.comment-link {margin-left:.6em;}

بر ما چه گذشت

همه چيز از همه جا و البته خاطرات جوانی ـ عليرضا تمدن

Monday, January 31, 2005

کپی رايت

من فکر می کنم يکی از مهمترين مسائلی که همه ما بايد رعايت کنيم احترام به قانون کپی رايت يا حق انتشار هست. يعنی اگر برای انتشار مطلبی از طرح، ايده، عکس يا مطلب شخص ديگری استفاده کرديم اخلاقاً و قانوناً وظيفه داريم که به منبع مورد استناد به صورت شفاف اشاره نماييم.

تازه:
علی عزيز. ممنون از اينکه آن مطلب را تصحيح کردی. اعتراف می کنم که ناراحت شده بودم ولی مطمئن بودم که عمدی در کار نيست. اينقدر خوب و با اخلاق هستی که حتی يک لحظه هم شک در سهوی بودن اين اشتباه نکردم. چه اگر می دانستم که عمدی در کار است اصلا قصه را باز نمی کردم.

!

دوست عزيز! بی نظيره، بی نظير. آفرين! به قول دوستی که برايت کامنت گذاشته چه ابتکاری عجب ايده نابی. واقعا لذت بردم. اگر اجازه بدی من آن پست بيست روز پيشم در مورد اين موضوع را پاک می کنم. واقعيت اينه که پست تو خيلی بهتر است. هم عکس های بيشتری دارد هم يک کليپ موزيک بيشتر دارد. اصلا از نظر زمانی هم موقع بهتری پست شده...

با آرزوی موفقيت برای تو دوست عزيز.

Sunday, January 30, 2005

اين يک سال بر ما چه گذشت ـ قسمت اول

مصاحبه من عقده مصاحبه با خودم در يک سالگی بر ما چه گذشت

به عنوان اولين سوال لطفا بفرمائيد که وبلاگ شما چند ساله شد؟
بسم الله الرحمن الرحيم و بهی نستعين ان الذين يقادون فی دين الله افاجا فصبح بحمده ربک، واستغفرهو انهو ذات کان توابا. انجزه انجزه انجزه وحده، نصر نصر نصر عبده. انجزه وحده و نصر عبده. انجزه وحده و نصر عبده. الله اکبر الله اکبر الله اکبر، خمينی رهبر، مرگ بر ضد ولايت فقيه، مرگ بر آمريکا، مرگ بر اسرائيل، مرگ بر انگليس، مرگ بر منافقين و صدام، بنی صدر و بازرگان، جمع ملی گرايان بالخصوص بازرگان.
با درود به روان پاک امام راحل و با آرزوی مغفرت برای طيبه پاک شهدا صديقين و با آرزوی طول عمر رهبر کبير انقلاب حضرت آيت الله العظمی امام خامنه ای روحی لقالبه الفدا و نايب بر حق حضرتش امام عصر مهدی موعود اجل الله تعالی فرجه الشريف. يک ساله.

چه شد که به اين راه کشيده شديد؟
رفيق بد و ناباب هر چند که کانکشن خوب و سرعت بالا هم بی تاثير نبود. ولی خارج از شوخی من هميشه از وقتی يادمه کله ام بوی قرمه سبزی می داد و هميشه پيش خودم فکر می کردم که بايد منشا تحولات عظيم بشم. خلاصه يک روز حدود يک سال پيش صبح که از خواب پاشدم فکر کردم که الان ديگه وقتشه که رسالتی را که تاريخ بهم محول کرده انجام بدم و بيش از اين خجالت زده تاريخ نمانم. بنابرين پاشدم و به حسين درخشان زنگ زدم و گفتم که حسين جان چه نشستی که الان وقت حرکته. پاشو با هم يک حزب بسيار بزرگ تاسيس کنيم و به عنوان اولين گام کانديداهای خودمون را معرفی کنيم برای مجلس شورا که اون موقع بحثش خيلی داغ بود. حسين هم ضمن اعلام موافقت گفت حالا تا داری مقدمات کار را فراهم می کنی بيا يک وبلاگ توی پرشين بلاگ بزن تا بتوانی اهداف عاليه ات را از آنجا دنبال کنی. بنابرين اينجوری بود که alitamadon.persianblog.com يا همان "بر ما چه گذشت" آغاز به کار کرد.

آيا در راه اين کار با موانعی هم روبرو شديد؟
حقيقتش انچه که من در شروع کار با آن روبرو شدم بيشتر شبيه دژ و قلعه و بارو بود تا مانع. بزرگترين مشکل در بدو کار راضی کردن همسر گرامی بود که فکر می کرد با شروع نوشتن من الان همه عالم و آدم آب دستشونه می گذارند زمين و می آيند که مطالب من را بخوانند و از آنجايی که نفس نوشتن؛ فرقی هم نمی کنه که راجع به چی باشه؛ از سالها پيش در ايران جرم محسوب ميشه ديگه بدبختی ما قطعی است. خلاصه که جای همه دوستان سبز شبی که من اولين مطلبم را پابليش کردم تا صبح آنچنان بر من گذشت که ديگه دم دمای صبح آرزو می کردم که ای کاش الان زير پاشنه های کفش مرتضوی و همکاران از اينور به اونور تلوتلو می خوردم ولی اينجوری گرفتار نمی شدم.

چطوری توانستيد اين مشکلِ را حل کنيد و به نوشتن ادامه بديد؟
شانس آوردم و اين را من مديون خوانندگان خوب آن زمان وبلاگم هستم. مسأله اين بود که فردا صبح آن شب فراموش نشدنی وقتی که شادی، خانمم آمار يک روزه سايتم را ديد، فهميد که اين سبک جديدی از کار نويسندگی است که از ويژگی های بارزش عدم داشتن خواننده است. شمارنده سايت عدد ۵ را نشان می داد که از اين ۵ بازديد دو نوبتش مربوط به من بود و دو نوبتش مال شادی. اين موضوع باعث شد که تا حد زيادی نگرانی های خانمم برطرف بشه و من هم بتوانم با خيال راحت به نوشتن برای مخاطبين خيالی ادامه بدم.

پايان قسمت اول

بر ما چه گذشت از زبان دوستان:
سعی می کنم در هر قسمت از اين مطلب چند تا از نظرات را بياورم. ترتيب اين نوشته ها بر اساس ترتيب زمانی ارسال آنها از طرف دوستان است.

persianbuddy-محسن
سلام
تبریک میگم به خاطراینا
یک سال دوام آوردن.چون خیلی وقتها آدم حس می کنه که دیگه نمی تونه بنویسه
و وسوسه میشه که وبلاگ نوشتن رو کنار بگذاره.یا اینکه درآمد زا نبودن
وبلاگ،مشغله های کاری و هزار و یک دلیل دیگه آدمو خسته می کنه
تبریک به خاطر ثبات نوشتنتون و حفظ کیفیت نوشته ها که همیشه جذاب و نو بوده
پایه گذاری کاری که برای اتنخاب رضازاده انجام شد که مخالف های سرسختی هم داشت
لحن فوق العاده مودبانه و دوست داشتنی نوشته ها
توجه کاملی که به اتفاقات ایران داشتید و دارید و اینکه نسبت به حوادث
ایران بی تفاوت نبودید
رو راست بودن با خواننده های وبلاگ
پیشرفت محسوس و پخته تر شدن نوشته ها
امیدوارم که همیشه شاد و سلامت باشید و نوشته هاتون مثل همیشه خوب و جذاب باشه

