از يکی تو يه جای دنيا به يکی ديگه تو يه جای ديگه

ای نامه که ميروی به سويش از جانب من ببوس رويش

اميدوارم که خوب باشيد و سلامتی برقرار باشه. از حال ما خواسته باشی همه خوب خوب هستيم و ملالی نيست جز دوری شما. اينجا الحمدالله همه خوبيم و هيچ نگرانی نيست.

ننم بزنم به چوب ماشاالله جون سگ داره برای همين با اينکه الان تو کماست نگرانش نيستيم. ميدونی که بازم سکته مغزی کرده و نصف تنش فلجه ولی دکترا ميگند که اگه اين سکته قلبی سومی رو هم بتونه جون سالم به در ببره مشکل سرطان و قندش هم حل شدنيه. کليه هم که خدا رو شکر نداره و از بابتش نگرانی نيست که حالا چی بشه چی نشه. ميمونه کبدش، که اونم الهی فداش بشم اين آقای دکتر رو؛ تو نميدونی که اين چقدر انسانه ؛ خدا خيرش بده ،گفته که يه سگ و يه گربه و يه موش گنده توی آزمايشگاهش داره که ننم ميتونه کبد يکيشون رو بگيره البته بابام سگه رو ترجيح ميده چون ميگه که هم وفادار تره و هم به وقتش خوب پاچه ميگيره. با تمام اينا که گفتم ماشاالله ننم هنوز هم از اون نظر سرپاست و آقام دمش گرم شب جمعه به شب جمعه؛ بعله ديگه.

بگذريم، آقام الحمدالله يه کار خوب توی شهرداری گرفته. الان شده مسئول زباله های يه محله. بابام خدا رو شکر خيلی خوب کار ميکنه ولی نميدونم چرا اين رئيس روسای شهرداری پدرسوخته ها هی بهش گير ميدند. بی پدرا توی شهر شايعه کردند که آقام اين آشغال ها رو می بره ميريزه پشت خونه شهردار. والا من که باور نمی کنم آقام از اين جرات ها داشته باشه. بخاطر اينکه آقام اگر چه که توی خونه يه خورده بد اخلاقه ولی تا از درِ خونه ميره بيرون يک هو ميشه يه آدم ديگه، خجالتی و با حیا و تودل برو. به هر حال ديگه وقتتو نمی گيرم. به همه سلام مرا برسان. روی ماهِت را ميبوسم.

ضمنا امروز اينجا جشن مليه و ما همه داريم ميريم جشن بگيريم به خاطر اينکه برای اولين بار يه هواپيما از اينجا پاشده و اونجا سالم نشسته بدون اينکه هيچکی بميره.

نامه از اينجا!

يکی !

ل مثل لينک

وقتی که يه بچه پر رو کاسه چه کنم به دست ميگيره و به ... خوردن ميفته. لينک دو

اصل خبر صعود ۷ پله ای ايران به هم راه جدول تيمها از سايت فيفا.

Wednesday, April 14, 2004

به يارو ميگند بنفش چه رنگيه.
ميگه : همون قرمزه ولی آبيش.

حسين منی ان من حسينی

با عذر خواهی از خواننده های دائميم که تمام مطالب من را پيگيری ميکنند، تصميم دارم که چند تا از پست های قبليمو که فکر ميکنم جالب اند در طی چند روز آينده از نو پست کنم اين کار چند تا علت داره:

۱- درسته که برای بعضی از دوستان اين مطالب تکراريه ولی بيشتر دوستان برای بار اوّله که اينجا مياند و مطمئنم که خيلی هاشون مثل خود من به غير از صفحه اصلی و حد اکثر چند پست اول آن ، سراغ مطالب ديگه نميرند ، بنابر اين دوست دارم اون چيزی که ميخونند اينقدر جالب باشه که جذبشون کنه برای برگشتن دوباره.

۲ - حالا که به خاطر آگهی خواننده هام بيشتر شده ميخوام حداقل هر ۱۲ ساعت يکبار يک مطلب جديد داشته باشم. به قولی پول دادم ميخوام حالشو ببرم. از طرفی هم نميخوام که کيفيت رو فدای کميت کنم. بنابراين بهترين کار استفاده از پست های قبليه. البته کماکان مطالب و لينک های جديد را هم بدون وقفه پست خواهم کرد.

