هشت ماه پيش وقتی درخواست مصاحبه را برايش فرستادم فکر نمی کردم که جواب مثبت بده هر چند که بعدش هم که جواب مثبت داد فکر نمی کردم که قراره برای ۲۰ تا سوال چهار ماه وقت بگذارد تا جواب بده. دلم می خواست که فارسی انجام بشه و پای تلفن، ولی انگليسی شد و از طريق ايميل. دلم می خواست که چند تا عکس از خودش و خانوادش که بوی ايران و ايرانی بودن داشته باشد برای تزئين متن مصاحبه برايم می فرستاد ولی بهانه کرد که عکس با چادر و روسری نداره که به درد ايران بخوره يعنی محترمانه گفت که گير نده، عکس نمی دهم. قرارمان اين بود که سری دوم سوال ها را بعد از دريافت پاسخ های سری اول برايش بفرستم ولی تصميم گرفتم که پيش از اينکه نوه و نتيجه هايم بخواهند اين مصاحبه را از لا به لای هاردهای خاک خورده توی انباری پيدا کنند قيد بخش دوم را بزنم و هر آنچه که هست را پابليش کنم.
با تمام اين اوصاف فکر می کنم مجری يکی از موفق ترين برنامه های تلويزيونی آلمان هنوز دختری است ايرانی که به ايرانی بودن خودش افتخار می کند.هر چند که سخت فارسی حرف می زند ولی هنوز ايرانی مانده. بهش گفتم که بعد از اين مصاحبه طرفدار های ايرانی ات زياد می شوند. گفتم که کلی ايميل محبت آميز از طرف هموطن های ايرانی ات دريافت خواهی کرد. بنابراين بعد از خواندن اين مصاحبه اگر دوست داشتيد برايش ايميل بزنيد تا اثبات کنيد که ايرانی ها همه جای دنيا پشتيبان هم هستند و برای کسانی که نام ايران را در هر زمينه ای سربلند می کنند ارزش و احترام قائلند. اينهم ايميل ماندانا:
mandana.@.mandana-naderian.de
و اما مصاحبه
علی تمدن: ماندانا نادريان کيست؟
ماندانا نادريان: من يک زن جوان هستم که عاشق حرف زدن، خنديدن و زندگی است.
ع. ت.:تو يک مجری مشهوری در يک تلويزيون پر طرفدار. حادثه و شانس تو را به اينجا رساند يا برنامه ريزی قبلی؟
م. ن.: من هميشه می خواستم که مجری يکی از کانال های RTL باشم. و در نهايت آرزوی من شکل واقعيت به خود گرفت. بله من برای کار مجری گری برنامه ريزی کرده بودم و برای همين بود که قبل از ورود به عالم تلويزيون در اين رشته تحصيل کردم. برای اين منظور راه درازی را طی کردم. از دستياری تهيه تا تحقيق و کارهای پشت صحنه و در نهايت به عنوان تهيه کننده و تهيه کننده اجرايی راه درازی را طی کردم تا بتوانم احساس و هنر خود را به درستی جلوی دوربين به نمايش بگذارم.
ع. ت.: يک مقدار بيشتر درباره برنامه ای که در حال حاضر اجرا می کنی توضيح بده. اسمش، زمينه اش، مخاطبانش و غيره
م. ن.: اسم برنامه من هست ( Nachtquiz (Nightquiz . البته الان من در تعطيلات تابستانی هستم ولی سری جديد را از چند وقت ديگر شروع می کنيم. [اين مصاحبه در تابستان انجام شده.]
ع. ت. : آيا از کاری که الان می کنی خوشحالی. به بيان ديگر آيا اين نهايت آن چيزی است که تو دنبالش بودی.
م. ن.: بله من خوشحالم ولی می توانم بهتر باشم؛ پس بايد بگم دلم می خواهد که مجری برنامه ای باشم که بيشتر با مردم در ارتباط باشد يا يک برنامه خيلی با نمک. اصلا اينطوری بگم که دلم می خواهد که مخاطبانم را سرگرم کنم و قلب هاشون را خوشحال کنم و به مردم احساس خوب بدهم.
ع. ت.: چقدر با جامعه ايرانی مقيم اروپا به خصوص ايرانی های آلمان در ارتباطی. نظرت راجع به آنها چيست.
م. ن.: کمابيش در ارتباطم. به عنوان مثال من و خانواده ام نوروز را در کنار هم گذرانديم و با دوستان ايرانیمان ديد و بازديد عيد کرديم. به خصوص در کلن که مرکز RTL هست ايرانی خيلی زياد است.
ع. ت.: از خانواده ات بگو. آيا پدر و مادرت ايرانی هستند؟
م. ن.: مادر من آلمانی بود و فوت کرده ولی پدر من ايرانی است.
ع. ت.: پدرت کجا زندگی می کند؟ آيا هنوز شيوه زندگی ايرانی اش را حفظ کرده؟
م. ن.: پدرم در آلمان زندگی می کند و سالی يکبار می رود ايران. بله ما شيوه زندگی ايرانيمان را حفظ کرديم. به اين معنا که غذای ايرانی درست می کنيم؛ البته نه هميشه ولی گاه به گاه، موزيک ايرانی گوش می دهيم و قلب هايی به بزرگی قلبا بيشتر ايرانی ها داريم.