رامتین مينوئی
این که چرا بر ما چه گذشت وبلاگ موفقی است را می توان در چند وجه
مورد بررسی قرار داد نخست این که این وبلاگ به معنای تمام سرگرم کننده است لینک های علیرضا را بسیار دوست دارم زیرا که می دانم لبخندی هر چند کمرنگ بر لبان مردمان خسته سرزمینم می نشاند علاوه بر این، این وبلاگ هیچگاه نسبت به مسائل سرزمین مادری بی تفاوت نبوده و نیست خواه که بحث خلیج فارس باشد خواه حسین رضازاده. علیرضا بسیار برایم محترم است زیرا روحیه بخشندگی دارد دلش هنوز در آن مرز بوم است راستی نگرانیهای اورا برای ساده تر از آب به خاطر می آورید؟ دچار ژستهای روشنفکری نمی شود بلکه به دنبال روشنگری است بر ما چه گذشت بخشی از شخصیت دوست داشتنی علیرضاست مردی که بیش از آنکه به دنبال مطرح شدن باشد دنبال مطرج کردن است حتما همگی دوستان مسابقاتی که علیرضا برگزار کرده و تبلیغی که برای دیگر دوستان در صبحانه گذاشت را به یاد می آورند دست آخر اینکه اگر چه به جز رد و بدل کردن چند ایمیل ارتباط دیگری با برما چه گذشت نداشته ام اما همواره بر این ارتباط هرچند جزئی می بالم و علیرضا را همواره در زمره دوستان خود آورده ام.

علیرضا جان ممنون که برایمان می نویسی شاد و سربلند باشی از دور ترین
نقطه آمريکا به نسبت محل سکونت، دستت را به نشانه احترام می فشارم

به امید روزهای آفتابی

Mehrnoush
Dear Alireza,

Congradulation on your first anniversary, I read your weblog almost every day if i find time and am not some where on travels and busy. I must say you are my favorit weblog ( i read 4-5 other weblogs ) I like it very much because of your very interestings links and statistiks and other matters you jest open daily.

My name is M e h r n o u s h and i am living and working in Germany since 88. Wish you all the best. Take care.

Cheers,

روزنگار يك علي
علي عزيز،
بابا وبلاگ تو خيلي سياسيه، من سواد سياسي ام را از وبلاگ تو و حسين
درخشان ميگيرم(البته بغير از سايتهايي مثل گويا-که اتفاقاً متنهاي تو هم
در آن هست) بنابراين از ديد من يکي از بهترين وبلاگهاي سياسي است بخصوص
لينکهايي که ميدهي. ممنون.

سفيد،تلخ،رها
سلام آقای تمدن
ابتدا سالگرد وبلاگ تون رو تبریک می گم
من خودم بیش از یکسال و سه ماهه که وبلاگ دارم و
تصور می کردم که سابقه وبلاگ شما بیش از اینها باشه و این نشون می ده که
شما تا چه اندازه موفق بودید
و تونستید همپای وب های قدیمی تر جای محکمی رو برای خودتون باز کنید
من همیشه از لینک های مختلفی که دادید استفاده کردم و اکثر حرکت های
گروهی رو توسط وب شما پی گیری کردم
در مورد حرکت اخیر و نامه به مرتضوی من هم این نامه رو در وبم کپی کردم
ولی متاسفانه مادرم که وب من رو گاهی دنبال می کنه وقتی در این مورد براش
نوضیح دادم به شدت ازم خواست که این کار رو نکنم هرچند من هیچ اعتقادی به
خطرناک بودن این کار ندارم اونم برای وب من ولی توضیحات من هیچ فایده ای
نداشت و کار به گریه و خواهش های مادر من کشید راستش شرایطی به وجود اومد
که نتونستم خواهشش رو زمین بندازم به هرحال اول اینکه شرمنده که من تنها
چند دقیقه تونستم با شما و دوستان همراهی کنم و آرزوی موفقیت این عمل
در آخر هم برای شما و خانواده محترمتون آرزوی سلامتی دارم

Friday, January 28, 2005

ل مثل لينک

انتخاب بهترين وبلاگ مدافع آزادی بيان از سوي گزارشگران بدون مرز.وبلاگ های پيشنهادی فارسي زبان را به آدرس INTERNET.IRAN@RSF.ORGارسال کنيد.حتما حتما شرکت کنيد.

ماشين های زرد.

کوچکترين MP3 Player دنيا.

بدوييد که Go Daddy دومين هايش را حراج کرده.

آينه چوبی.

هارلی ۱۲۵۰۰۰۰ دلاری جی لنو برای کمک به مصيبت ديدگان سونامی در ebay.

Thursday, January 27, 2005

ل مثل لينک

تمام بازی های نينتندو.

راه علمی تشخيص دروغ.

پيغام خود را به طريق نامتعارف و بی ادبی روی برف بنويسيد.

اين هم برای اثبات اينکه در عربستان هم خرها استادند. پروفسور عربستانی: همجنس بازی، عامل سونامی.

کيبورد های جديد با ۵۳ کليد.

مثل روزنامه فروش های سر چهارراه ها بخوانيد: فوق العاده، فوق العاده، اعترافات آرش سيگارچييييييی.

اين فيل هم بالاخره فهميد که جای کثافت زدن توی توالته ولی امان از بعضی مسئولين ما...

اين شما و اين بهترين مجری هواشناسی آمريکا.

خودکشی در اداره پليس.

Wednesday, January 26, 2005

مسابقه مقاله نويسی وبلاگی

تصميم دارم به کمک شما يک مسابقه مقاله نويسی وبلاگی ترتيب بدهم. اين بار جايزه مسابقه يک تمپلت يا قالب وبلاگ اختصاصی خواهد بود. بنابر اين از کسانی که در کار طراحی قالب وبلاگ هستند و دوست دارند که به عنوان اسپانسر از اين مسابقه حمايت کنند خواهش می کنم که يک ايميل به من بزنند و اعلام آمادگی کنند.

اگر برای بخش داوری هم شخص خاصی را در نظر داريد و حائز صلاحيت می دانيد لطفا به من معرفی کنيد.

پشنهاد من برای موضوع مسابقه اينه:
آيا با لزوم مجازات اعدام در جامعه موافقيد يا نه؟ اگر نه، پشنهاد جايگزين چيست؟

منتظر پيشنهادات شما هستم. لطفا تا زمان قطعی شدن کار مقاله نفرستيد.
atamadon@gmail.com

Tuesday, January 25, 2005

ل مثل لينک

يک سری خانم گل به اضافه داريوش و يک کار خوب دسته جمعی

روشنفکر بازی درنياريد. اصلا کی گفته آمريکا می خواهد به ايران حمله کند.