۳ - يک تعدادی از نوابغ اعتقاد عميق پيدا کردند که من حسين هستم و اين وبلاگ در واقع کلک جديد حسينه ( کافيه يک سری به اين کامنت ها بزنيد ). علارقم اينکه در سه حرف اول اين سايت من تمام هفت جد و آبادم رو هم معرفی کردم ولی ظاهرا دوستان تصميم گرفتند که اول فحش بدند و بعد اگه وقت شد برند و مطالب رو بخونند.ياد اون جوکه افتادم که توی جنگل همه حيوونا داشتند با سرعت فرار ميکردند يکی پرسيد واسه چی داريد با اين سرعت در ميريد. گفتند يکی اومده تو جنگل هر کی سه تا تخم داشته باشه ميکشه . يارو گفت خوب به شما چه مربوطه ؛ شماها که همه دو تا تخم داريد . جواب دادند که آخه طرف اول ميکشه ، بعد ميشمره. حالا حکايت ماهم همينه.
با تمام اين اوصاف لازم ديدم اين کار و بکنم تا مشت محکمی کوبيده باشم بر دهان ياوه گويان جيره خوار استعمار.

تکميل - ببخشيد اگر آخرش يک خرده تند شد. باور کنيد اين شعار های احمقانه از من نيست؛ با منه . يک وقت هايی ميزنه بالا.

شعار صبحگاه مدرسه

الله اکبر الله اکبر الله اکبر خمينی رهبر؛ مرگ بر ضد ولايت فقيه؛ مرگ بر آمريکا؛ مرگ بر شوروی؛ مرگ بر انگليس؛ مرگ بر منافقين و صدام؛ بنی صدر و بازرگان؛ جمع ملی گرايان بالخصوص بازرگان.

اين شعاری بود که توی دبستان هر روز صبح ها بعد از خوندن قرآن و قبل از اينکه بريم سر کلاس ميداديم. اون موقع ها حاليم نبود چی ميگم حتی از هماهنگی و صدای بلندشو اينا حالم ميکردم.ولی...

من واقعا يادم نيست که اين داستان چند سال ادامه داشت. نميدونم که چند ميليون بچه تو اون چند سال و شايد هنوز هم چند ميلييارد مرگ نثار کسايی کردند که اصلا نميشناختنشون آدمايی مثل بازرگان که از قضا توی هر وعده ۲ تا فحش ميخورد و همون موقع توی همون مملکت داشت زندگی ميکرد و نوه هاش توی همون مدارس درس ميخوندند.

نميدونم که کی اين شعارها رو ميساخت و يا ميسازه. نميدونم که چه جوری سازماندهی و هماهنگی ميکردند برای پخش توی سراسر مملکت.نميدونم اصلا پشت اين کار يک برنامه ريزی بوده برای رسيدن به يک هدف مشخص يا اينکه يکی از صد ها اشتباهی بوده که از پس هر انقلابی مياد.

ولی يک چيز رو خوب ميدونم و اون حس نفرتيه که با نا خود آگاه ما رشد کرده و توی ذهن اين نسل نشسته و الان ديگه جهت و هدف پيدا کرده بعضی هامون باور بکنيد يا نکنيد هنوز همون شعار صبحگاه رو ميديم؛ خيليامون هم رفتيم طرف مقابل و خيلی شعارايه ديگه ميديم که البته مرگ هنوز رکن اصلی قضيه است. ولی اين مرگا ديگه شعار نيست بلکه باوره.

تمام اينارو گفتم که ازتون يه قولی بگيرم. بيايند هر کدوم که برديد يه کاری بکنيد که ديگه هيچوقت هيچوقت هيچوقت باورامون رو شعار نکنيم و بريزيم توی ذهن معصوم بچه هامون. همين

تا بعد

Tuesday, April 13, 2004

داستان آگهی های حسين

با خودم خيلی کلنجار رفتم که آيا بايد آگهی بدهم يا نه. نميدونستم و هنوزم نميدونم که چه برداشتی از اين کار من خواهد شد و راجع به اين وبلاگ چه خواهند گفت. ولی علارغم عمق اين تشنج فکری توانستم که ظرف چند ساعت تکليف خودم رو با اين مسأله روشن کنم.