ع. ت.: فارسی ات چطور است؟ اصلا فارسی صحبت می کنی؟ اگر می کنی کی و چگونه؟
م. ن.: راستش من نمی توانم اسم چيزی را که صحبت می کنم فارسی بگذارم ولی وقتی که با فاميل هايم در ايران صحبت می کنم حد اکثر سعيم را می کنم تا حداقل ادای فارسی حرف زدن در بياورم. شايد ضعف من در تکلم به زبان فارسی به ای خاطر هست که هيچ وقت آنرا به صورت آکادميک دنبال نکرده ام.
ع. ت.: چه مدت هست که در آلمانی؟ قبلش کجا بودی؟
م. ن.:تمام زندگيم را در آلمان بودم به غير از چند مورد مسافرت، از جمله سه نوبت سفر به ايران در سال های ۱۹۷۷، ۱۹۹۱ و ۱۹۹۵.
ع. ت.: اينترنت، وبلاگ، چت، ارکات، گوگلِ. آيا با هيچ يک از اين لغات آشنايی داری؟ به طور متوسط چند ساعت از وقتت را در جلوی کامپيوتر می گذرانی؟
م. ن.:اينترنت و گوگلِ را خوب می شناسم ولی زمان زيادی را در جلوی کامپيوتر نمی گذرانم . بيشتر ترجيح می دهم از مبايلم استفاده کنم برای فرستادن SMS و هر زمان هم که احساس می کنم که کم می دانم شروع به کتاب خواندن می کنم.
ع. ت.: آيا کار سياسی هم می کنی؟
م. ن.:نه. نه به آن صورت. من اعتقاد دارم که عدالت برای همه مردم دنيا جدای از رنگ و نژاد و مذهبی که دارند بايد به طور يکسان برقرار باشد. به اين علت که خالق همه ما يک خدا است.
ع. ت.: به عنوان يک زن جوان که دارای شهرت و ثروت و زيبايی است خيلی از جوان ها به تو به عنوان يک الگو نگاه می کنند. آيا هيچ وقت سعی کردی اين نيروی بالقوه را سمت و جهت مثبت بدهی. مثلا برای حمايت از يک جنبش اجتماعی و يا يک کار خيريه؟
م. ن.:از ديد من، بچه ها بی گناهانی هستند که بالاترين اهميت را دارند. هر کاری را که به نوعی در ارتباط با آنها باشد و من از آن اطلاع پيدا کنم سعی می کنم که شرکت کنم.
ع. ت.: آيا هيچ چيزی درباره پناهندگان ايرانی که در کمپ های متعلق به پناهندگان در آلمان ساکن هستند شنيدی؟ آيا هيچ وقت با هيچ يک از آنها که بيشتر از ۱۰ يا ۱۵ سال است که در اين کمپ ها زندگی می کنند ملاقات داشتی؟
م. ن.: اگر حقيقتش را بخواهی نه. تمام ايرانی هايی که من می شناسم يا اينجا به دنيا آمدند و يا قبل از اينکه من به دنيا بيايم در آلمان زندگی می کردند.
ع. ت.: سوال ها خيلی سخت شد؛ نه! بگذار يک سوال آسان بپرسم. غذای ايرانی مورد علاقه ات چيست.
م. ن.: فسه بادمجون. [ توی پرانتز توضيح داده که مسئوليتی راجع به اسپلينگش قبول نمی کنه. ولی من نفهميدم که منظورش فسنجون بود يا بادمجون و يا هر دو!)
ع. ت.: گوگوش، شهره آغداشلو، شيرين عبادی، نازنين افشين جم، شرمين شهريور. آيا ميتوانی هر يک از اينها را در يک جمله توصيف بکنی.
م. ن.: من فقط يکی را انتخاب می کنم. رفيق! وقت کمه و تو هم خيلی می خواهی بدانی [با خنده البته از نوع صورتک ايميلی].
تازه يک کتاب از شيرين عبادی خواندم. يک زن بزرگ با ايده های بزرگ و ذهن خلاق.
ع. ت.: اگر من ازت بخواهم که خودت را در يک جمله توصيف کنی جواب چه خواهد بود؟
م. ن.: يک زن که به خدا ايمان دارد و شکرگذار است از داشتن يک خانواده خوب.
ع. ت.: خواننده، هنرپيشه، مدل، نويسنده، فيلم، کارگردان، ورزش و البته مجری محبوب تو چه کسی است؟
م. ن.: مدونا، رابين ويليامز، شاکتی گيوين، Legend Of The Fall، استيون اسپيلبرگ، تنيس، اپرا وينفری و جی لنو.
ع. ت.: من فکر می کنم که استعداد طنز پردازی ات خوب باشه. ميتونی يک چيز بامزه راجع به اين مصاحبه بگی؟
م. ن.: گاف هايی که دادم. [باز هم با خنده ايميلی]
ع. ت.: و آخرين کلام.
م. ن.: ممنونم از اينکه من را برای اين مصاحبه انتخاب کردی و ممنون از بابت زحمتی که بابت تهيه سوال ها کشيدی.
لينک های مرتبط:
سايت رسمی ماندانا.
سايت ماندانا. نسخه ترجمه شده به انگليسی.
نتايج جستجوی ماندانا نادريان در گوگل.
يک تکه فيلم از ماندانا.