نامه ای به عليرضا تمدن. مقاله ای از عرفان قانعی فرد

خودبزرگ بينی خيلی خيلی حاد

.
يعنی به اندازه سيمون هرش هم حرف ما خريدار نداشت؟

از پست قبلی خودم خوشم نيومد. فکر می کنم يک جور خودنمايی احمقانه و توقع بيجا قاطی مطلب شده بود که پيام مهم اون را بی خاصيت می کرد. پاکش نمی کنم ولی اين متلک اساسی را به شيوه مهدی بار خودم کردم تا ديگه از اين کارها نکنم.

Monday, January 24, 2005

حمله نظامی آمريکا و هشدار هفت ماه پيش من

با آغاز دور دوم رياست جمهوری بوش و آغاز به کار کندليزا رايس در وزارت امور خارجه احتمال حمله نظامی به ايران بيش از پيش قوت گرفته. اين موضوع را من هفت ماه پيش در طی دو مقاله تحليلی پيش بينی کرده بودم و ضجه و مويه کردم که برای بيرون راندن بوش از کاخ رياست جمهوری همتی همه جانبه لازم است . همان موقع هم خيلی دنبالش را گرفتم؛ از ايميل زدن به ابطحی و آرمين و چند اصلاح طلب ديگر گرفته تا تماس گرفتن با بسياری از سايت های معتبر برای پوشش خبری اين موضوع مهم؛ ولی از آنجايی که آن زمان هم مثل حالا حرف ما خريداری نداشت و کسی آنرا جدی نمی گرفت به غير از يکی دو تا واکنش ازسربازکنی، که يعنی بارک الله! خيلی خوب نوشتی، هيچ نتيجه ای حاصل نشد. بعد هم که بوش برنده شد و حالا هم که شمارش معکوس برای حمله نظامی آمريکا.

به هر حال تمنای من اين هست که اين دو مطلب من را بخوانيد و قضاوت کنيد که از هفت ماه پيش که حمله نظامی آمريکا به ايران اظهر من الشمس بود تا به امروز چه کارهايی بايد انجام می شده، که نشده و چه کارهايی نبايد می شده، که شده.

نایکوئيست، شريعتمداری جمهوری خواهان آمريکا و طرح حمله نظامی به ايران Saturday, June 26, 2004

فرق اين توبميری با توبميری های ديگه Friday, July 23, 2004

ل مثل لينک

يک تور ديدنی از داخل موتور جت ساخت رولزرويس.

وقتی که صدا و سيمای جرج بوش رقيب صدا و سيمای جمهوری اسلامی از دستش در می رود و با يک مخالف مصاحبه می کند.ويديو

بزرگترين اختراع قرن. شديدا به يک فروند ننه يا عمه فرد سازنده نياز هست برای قربونش رفتن.

رانندگان روی شيشه.

مژده به مسئولين قضايی. شگردی نو برای انداختن ملت در هلفدونی. پاک کردن بازی های کامپيوتری دوست پسر سابق جرم تلقی می شود و مجازات دارد.

شوخی شوخی با راننده تراکتور هم شوخی؟ويديو
منبع

Sunday, January 23, 2005

ما ز ياران چشم ياری داشتيم
خود غلط بود آن چه می پنداشتيم؟

Saturday, January 22, 2005

درخواست از جبهه مشارکت، سازمان مجاهدين و دکتر معين

وثيقه آرش سيگارچی را تامين کنيد

دوستان اصلاح طلب! آقای معين، آقای خاتمی، آقای آرمين، آقای مزروعی، آقای تاجزاده، آقای نبوی آقای...!

ديروز، ما برای امروز شما هم صدا شديم و حامی. امروز اين شما هستيد که بايد برای فردای آرش و ما و حتی خودتان دست ها را بالا بزنيد. اين فرصتی است تاريخی برای شما تا اثبات نماييد که با مردميد و در جبهه مردم. اين فرصت طلايی و اين موقعيت عالی را نه از خود دريغ کنيد، نه از آرش و نه از مردمی که دلسردی آنها مساوی است با شکست اصلاحات.

به شما اطمينان می دهيم که تامين وثيقه آرش سيگارچی و مهيا نمودن شرايط آزادی او گام بلندی خواهد بود برای حفظ آخرين و تنها پايگاه اصلاحات از جانب شما. هشت سال فرصت سوزی کافی است! اين آخرين فرصت ها را ديگر نسوزانيد!


دوستان بياييد همه با گذشتن اين مطلب در وبلاگ هايمان صدای خود را رساتر نماييم. بياييد به نيروی عظيم اين اتحاد که حاصل آنرا چند بار تجربه کرده ايم ايمان بياوريم و يکبار ديگر و اين بار برای آزادی آرش سيگارچی دست در دست هم دهيم. می دانم که بسياری از شما با اصل درخواست از اين گروه از اساس مخالفيد. ولی تمنای من اين هست که شرايط را بسنجيد و بدانيد که اين سريع ترين و آسان ترين راه است برای رسيدن به هدف، يعنی آزادی آرش عزيز. پس شما هم اين فرصت طلايی را از خود و آرش دريغ نکنيد.

Friday, January 21, 2005

معرفی وبلاگ

عبدالقادر بلوچ
اعتقاد دارم که در رقابت برای خوانده شدن کسانی برنده هستند که اصل اول نوشتن در عصر جديد، يعنی کوتاه نويسی و خلاصه نويسی را رعايت کنند. حالا اگر کسی بتواند علاوه بر رعايت اين اصل طنز ناب و کنايه های جذاب را هم چاشنی نوشته هايش بکند حاصل کار می شود چيزی شبيه وبلاگ بلوچ. يک استثنا!

خيابان شماره ۱۱
اگر شما گهگاه از کوچه سه متری خاکی لينک ها و مطالب طنز "بر ما چه گذشت" می گذريد و لذت می بريد، احتمالا با يافتن خيابان پهن و آسفالته شماره ۱۱ ديگر هرگز به کوچه معشوقه سابق باز نمی گرديد. به هر حال خوانندگان عزيز! اگر بعد از کليک کردن روی لينک اين وبلاگ ديگر همديگر را نديديم حلالمان کنيد. ديدار به قيامت!!

آچارفرانسه
وبلاگی تقريبا تخصصی در زمينه آگهی و تبليغات. اين وبلاگ از جمله معدود وبلاگ های تخصصی هستش که تمام مطالبش جذاب و خواندنی است.

پريشان بلاگ
وبلاگ عليرضا دوستدار. نمی شناسمش ولی وبلاگش را دوست دارم. مطالب دست اول، فکر های دست اول، حرف های دست اول، و البته گوش کنايه های دست اول؛ همه از خصوصيات خوب اين وبلاگه.

حمايت از آرش وظيفه تک تک ما است

دوستان عزيزی که در پاسخ به مطلب قبلی من ايميل فرستاديد و گله کرديد و کنايه زديد و حتی در يک مورد خانواده من را با کلمات زيبا مورد عنايت قرار داديد؛ از همه شما بابت پاسخ تان متشکرم. هر چند که هيچ کدامتان پاسخ سوالات من را نداديد. از صميم قلبم می گويم که کار همه شما و سعی و تلاشتان برای نجات دوست عزيز دربندمان آرش سيگارچی بسيار با ارزش است و قابل احترام. روشی را هم که برگزيديد و من به آن عنوان شلوغکاری دادم نه بد می دانم و نه نادرست چرا که پيش از اين هم چندين بار کرده ايم و جواب داده. ولی چند نکته هست که شايد گفتنش موجب رفع سوءتفاهم به وجود امده بشود.