موضوع اين که ديگه الان واقعا برام مهم نيست که کی چی ميگه اون چيزی که برام مهم بود حمايت از حسين بود و معرفی سايت خودم به بسياری از کسانی که از هيچ راه ديگه ای بهتر از اين نمی تونستم پيداشون کنم. راستش در طول يک سال و نيم گذشته مهمترين منبع خبرهای فارسی من کسی نبوده به غير از حسين. بنابراين، اين حداقل کاری بوده که من ميتونستم برای کسی که برای جامعه ايرانی خيلی کارا کرده و خيلی چيزا ياد داده بکنم. تصميم دارم که اگر بتونم هر شش ماه اين کار و تکرار کنم. از همه کسايی هم که وبلاگ حسين رو می خوانند خواهش ميکنم که به همين صورت عمل کنند.

نکته مهمی که هست اينه که واقعا لزومی نداره که بخواهيد برای معرفی شغل يا وبلاگی آگهی بدهيد. اگر به اين موضوع اعتقاد داريد که وجود حسين و وبلاگش برای جامعه لازمه, ميتوانيد با هزينه کردن مبلغی ناچيز به اندازه يک پول شام بيرون با دوستان و يا اشتراک شش ماه يک مجله يک شعار زيبا را برای دو هفته يا يک ماه در معرض ديد ده ها هزار بيننده قرار دهيد. شعار هايی مثل حمايت از زلزله زدگان يا بيماران سرطانی و يا مبارزه با اعتياد يا آزادی زندانيان سياسی و صد ها شعار زيبا و مفيد از اين دست. من مطمئن هستم که حسين اين امعان نظر رو داره که اينگونه پيام ها را در بهترين جای وبلاگ قرار بده و مثتثنی از محدوديت های معمول کند.

Monday, April 12, 2004

خاطرت يک وبگرد از خود جهنم - قسمت دوم

روی پل با زحمت حرکت ميکردم تا بتونم آدم های ديگه را هم ببينم.کلی هم آدم های مشهور اونجا بودند تو راسته فلسطينی ها شيخ ياسين و ابو عباس را ديدم که يک عالمه چشم و گوش و دست و پا و اعضای ديگه که بعضی هاش گفتن نداره. دورشون جمع شده بودند و مشغول شعار دادن بودند و داشتند خواهر و مادر اسرائيلی ها رو رديف ميکردند.

از اين تعداد اعضای مختلف بدن که هر کدام واسه خودشون راست راست راه ميرفتند و شعار ميدادند خيلی تعجب کردم. يکيشون رو که نميخوام بگم کدوم عضو بود ولی قشنگ مشخص بود که يک عرب واقعی است، کشيدم کنار و با کلی من من کردن و خجالت ازش پرسيدم که قضيه اين همه آدمای يک عضوی چيه. عضو شريف برگشت و با يک نگاه که از صد تا فحش بدتر بود گفت : چيه بچه سوسول ! جانباز %۹۸ نديدی.

وقتی ديد من هنوز مثل خري که به نعل بندش نگاه ميکنه گيجم، ادامه داد : ما همه بچه های عمليات استشهادی هستيم. اينجا هم برنامه داريم که تا چند ساعت ديگه به اين شهرک يهوديای اونور پل حمله کنيم. تو دلم گفتم بيچاره اونايی که قراره تو بهشون حمله کنی.

از اونجا حرکت کردم و يک مقدار جلوتر ديدم يکی کنار پل ايستاده و داره گلاب به روتون بالا مياره. رفتم جلو که کمکش کنم ولی تا شناختمش خشکم زد. يارو سعيد خودمون بود.

ادامه دارد

Sunday, April 11, 2004

ل مثل لينک

از کرامات شيخ ما حضرت آيت الله شيخ جرج الله تگزاسی قبل از انتخابات.

ايرانيان محترم مسافر آمريکا! هوای خود تون را داشته باشيد. ببينيد با شاهزاده اسپانيا در موقع ورود چه کردند.

تست IQ اساسی .

ل مثل لينک

سند اخطار قبل از ۱۱ سپتامبر بوش در مورد القائده به FBI منتشر شد.
عکس سند

گروگان های ژاپنی هنوز سالمند.