آرش جزو اولين و بهترين دوستانی است که من در اين گذرگاه مجازی يافتم و دفاع از او را، مثل خيلی از شماها بر خودم واجب می دانم، ولی هر کسی را بسته به شرايطی که در آن هست بايد حمايت کرد. من حق دارم که اين شرايط را از زاويه نگاه خود بسنجم و روش حمايت را با توجه به بضاعتم، خودم انتخاب کنم. فرشته و حنيف و روزبه و اميد بيشتر از شصت روز را زير شکنجه سخت جسمی و روحی گذرانده بودند. بعد هم آن اعترافات کذايی و بعدتر اعترافات واقعی و تهديد به مرگ و باقی قضايا شرايطی را به وجود آورده بود که جز آنچه انجام شد، هر کار ديگری از ديد من بی ثمر بود و حتی مضر. به بيان ديگر گره آنچنان بود که جز دندان تيز هيچ چيز بر آن کارساز نبود.

اما شرايط فعلی آرش شرايطی است متفاوت که بزرگترين تفاوت آن عدم حضور يا بهتر است گفته شود اميدواری به عدم حضور مرتضوی در اين پرونده است. باورم اين هست که هنوز هم در بسياری از دادگاه ها و نزد بسياری از قضات شريف به خصوص در شهرستان ها همچنان می توان دادخواهی کرد و داد ستاند. برای همين سربسته نوشتم که شايد اگر اطلاعاتی از اين پرونده داشته باشم بتوانم کاری بکنم. شايد بتوان پيش از آنکه شلوغ بشود و همه عالم و آدم بفهمند بتوان وثيقه را کاهش داد ويک نفر را برای گذاشتن وثيقه يافت، شايد بتوان قبل از اينکه پرونده جنبه سياسی، ملی پيدا بکند با استخدام يک وکيل خوب و آشنا با قاضی قضيه را فيصله داد. شايد بتوان ...

دوستان عزيز! خود شما هم معترفيد که شرايط آرش با شرايط حنيف و اميد و روزبه متفاوت بود. به قول شما آنها پشتيبان های گردن کلفت سياسی و مالی داشتند و آرش نداشت و ندارد. در نبرد هر چند نابرابر ولی متعادل اصلاح طلبان پشتيبان بچه ها از يک سو و تيم مرتضوی از سوی ديگر نيروی حمايتی وبلاگستان فارسی تاثير گذار بود و نتيجه بخش؛ ولی آيا اين شرايط در حال حاضر برای آرش هم فراهم است؟

من مخالف اقدام جمعی برای حمايت از آرش نيستم و می دانم که اين کار می تواند بازتاب گسترده ای در سطح رسانه ها و مجامع جهانی حقوق بشر پيدا کند و به اصطلاح نان آنها را تامين کند ولی در اينکه اين چاه برای آرش و ما به آبی برسد شک دارم. با اين وجود نوشته های چند روز اخير دوستان و موج گسترده حمايتی که به تبع آن آغاز شده راه بازگشتی نمی گذارد. در اين شرايط استراتژی پيشنهادی من عملا شکست خورده تلقی می شود.

ختم کلام اينکه کنار کشيدن و دهن کجی به کاری که ديگران آغاز کرده اند را نه اخلاقی می دانم و نه مفيد به فايده. بنابراين ضمن اعلام حمايت از حرکت دوستان وبلاگ نويس، با تمام وجود سعی می کنم که حرکتی که توسط دوستان آغاز شده به نتيجه برسد.

Thursday, January 20, 2005

درباره آرش

لطفا اگر اطلاعات دقيق و مستندی از بازداشت آرش سيگارچی داريد برای من ايميل کنيد. اطلاعاتی نظير زمان و نحوه بازداشت، اتهامات مطرح شده در احضاريه دادگاه، وثيقه تعيين شده، نام قاضی و شعبه رسيدگی کننده. تأکيد می کنم که بايد تمام اينها مستند باشد. اميدم اين هست که با لابی کردن به جای شلوغ کاری بشود مسأله را حل کرد.

Wednesday, January 19, 2005

ل مثل لينک

iGrill

بهترين و کامل ترين سری عکس که تا حالا ديدم از هواپيمای غول پيکرA-380 .

فراری پسر صدام. راست يا دروغش را خدا عالمه.

تلاش قابل تقدير در توليد محتوا در اينترنت برای ناشنوايان. اون هم چه محتوايی!!! ببخشيد اگر يک مقدار زيادی خارج از نزاکت بود.

تصور کنيد که توی پارک بازی بچه ها، بچتون گير بده که الاوللا ميخوام توی اين بشينم. شما باشيد چکار می کنيد.

Tuesday, January 18, 2005

ل مثل لينک

آرش سيگارچی سردبير گيلان امروز و نويسنده وبلاگ پنجره التهاب به جرم مصاحبه با راديو فردا و بی بی سی بازداشت شده. منتظر خبر های دقيق تر هستم ولی اميدوارم که قبل از اينکه کار به جاهای باريک بکشد مسأله حل شود.

تذکرة البلاگين. اولين قربانی، ابراهيم نبوی.

دروازه بان تيم ملی جوانان بنين به دليل خوردن سه گل از تيم جوانان نيجريه به قتل رسيد. خبر يک ـ خبر دو همراه عکس ـ اخبار تکميلی

آناهيتا پهلبد شاهزاده ای که آرزو دارد خواننده شود



دوستی خبر داد که فلان ساعت، فلان شب کانال E! سريال Love is in the Hair را حتما ببين. يکی از اين Reality Show هاست که اين بار شخصيت اصلی داستان شاهزاده آناهيتا پهلبد يا همان Princess Ann Claire نوه والاحضرت شمس پهلوی است. من هم از آنجا که پيش از اين راجع به اين سريال شنيده بودم تصميم گرفتم که آنشب وقتی کنار بگذارم برای ديدن هنر نمايی های اين شاهزاده و ذخيره کردن افتخار از بابت درخشش يک ايرانی ديگر در صحنه هنر.



البته اين اميد با ديدن شاهزاده خانم در حالی که از آغوش اين مرد به آغوش ديگری پرتاب می شد و با اصراری که سازندگان مجموعه و بيشتر از آنها خود پرنسس برای احمق جلوه دادن يک زن ،حالا شاهزاده يا ايرانی يا هر چی، به خرج می دادند تبديل به ياس شد. حرکات، ديالوگ ها و رفتار های مضحک و بچه گانه ای که آناهيتا در طول فيلم از خود نشان می داد باعث شد که پيش از اتمام سريال، کانال را عوض کنم و ببرم روی ماهواره و تلويزيون های بيست و چهار ساعته. اينطوری حد اقل يکی از اعضای خانواده، يعنی مادر بزرگ خانمم که چند وقتی است مهمان ماست و با ورودش فضای خانه ما را سرشار از قاسم گلی و حجی جون و شبخيز و ننه سليمه کرده از روشن بودن تلويزيون لذت می برد. البته بايد اقرار کنم که خود من هم بعد از نيم ساعت ديدن شاهزاده آناهيتا، برای اولين بار، بسيار از ديدن چهره حجی جون لذت بردم.