Saturday, April 10, 2004

شوخی با پاگنده

آدم ها دو جورند ، يا اونايی که حرف من رو نمی فهمند يا اونايی که من حرفشونو نمی فهمم.

Friday, April 09, 2004

بهترين عکس های سال ۲۰۰۳

بهترين عکس های خبری سال ۲۰۰۳ از ديد NPPA .

اينم برنده های NPPA در رشته های مختلف.

زير شاخه بهترين عکس مجله Magazine Photographer of the Year .خدا وکيلی اين گاوه شما را ياد کس خاصی نميندازه.

توی بخش مجموعه عکس های مرتبط يا International News Picture Story عکسهای Carolyn Cole از LA Times راجع به ۲۳۰ فلسطينی که در کليسا به وسيله اسرائيلی ها محاصره شدند جالبه و جايزه اول را هم گرفته. ضمن اينکه اگر ميخواهيد بدونيد که فرق کشورايی مثل پرو و بعضی های ديگه با مثلا ژاپن و آلمان چيه بايد عکسهای Ines Menacho را در همين مجموعه نگاه کنيد.

عکسهای بخش Sports Feature , Nature & Environment , Pictorial هم خيلی باحالند.

از همه اينها باحالتر عکسيه که Kathy Moore از دو دختر ۶ و ۸ ساله انگليسی و اتريشی در لحظه ديدار گرفته. هر دوی اين دخترها مبتلا به سيندروم بسيار نادری هستند که تا کنون فقط ۳۵ مورد از آن گزارش شده و باعث ميشود که سرعت پير شدن اين افراد ده برابر افراد عادی باشد. اين عکس جايزه افتخاری NPPA را هم در بخش Portrait and Personality برده

خاطرت يک وبگرد از خود جهنم

خوب بالاخره ما هم جهنمی شديم.ببخشيد اگر چند روز گذشته را نتونستم Update کنم. واقعا درگير بودم. چندروز سر پل صراط گرفتار بودم بعدشم که توی صف نامه اعمال و خلاصه اصلا دسترسی به اينترنت نداشتم. الان خدا رو شکر وارد جهنم شدم و يه وقت آزاد پيدا کردم که ميتونم بنويسم . الان سر چاه ويل نشستم و دارم با لپ تابم براتون ميلاگم خيلی حال کردم وقتی فهميدم که اينجا Hot Spot داره . البته يک عده ميگند که يک Stabucks کافه اونور ديوار توی بهشت هست که ما داريم از اونجا خط ميگيريم. ولی فرقی نميکنه مهم اينه که الان اينترنت داريم.

تو راه خيلی سخت گذشت. پدرمون در اومد. به خصوص سر پل صرات. واه واه چه خبر بود. واقعا سگ صاحابش را نميشناخت. تا حالا اين همه آدم يکجا نديده بودم. ببين چقدر بدبختها بهشون فشار امده بود که مجبور شده بودند بميرند. اگر چه که روی اون يک ذره پل هم همچين فشار کم نبود.اما جاتون خالی در مجموع جالب بود، چون همه رقم آدم ميديدی. از دختر و پسرای جوون گرفته که مشغول نخ دادن به هم بودند تا پيرزنها و پيرمرد هايی که به سختی سر پا ايستاده بودند که البته اونا هم به نوبه خودشون کم نخ رد و بدل نمی کردند. اونهايی هم که مطمئن بودند که بهشتی هستند و قراره جوون بشند که ديگه خودشون رو داشتند خفه ميکردند و از همونجا داشتند قرار های توی بهشت و خونه خالی و از اين حرف هارو می گذاشتند . بازار پز و اين برنامه ها هم که ديگه داغ داغ. يه آقا و خانم ايرانی داشتند با يک زوج دانمارکی (البته زوج آقا و آقا ) راجع به مال و اموالشون صحبت ميکردند و اينکه دو ميليارد تومان گذاشتند برای ساختن يک زايشگاه ۲۰ طبقه توی ابرقوی سفلی. خانمه در حالی که باد به غبغب انداخته بود و پشت چشم نازک ميکرد ، با انگليسی دست و پا شکسته ميخواست به زور به اون آقا و وآغای دانمارکی حالی کُنه که چقدر خودشو و شوهرش خيرند ميگفت:
You know what, The Upper Abarghoo's people are very very unlawful born without eye and face, so for being thier eyes blind we'll make this born center.
منظورش اين بود که اين ابرقويی های عليا نمی دونيد چه حروم زاده های بی چشم و رويی هستند و به کوری چشم اين ها ما داريم اين زايشگاه را می سازيم. بعد هم رو به شوهرش کرد و با يک عشوه شتری و در بالحن دلبرانه گفت : تقی جون ، اگر خدا خواست بهمون يه پنج اتاق خوابه با حياط بزرگ و View حوری ها رو بده يک موقع باز نيفتی تو رو در بايستی و خجالت ها .قول بده قبول کنی . باشه .
روی پل با زحمت حرکت ميکردم تا بتونم آدم های ديگه را هم ببينم.کلی هم آدم های مشهور اونجا بودند تو راسته فلسطينی ها شيخ ياسين و ابو عباس را ديدم که ...
ادامه دارد


روی پل با زحمت حرکت ميکردم تا بتونم آدم های ديگه را هم ببينم.کلی هم آدم های مشهور اونجا بودند تو راسته فلسطينی ها شيخ ياسين و ابو عباس را ديدم که يک عالمه چشم و گوش و دست و پا و اعضای ديگه که بعضی هاش گفتن نداره. دورشون جمع شده بودند و مشغول شعار دادن بودند و داشتند خواهر و مادر اسرائيلی ها رو رديف ميکردند.

از اين تعداد اعضای مختلف بدن که هر کدام واسه خودشون راست راست راه ميرفتند و شعار ميدادند خيلی تعجب کردم. يکيشون رو که نميخوام بگم کدوم عضو بود ولی قشنگ مشخص بود که يک عرب واقعی است، کشيدم کنار و با کلی من من کردن و خجالت ازش پرسيدم که قضيه اين همه آدمای يک عضوی چيه. عضو شريف برگشت و با يک نگاه که از صد تا فحش بدتر بود گفت : چيه بچه سوسول ! جانباز %۹۸ نديدی.

وقتی ديد من هنوز مثل خري که به نعل بندش نگاه ميکنه گيجم، ادامه داد : ما همه بچه های عمليات استشهادی هستيم. اينجا هم برنامه داريم که تا چند ساعت ديگه به اين شهرک يهوديای اونور پل حمله کنيم. تو دلم گفتم بيچاره اونايی که قراره تو بهشون حمله کنی.

از اونجا حرکت کردم و يک مقدار جلوتر ديدم يکی کنار پل ايستاده و داره گلاب به روتون بالا مياره. رفتم جلو که کمکش کنم ولی تا شناختمش خشکم زد. يارو سعيد خودمون بود.

ادامه دارد



از اونجا حرکت کردم و يک مقدار جلوتر ديدم يکی کنار پل ايستاده و داره گلاب به روتون بالا مياره. رفتم جلو که کمکش کنم ولی تا شناختمش خشکم زد. يارو سعيد خودمون بود. در حالی که سعی ميکردم به ترس وتعجب خودم فائق بشم ازش پرسيدم: آقا سعيد چی شده. کمکی از دست ما بر مياد. بدون اينکه برگرده وبه من نگاه کنه سرش را به علامت تاسف تکون داد و چند بار زير لب گفت: امان از اعتياد پدر اين اعتياد بسوزه .

تعجب کردم، نميدونستم که معتاد شده. پرسيدم چی شد که معتاد شدی: در حالی که چمباتمه زده بود، برای اولين بار سرش را با زحمت به سمت من برگردوند و با چشمای خمار جواب داد: ای امان، امان از واجبی خوب، هر چند که رفيق بد هم بی تاثير نبود.

تازه اونجا بود که فهميدم قضيه چيه. فکر کردم که الان يه جورايی زيادی زده و به اصطلاح Over Doze شده. بهش گفتم: مثل اينکه زيادی زدی ، پاشو بريم، بالاخره تو اين همه مرده يه دکتری، پرستاری چيزی پيدا ميشه کمک کنه.