البته چون می خواستم راجع به اين سريال مطلب بنويسم همينطوری که داشتم از بيانات حجی جون و قاسم قلی استفاده می کردم، رفتم توی سايت اين سريال تا ببينم اصلا داستان چيه؟

Princess Ann Claire که عاشق موسيقی محلی آمريکايی يا همان Country Muzic هست تصميم می گيرد که از لندن محل زندگی خانواده اش به آمريکا بياید تا بتواند شغل مورد علاقه اش يعنی خوانندگی را دنبال کند. او در اين مسير به همراه Agent يا کارپردازش به گرفتاری ها و مشکلاتی بر می خورد. پدر و مادر او از مخالفين سرسخت خوانندگی و بازيگری دختر متفاوتشان هستند و او را تهديد می کنند که در صورت انجام اين کار از خانواده سلطنتی طرد خواهد شد. به نظر می آيد که ماندانا خواهر کوچک تر، از نظر اخلاقی در نقطه مقابل آناهيتا قرار دارد و باقی ماجراها ...


پدر و مادر آناهيتا


ماندانا خواهر کوچک تر

به هر حال اگر شما هم مثل من کنجکاويد که از زندگی اين شاهزاده خانم عجيب سر در بياوريد می توانيد اينجا قسمت های بعدی سريال را دنبال کنيد.
سايت سريال Love is in the Hair

پی نوشت: مثل اينکه شوخی شوخی اين آناهيتا خواننده Country Muzic شده! الان که می خواستم اين مطلب را پست کنم يک سر زدم به سايت اين سريال. ديدم چه کليپ موزيکی ازش درست کردند. به به، واقعا لذت بردم!

Monday, January 17, 2005

ل مثل لينک

.
بياييد ما هم هم صدا با بانوی صلح ايران، در وب لاگ های مان بگوييم:
ما وب لاگ نويسان مدافع حقوق بشر اعلام مي کنيم، که در ايران سلول انفرادي است، و سلول انفرادی شکنجه است. سلول های انفرادی، به هر شکل و صورتي بايد برچيده شود!


گزارش کامل و مصور کنفرانس مطبوعاتی در کانون مدافع حقوق بشر پيرامون "سلول انفرادي"

به اميد روزی که هر ايرانی يک جايزه صلح نوبل داشته باشد.

روزی كه شاه رفت.

دائرت المعارف برای فروش به دليلی کاملا قانع کننده!

ل مثل لينک

آدرس فيلتر نشده گويا. کوری عصاکش کور دگر شود. ما خودمون فيلتر شديم آنوقت داريم اينجا تبليغ آدرس فيلتر نشده گويا را می کنيم.

قابل توجه آقا سعيد و بر و بکس بازجو. آخرين مدل کفش بازجويی رسيد.

مخالف سرسخت بستن کمربند ايمنی در تصادف رانندگی به خاطر نداشتن کمربند جان باخت.

ويروس اسکنر انسانی.

آموزش ساخت MP3 Player با جعبه قرص نعناع.

آدمهای بی استخوان.

تبليغ iPOD

کاردستی هايی که ساختنشون آسان نيست.

Friday, January 14, 2005

علی کوچولو ورژن ۸۳

علی کوچولو ـ ورژن ۶۳
لی لی لی لی لی
لی لی لی حوضک
علی کوچولو، اين مرد کوچک
علی کوچولو، تو قصه ها نيست
مثل من و توست اون دور دورا نيست
نه قهرمانه، نه خيلی ترسو
نه خيلی پر حرف، نه خيلی کمرو
...
خونه شون در داره، در خونه شون کلون داره
اتاقش طاقچه داره
حياطش باقچه داره
باقچه ای داره گل گلی
کنار حوضش بلبلی
لای لای لای
علی کوچولو ـ نسخه ۶۳ را اينجا گوش کنيد
منبع آهنگ


... و حالا بعد از بيست سال اين شما و اين ...

علی کوچولو ورژن ۸۳
لی لی لی لی لی
لی لی لی کتک
سعيد کوچولو، اين مرد کوچک
سعيد کوچولو، تو سلول ها هست
..ن مشتريش اون تو چه پارست
هم قهرمانه هم خيلی زورگو
بچه دهاته، نميره از رو
...
بازداشتگاش سلول داره، توی سلولش بازجو داره
اون بازجو کفش داره
اون کفشه پاشنه داره
پاشنه ی کفشه هست طوری
که ميری تو کما فوری
وای وای وای

البته در نسخه ۸۳ پرو (پروفشنال) علی کوچولو، باگ کوچکی که در بخش آخر بود اصلاح شده و به شکل زير در آمده:
پاشنه ی کفشه هست طوری
که توبه می کنی فوری
وای وای وای

Thursday, January 13, 2005

ل مثل لينک

راست ميگی، من هم خجالت کشيدم از بی توجهيم. از بس که گرفتار بحث ها و حرف های سياسی شديم.

تهران، يک دو سه ... و پانزده سال بعد، لندن.

آقا بدو بيا که حراجش کرده. همه رقم يقه ولايتی، ژل ريش ناطق، ريش تراش هشيموتو و ...

فيترينگ ـ حسين

فيترينگ ـ هاله

فيترينگ ـ پژمان

فيترينگ ـ اميرحسين

Wednesday, January 12, 2005

سخنرانی تاريخی حضرت امام خمينی در بهشت زهرا



متن سخنرانی تاريخی حضرت امام خمينی در بهشت زهرا:
"ما علاوه بر اينكه زَندگي مادي شما را مي خواهيم مرفه بشَد، زَندگي معنوي شمارا هم مي خواهيم كه مرفه باشد! شما به معنويات احتياج داريد. معنويات مارا بردند اينها!دلخوش نباشيد كه مسكن فقط ميسازيم. آب و برق را مجاني ميكنيم. اتوبوس را مجاني ميكنيم. دلخوش به اين‌مقدار نباشيد!



معنويات شما را، روحيات شما را عظمت ميديم . شما ر ا به مقام انسانيت مي رسانيم. اينها شما را منحط كردند. اينقدردنيا را پيش شما جلوه دادند كه خيال كرديد همه چيز اين است! ما هم دنيا را آباد ميكنيم هم آخرت را.يكي از اموري كه بايد بشد همين معناست كه خواهد شد.



اين دارايي از غنايم اسلام است و مال ملت است و مستضعفين، و من امر كردم به مستضعفين بدهند و خواهند داد و پس از اين هم تغييرهاي ديگر در امور خواهد حاصل شد،‌ لاكن يه قدري بايد تحمل كنيم، به اين نغمه هاي باطل گوش نكنيم! اينها حرف ميزنن، ما عمل ميكنيم.



اونها شمارو ميخوان دلسرد كنن از اسلام. اسلام پشتيبان شماست. ما پس از اين راجع به بانكها هم طرحهايي داريم كه از اون وضع رقت بار برگردد. از اون وضع استعماري برگردد. ما بايد تمام اين كاخهاي اين وزارتخانه را، وزارتخانه ها را كه ميليونها ميلياردها مال ملت دَرش ثبت شده است، بايد اينها تبديل بشَد به كيف معتدل اسلامي. اين فرم فرم خارجيست، فرم اجنبي است! فرم طاغوت است ... در دادگستري كاخ درست شده است ،ليكن دادگستري نيست، دادخواهي نيست، فقط كاخ است..."

ولاکن تنها صدا است که می ماند.

عکسها تزئينی است و به هيچ عنوان ارتباطی با موضوع مطلب ندارد.
منبع


Tuesday, January 11, 2005

راه حل نهايی مشکل فيلترينگ

از يکی از خوانندگانم برای من ايميلی رسيده که من متن آنرا بدون هيچ تغييری در اينجا می آورم. از همه خصوصا فنی تر ها درخواست می کنم که با دقت اين مطلب را بخوانند:

"طرح آزادی بیان
طرحی اولیه و در دست بررسی برای مبارزه با فیلترینگ،

یک - مقدمه:
1-1) ما همگی به این موضوع معتقد و پایبندیم که دسترسی کودکان و نوجوانان به سایتهای Porno و امثالش می‌باید محدود شود. در این شکی نیست. و این عده از سایتها در قاموس این طرح، مشمول کلمه‌ی مقدس "آزادی بیان" نمی‌شوند.

1-2) اخیرا و بعد از فیلترهای شخصی و احساسی که بعضی از سرویس‌دهنده‌های عمده‌ی تهرانی بر اینترنت ایران اعمال کردند، مشخص شد که وزارت محترم ICT هم مانند رئیس‌جمهورش، قدرت اجرایی چندانی در حیطه‌ی وظایف خویش ندارد! و این دیگران ناشناس هستند که علاوه بر کمیته‌ی سه نفره و دیگر ارکان رسمی فیلترینگ، کنترل ارتباطات شبکه‌ای را در کشور در دست دارند.

بنابراین شکی نیست که در آینده این افراد ناشناس، تصمیم بگیرند که سرویس‌های Chat مانند یاهو و غیره را هم ببندند و کل ارتباطات صورت گرفته در شبکه را به سایتهای مورد اعتماد خویش محدود کنند. یعنی اگر الان، در مقابل این نوع فیلترینگ نتوانیم بایستیم در آینده این حرکتها بیشتر خواهدشد.

1-3) فیلترینگ سایتهای کلامی (سایتها و وبلاگهایی که در زمینه‌های عمومی فعالند و وارد عرصه‌ی پورنو (چه تصویری و چه متنی) نمی‌شوند) عملی است خلاف آزادی بیان! و اگر هم روزی فیلترینگی لازم باشد، باید مشخص شود که چه کسی فیلتر می‌کند با استناد به چه قانونی فیلتر می‌کند و سایتی که فیلتر شده باید حق اعتراض داشته باشد.

دو- شرایط موجود:

2-1) اغلب کاربران اینترنت، در حال حاضر در ایران، متاسفانه دانش و اطلاعات فنی مناسبی ندارند. به همین دلیل فیلترینگ بسیار ضعیف فعلی، مانع حرکت آنها در اینترنت می‌شود. به این معنی که چون اطلاعات کافی در مورد مفاهیم اولیه‌ی اینترنتی ندارند وقتی به "پیام مشهور آبی رنگ" می‌رسند، از ادامه‌ی جستجوی خویش منصرف می‌شوند.

2-2) وظیفه‌ی ما در این زمان کمک و آموزش مفاهیم اولیه به کاربران کم‌تجربه است. (چیزی حدود 60درصد کاربران). زیرا چهل درصد مابقی مشکلی با فیلترینگ ندارند و با استفاده از فیلترشکن‌های موجود خارجی و تنظیماتی که روی کانکشن‌های خود انجام می‌دهند به راحتی از سد فیلتر می‌گذرند.

2-3) اسکریپت‌های بسیار ساده‌ای وجود دارند که هرگونه فیلتری را به راحتی می‌شکنند. این اسکریپت‌ها در قالب نرم‌افزارهای مختلف و همچنین به صورت کد در اینترنت یافت می‌شوند. یعنی برای نصب و راه‌اندازی یک فیلترشکن عالی که از سد هرگونه فیلتری می‌گذرد فقط به یک Host (مکانی که بشود فایلهای فیلترشکن را در آن قرارداد) و یک Domain (اسمی که کاربران برای دسترسی به فیلترشکن باید در نوار آدرس تایپ کنند.) و مقدار بالایی bandwidth (به این جهت که جوابگوی مراجعان هرچند پرتعداد باشد، مثلا 10گیگابایت در ماه) و یک سیستم اطلاع‌رسانی به موقع برای کاربران تا وقتی یک Domain توسط فیلترینگ بسته شد جایگزین آن معرفی شود.

سه - نحوه‌ی کار:

3-1) ما برای شروع به یک Host قوی که بتواند پهنای باند عالی در اختیار ما بگذارد نیاز داریم و یک دومین و سیستمی که بتواند نام دومین را به اطلاع کاربران داخل ایران برساند. احتمالا بتوان با صد دلار یک هوست خوب و چند دومین را برای شروع کار آماده کرد.

3-2) اگر بنا را بر این بگذاریم که عمر هر دومین ما به طور متوسط یک هفته باشد، یعنی تا مخابرات متوجه شود و دسترسی به آن را قطع کند، سالانه به حداقل 52 دومین نیاز داریم و اگر دومین‌ها را از ارزانترین نوعش انتخاب کنیم، (می‌گیرم پنج دلار) می‌شود 260 دلار در سال. یعنی با پولی حدود 360 دلار می‌شود برای مدت یک سال، فیلترینگ چند میلیون‌دلاری وزارت محترم ICT‌ را از کار انداخت. و مسلماً سیستم وبلاگستان بهترین وسیله برای اطلاع‌رسانی در مورد تغییرات دومین‌هاست. البته می‌شود فرمولی برای تغییرات دومین‌ها هم وضع کرد، مانند اینکه حروف یا اعداد بر اساس قوانین ریاضی یا امثالهم تغییر یابند.

3-3) چیزی که الان نیاز است مقداری پول برای شروع و چند نفر داوطلب برای اداره‌ی فنی کار و همفکری و راهنمائی‌های دوستان بلاگر در جهت هرچه بهتر جلو بردن کار است.

چهار- تقاضا:

4-1) اینکار یک حرکت بزرگ است برای آزاد کردن آزادی بیان، متاسفانه دولتهای ایران همیشه اوقاتی که به مردمشان نیاز دارند، (در جنگ در انقلاب در کشاورزی در رای‌گیری و غیره) دم از مردم‌دوستی و آبادگری و اینها زده‌اند و همیشه در پشت پرده به منافع خویش فکرکرده‌اند. الان هم آزادی بیان و آزادی اندیشه با منافعشان سازگار نیست که کمر به قطع کابلهای نوری بسته‌اند! برای همین حفظ آزادی بیان از اهم واجبات است.

4-2) مشاوره فنی، نیاز اساسی ماست. از کسانی که در کار خرید و فروش دومین‌های Expire‌ شده هستند یا اطلاعاتی در مورد نحوه‌ی دقیق کارکرد فیلترینگ و ضعفهای فنی‌اش دارند، یا دوستانی که می‌توانند اسکریپت‌های فیلترشکن را بهینه کنند. دعوت به مساعدت می‌نمائیم. ."