در حالی که سرش را بين زانوهاش قايم کرده بود گفت برو بابا خيلی پرتی ، چی چی رو زيادی زدی. اينجا اصلا گير نمياد. بعد سرش را بالا آورد و در حالی که با دستهاش به سمت پريا و فرشته هايی که با سرعت در بالای سرمون، روی پل در حال رفت و آمد بودند اشاره ميکرد داد زد که اين فلان فلان شده ها هم که واسه يه سر انگشت واجبی که هزار تا هم کوفت و زهر مار قاطی داره پول خون باباشون را حساب ميکنند. بعد با تاسف رو به من کرد و با حالت مظلومانه ای گفت : ببين چی بوديم و چی شديم، يادش به خير، اون دنيا چه اَجر و قربی داشتيم، سينی سينی برامون واجبی سناتوری صادراتی سرو ميکردند. حالا بايد برای نيم سيرش منت هر کس و ناکسی را بکشيم. کار زيادی نمی تونستم براش بکنم فقط دعا کردم که اميدوارم رفقای ساقيت هر چه زودتر از اون دنيا بياند که تو اينقدر در مضيفه نباشی.

کم کم ديگه داشت نوبت ما ميشد که بريم توی صف نامه اعمال.

قتل دخترايرانی در اسپانيا

شيلا بيگدلی دختر ۱۴ ساله ايرانی در اسپانيا ربوده شد و به قتل رسيد . پليس اسپانيا در حال بررسی احتمال تجاوز به شيلا است.
عکسهای شيلا و پدرش به هم راه متن خبر به زبان نروژی يا اسپانيش. لينک يک - لينک دو
برای ترجمه به انگليسی به اينجا برويد.
مترجم نروژی يه انگليسی
متن فارسی خبر به نقل از گويا و راديو فردا.

Thursday, April 08, 2004

ل مثل لينک

سايت رسمی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی هک شد.

گذاردن درسته يا گزاردن.

Wednesday, April 07, 2004

ل مثل لينک

نيما نکيسا از دروازه بانی تيم ملّی تا خوانندگی موزيک پاپ.

همه چيز در مورد فوتبال آسيا. خوراک اضافه کردن به Favorites .

جدول و نتايج گروه A (ذوب آهن) و گروه D (سپاهان) در جام باشگاهای آسيا.

جدول گلزنای بوندسليگا. هاشميان پنجمه.

ايران نا امن ترين راه های جهان رو داره.

خبر های ايران از ياهو.

موج دوم مرد

Tuesday, April 06, 2004

قابل توجه دامادهای محترم


دستمال تولت مخصوص مادرزن

ل مثل لينک

لوس آنجلس تايمز برنده۵ جايزه پوليتزر.

Gates بعد از پنج سال صدرنشينی در ليست ثروتمند های دنيا بالاخره جاشو داد به kamprad صاحب IKEA .

اقتباس يک معتاد از آهنگ مرداب گوگوش.

نقد های ماراتن آخرين ساخته امير نادری که از هفته پيش در New York اکران عمومی شده.

وبلاگ يک معلول قطع نخاعی

اديبان بلاگ نويس

بچه که بودم عاشق داستانای عزيز نسين نويسنده ترک بودم. يکی از داستاناشو که يادم مونده و خيلی حال ميکردم باهاش راجع به يه جوون بود که الکی الکی افتاد توی يه گروه سياسی ادبی و سر از زندان در آورد.يکی از جاهای باحال داستان آشنا شدنش با اين گروه بود. يه روز بارونی برای اينکه از بارون فرار کنه رفت توی يک کافه و نشست سر يک ميز که چند نفر ديگه هم نشسته بودند. کم کم چند تا ديگه هم ملحق شدند و شروع کردند به شعر خوانی. جماعت دور ميز که ظاهرا همه از قبل هم را می شناختند يکی يکی شعر ميخوندند و بعد از هر شعر باقی افراد سر ميز شروع ميکردند به بهبه و چهچه و تعريف از شعر. تا اينکه نوبت رسيد به اين بنده خدای از همه جا بيخبر که برای فرار از بارون رفته بود تو کافه . اونم بنده خدا علارغم اينکه هی ميگفت که من اينکاره نيستم، ولی ولش نکردند و گير دادند که داری شکسته نفسی ميکنی. خلاصه در نهايت تسليم شد، ولي مشکل اين بود که بنده خدا نميدونست حالا چی بخونه. خلاصه دستشو کرد تو جيبش و دفتر حساب روزانه نونوايی باباش رو در آورد و شروع کرد به خوندن.