از ديد من اين پشنهاد اگر از نظر فنی قابل اجرا باشه پشنهاد بسيار خوبيه برای مبارزه عملی و نهايی با فيلترينگ. برای همين از کسانی که اطلاعات فنی شان خوبه درخواست می کنم که نظرشان را راجع به عملی بودن يا نبودن اين کار برای من ايميل کنند. بقيه هم لطفا کمک کنند تا عده بيشتری از اين پشنهاد آگاه بشوند و بتوانند از نظر فنی در اين کار مشارکت کنند.

اگر تاييد بچه های فنی را راجع به عملی بودن اين کار بگيريم بقيه اش راحته. می توانيم يک گروه تشکيل بدهيم شامل سه تا تيم. تيم فنی، تيم اطلاع رسانی و تيم بازاريابی يا جذب سرمايه و کار را شروع کنيم. دوستان، پس لطفا دست به کار بشيد. اميدوارم که جواب بر و بچه هايی که تخصص فنی دارند مثبت باشه.

پی نوشت: تا تکليف پشنهاد بالا مشخص نشده ميتوانيد از اين راهنمای مفيد استفاده کنيد. ضمن اينکه اينجا مرورگری را معرفی کرد که به شما امکان دور زدن فيلترينگ را می دهد.

مارمولک

يک دو سه

Monday, January 10, 2005

نظر شما در مورد اين وبلاگ چيست

دوازدهم بهمن يعنی بيست روز ديگر اين وبلاگ يکساله می شود. نه اينکه من کسی باشم يا اين وبلاگ در اين دنيای مجازی عددی به حساب بيايد، ولی بالاخره جايی بوده که من توانستم از طريق آن افکار و عقايدم را با ديگران در ميان بگذارم و به همين دليل در زندگی من يک اتفاق بزرگ بوده. تصميم دارم يک چيزهايی از آنچه در اين يک سال در بر ما چه گذشت بر من گذشته بنويسم. خيلی دوست دارم که نظر شما را هم در مورد اين وبلاگ و جايگاه آن در ميان اين همه وبلاگ خوب بدانم.

خوشحالم می کنيد اگر نظرتان را برايم ايميل کنيد تا در مطلبی که به مناسبت سالگرد اين وبلاگ می نويسم آنها را منتشر کنم.
ATAMADON@GMAIL.COM

ل مثل لينک

ليست وبلاگ هايی که نامه به مرتضوی را منتشر کردند.اگر وبلاگ شما نيست لينک آنرا در بخش نظرات بگذاريد تا اضافه شود.

يکی که من خيلی می خونمش دوساله شد. تبريک.

اين بلوچ ما مصداق بارز کم گوی و گزيده گوی چون در هستش.

نامه سرگشاده به خودمان

بهترین روش برای دور زدن فیلتر

نامه به دادستان از نوع ديگر.

وبلاگ يک دلاور.

Sunday, January 09, 2005

نامه سرگشاده به مرتضوی

آقای مرتضوی دادستان تهران
اقارير اخير آقايان روزبه مير ابراهيمی و اميد معماريان در جلسه هيات نظارت بر قانون اساسی که تنها بخشی از آن و آن هم به شکل سربسته از طريق مشاور محترم رئيس جمهور جناب آقای ابطحی منتشر شد نشاندهنده تخلف آشکار شما و ارگان زيرمجموعه شما در برخورد با متهمين بود. از آنجايی که اينگونه برخورد ها در زير فشار گذاشتن متهمين و شکنجه آنها به قصد گرفتن اعترافات دروغين در مجموعه دادستانی سابقه ديرين دارد و اين کار مخالف اصول مصرح در قانون اساسی و اعلاميه جهانی حقوق بشر هست لذا ازديدگاه ما شما در دادگاه افکار عمومی متهم به جنايت عليه بشريت هستيد.

آقای مرتضوی! شما بارها تبحر خود را در تهديد افراد به بازداشت و شکنجه واعدام به قصد اعتراف گيری از آنها يا وادار نمودنشان به سکوت اثبات کرده ايد. با کمال تاسف شواهد حاکی از احتمال تکرار اين رويه در مورد روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان،فرشته قاضی و سيد محمدعلی ابطحی است.

آقای مرتضوی! ما نويسندگان اين نامه هر چند که در بسياری از اصول، دارای عقايد و آرای متفاوتی هستيم ولی در جايی که بحث دفاع از شرافت و حرمت انسان هاست همه هم رای و هم صدا بپا می خيزيم و سکوت نخواهيم کرد.

آقای مرتضوی! می دانيم که از قدرت و گستردگی نفوذ اينترنت در بين جوانان به خوبی آگاهيد که اگر جز اين بود اکنون شاهد فيلترينگ گسترده و بی سابقه آن نبوديم. پس به شما هشدار می دهيم که در صورت هر گونه تعرض به روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان، فرشته قاضی، سيد محمدعلی ابطحی و يا خانواده های شان، در يک اقدام هماهنگ وگسترده اعمال کاملا غيرقانونى و مستبدانه شما را با روش های مختلف به گوش جهانيان خواهيم رساند.

پی نوشت:
روزبه مير ابراهيمی، اميد معماريان وفرشته قاضی روزهاست که به جرم ناکرده و حقيقت گويی و حقيقت خواهی تحت فشار و شکنجه قرار دارند. پس از روشنگری های اخير در محضر هيات تحقيق قانون اساسی که سبب رسوايی مدعيان دروغين عدالت شد بيم آن هست که اين دلاوران بيش از پيش زير فشار قرار بگيرند.

با توجه به اين موضوع ما تصميم گرفتيم که با نوشتن اين نامه، به مرتضوی و تمام زيردستان و بالادستان وی هشدار دهيم که اقدامات احتمالی آتی شان بر عليه حقيقت گويان اين بار با پاسخی درخور و قاطع از جانب ما همراه خواهد شد.

دوستان، درخواست می کنم که با کپی کردن اين نامه در وبلاگ هايتان و مشارکت در اين حرکت تاريخی اعتراض خود را به ظلم و بی عدالتی و زير پا گذاشته شدن حرمت انسانها توسط بيدادگران اعلام کنيد.

Saturday, January 08, 2005

فيلترينگ

اول برويد اينجا و پتيشن اعتراضی به فيلترينگ را امضا کنيد.

آخرين خبر های مربوط به فيلترينگ يک دو

آدم های فنی لطفا دست ها را بالا بزنيد و راه حال ارائه بديد. اولين مطلب از اين دست بعد از موج جديد فيلترينگ.