پول سه من آرد بدهی به بيوک آدا
۱۵ تا نون نسيه به جيلان حانم
کنجد نداريم ...

و نتيجه سيل کف و سوت و هورا بود برای شاهکار خلق شده .حالا منم اين چند وقت که به خاطر کارهای موج دوم توی وبلاگ ها زياد ميگشتم، از اين دست شاهکارا زياد ديدم. از اون جالبتر کامنت های ۱۰۰ تا به بالای بعضی از اين مشعشعات بود همراه با تحليل و تفسير های آنچنانی. البته بگذريم که نصف بيشتره اين کامنت ها هم اغلب تبليغ های بيربط به موضوع است.
با توجه به جميع اين مسائل و با توجه به اينکه من مرده اينم که ملت برام کامنت بزارند
و ازم تعريف کنند و بگند که من چقدر با سفات و با فهم و کمالاتم و چقدر شعر های پر مفهوم بلدم، بنابراين ميخوام بزنم تو کار شعرای ادبی و عاشقونه که پس زمينه سياسی و اجتماعی و اقتصادی هم داشته باشه و بعدش هم که معلومه چی ميشه ؛ سيل عظيم کامنت های مشتی و احساسی در تحليل شعر های من. وای که چه حالی ميده.
از نظر شعر هم خدا رو شکر کم و کسری ندارم . اولا که دفتر حساب و کتاب پارسال سبزی فروشی بابام رو کش رفتم و کلی شعر تو اون دارم. به غير از اون کلی هم شعرای اندی و کورس و شماعيزاده و اينا رو حفظم که هر جا کم بيارم استفاده ميکنم .خوب، ديگه همه چی رديفِ و ما آماده شعر گفتنيم.
اهان يه چيز ديگه، اسمم هم از اين به بعد هست عسل به جای عليرضا. اينم اولين شعر من.
اين شعر از نوع نوی ترکيبی ۶ بالای ۸ است:

مرزه سی کيلو
۱۵ کيلو ترخون
قائمشهر (شاهی سابق) ۸ کيلو باز
آمنه اخم تو رنج و عذاب منه
تقی فردا بره بازار برا سبزی قرمه
کسی به اين سکينه سلطان ديگه نسيه نده چوب خطش پر شده
آمنه چشم تو جمع شراب منه
حسن آقا حواست باشه اين صادق خرسه را بپايی؛ از دخل کش ميره.
جونم ز دستت آتيش گرفته
دم عيده يادت باشه تقی رو بفرستيم ميدون سبزی پلو و سير دو برابر هميشه بگيره. بره کشونه
مهر تو از دل بيرون نرفته
حسن را فردا بفرست بره به اين کربعلی بغال ديوس بگه اين شيشه شيرا رو صبح به صبح نياره بذاره جلو نرده ما
شب شب شعر و شوره ،شب شب ماه و نوره

نوشته شده توسط عسل در ساعتی که شما به او فکر ميکنيد
باران عشق شما در قلب من (۱۷۵ قطره تا الان)

Sunday, April 04, 2004

ل مثل لينک

کنتور فارسی

Gmail، ايميل مجانی گوگلِ با ۱۰۰۰ مگابايت ظرفيت مجانی

جانا سخن از زبان ما می گويی

آرشيو آهنگ های خاطره انگيز ايرونی

Thursday, April 01, 2004

از لوس انجلس به ننم اون بالايی منم

اينم از عکسای من و رفقا در سيزده بدر امسال که البته ما يکشنبه ۹ آپريل در کرديم.
عکس ۱
عکس ۲
عکس۳
Username: guest
Password: picviewer

اگه گفتيد اونی که رديف آخر وسط جماعت ايستاده و کلاه مشکی داره و عينک روشن ونيششم بازه کيه.

ممنون از سفره پيوند از بابت ميزبانی عکس ها.

L as Link

شما هم ميتونيد جزو اولين نفرهايی باشيد که روی مريخ قدم ميگذاريد. باور نداريد امتحان کنيد.

نگه داشتن اسير سخته، پس بذار بکشيمش راحت شيم.

جزيره برای فروش. خونه دار و بچه دار بدو که نوبر بهاره.

تبديل کننده ارز.

فصل آينده به احتمال زياد هاشميان به بايرن مونيخ خواهد پيوست. منبع خبر کيکر