Friday, January 07, 2005

صدور يقه ولايتی

حسنی جان بدو بيا که رقبا جدی اند! چپ بجنبی جايت را گرفتند.
اين شما و اين دکتر ولايتی :
"وي با اشاره به اينكه نبايد در حوزه فرهنگي صرفا دفاعي عمل كرد و منفعل بود به ضرورت تهاجم در كنار دفاع اشاره نمود و گفت: به عنوان مثال مي‌توان به موضوع لباس اشاره كرد كه در ميان سازمانهاي بين‌المللي ايرانيها را با يقه آنها مي‌شناختند و در فروشگاه‌هاي اروپايي هم اين نوع پيراهن به ‌«يقه ولايتي» معروف شد."
منبع

باز هم جای شکرش باقی است که بعد از گذشت ۲۵ سال اگر موفق به صدور اسلام ناب محمدی و انقلاب اسلامی نشديم حداقل يقه علی اکبر خان ولايتی را صادر کرديم. اتفاقا بد هم نشد؛ چون حالا که عاليجناب بوش دربدر اينور و آنور دنيا داره دنبال يقه مناسب برای جويدن می گرده، ما با اين صادرات فرهنگيمان می توانيم نيازش را برطرف کنيم. اسمش را هم می گذاريم ديپلماسی يقه . همينجوريه که تبادل فرهنگی شکل ميگيره ديگه.


ل مثل لينک

تاريخ تولدتان را وارد کنيد تا ببينيد چه آلبومی در آن تاريخ در صدر بوده.

قابل توجه قاتلين محترم.

اين هم اتومبيل مناسب برای همان قاتلين .

مسابقه ماشين و اسکيتبورد. ويديو

مايکروويو مونيتور يا مونيتور مايکروويو.

Thursday, January 06, 2005

جهت اطلاع

ديروز و امروز چندين ايميل از دوستان دريافت کردم که خواستار يک اقدام جمعی برای حمايت از روزبه مير ابراهيمی و اميد معماريان بودند. مشابه آنچه برای خليج فارس و رضا زاده انجام شده بود. حقيقت اينه که اين اقدام به دليل خطرات و پيامدهای محتمل آن برای اقدام کنندگان، به هيچ عنوان قابل قياس با حرکت های گروهی نظير خليج فارس و رضازاده نيست. در اين مورد اخير افرادی که حمايت می کنند در واقع در مقابل سيستمی قرار می گيرند که تجربه نشان داده که برای سرکوب مخالف و منتقد از هيچ اقدامی فروگذار نمی کند. واقع بين باشيد دوستان، نمی توان از مردم توقع داشت که خود و خانواده اشان را برای کاری در خطر بيندازند که نه تنها احتمال موفقيت آن زياد نيست که حتی ممکن است نتيجه معکس بر جای بگذارد.
البته با تمام اين روده درازی ها که درباره عقل و منطق و واقع گرايی می کنم ديروز احساساتم در يک جنگ تمام عيار چند ساعته بر عقلم غلبه کرد و با ارسال يک ايميل به چند نفر از دوستان وبلاگ نويس تصميم به تدارک يک حرکت جمعی برای حمايت از اين دو نفر را گرفتم. ولی وقتی بعد از گذشت حدودا ۲۴ ساعت تنها يکی از اين دوستان پاسخ داد و اعلام حمايت کرد فهميدم که عقل هم چيز خوبی است که ظاهرا خدا در زمان تقسيمش هر چه گشته من را پيدا نکرده.

ل مثل لينک

.
منتخب بهترين عکس های هواشناسی.

خداوند کاردستی با ورق.

عکس های پانورامای ۳۶۰ درجه از جشن های سال نو در شهرهای مختلف.

اين آقا هنرش اينه که نوشابه را با دماغش می نوشد. ويديو

بابا فلشششش!

بالش برای علاقمندان سوشی.

Tuesday, January 04, 2005

ل مثل لينک

.
Montage Google يک کلمه را تايپ کنيد تا مجموعه ای از عکس های به هم پيوسته از آن کلمه را برای شما بسازد.

کيبردهای جديد ماکروسافت. واقعا همينه!!

شهره آغداشلو در سری جديد ۲۴ از کانال فاشيستی FOX نقش يک زن تروريست مسلمان را دارد. يکشنبه و دوشنبه اين هفته ساعت نه کانال Fox. اين سريال هنوز در نيامده داد و هوار مسلمان ها را در آورده.

اگر شما هيپی هستيد اينجا ميتونيد دوست های خوبی پيدا کنيد.

آن خطر کرده که صد قافله دل هم ره اوست، از شر مرتضوی و تيمش خدايا به سلامت دارش. برادر! اجرت با کتاب های تاريخ پنجاه سال بعد.

ديويد در خيابان شماره ۱۱ به انتقاد از هر دو گروه موافقين و مخالفين پرداخته. بخشی از مطلبش:
"...خدمت آقای تمدن بايد عرض کنم که من با کمال احترام مخالف اين فرض ايشان هستم که ما بايد مردم را راهنمايی کنيم. اين فرض يعنی نشاندن خود در جايگاه خواص و نشاندن بقيه که ممکن است در بينشان با سوادتر٬ فهميده تر و ...تر از من بسيار باشد. مگر من که هستيم که خود را درجايگاه معلمی مردم ببينم؟ مگر غير ازاين است که آقای خامنه ای هم هر روز و هر ساعت در حال همين کار است؟..."

پويا ارجمند از مخالفين سرسخت رای دادن به رضازاده است. بخشی از مطلبش خطاب به من چنين است:
"...وای بر اين مردمی که افراد فهميده‌اش شما ها هستيد. اگر روشنفکر و طرفدار آزادی و حقوق مردم ايران، شما ها هستيد، پس وای به حال مردم ايران! اگر افرادی که ادعای فهميده‌بودن و بيشتر درک‌کردن دارند و می‌خواهند مردم را آگاه کنند و به سمت‌و سويی درست هدايت کنند، شما ها هستيد، ای وای بر آن کسانی که پيرو شما هستند. اگر شما در مسير آزادی ايران گام بر می‌داريد، پس من و امثال من در چه مسيری قدم بر می‌داريم؟!..."



ل مثل لينک

پاسخ دوست بسيار خوبم ناصر خالديان به مطلب من در مورد رضازاده. هر چند که نکات بسيار مهمی را مطرح کرده که مورد تاييد من هم هست ولی همچنان سوال اصلی من بی پاسخ مانده. چکيده مطلب من در سوال زير خلاصه می شود:
اگر موضوعی برای مردم با اهميت است و برای ما به عنوان خواص يا روشنفکر يا نويسنده يا هر اسمی که شما دوست داريد بی اهميت، آيا با تمسخر و تحقير و پشت کردن به آن موضوع می توان کار فرهنگی کرد؟ آيا بهتر نيست با احترام به علايق آنها و اعتمادسازی زمينه تحول مثبت فرهنگی را فراهم آوريم؟

به هر طريق ممکن به زلزله زدگان جنوب شرق آسيا کمک کنيم

That's Life Video
منبع

ده احمقانه ترين تتوهای دنيا

مايه چند ساعت خنده شما اينجا فراهم است.

Monday, January 03, 2005

به بهانه راي‌گيري براي انتخاب بهترين وزنه بردار جهان: بياييد مردم را بهتر بشناسيم

مبحثی را که به بهانه انتخاب وزنه بردار قرن می گشايم در صورت عنايت دوستان و پرداختن به آن از ديدگاه های مختلف، می تواند راهگشای بسياری از معضلات فرهنگی موجود باشد. منتظر نظرات شما دوستان عزيز هستم تا به نام خود شما در پی نوشت اين مطلب بياورم. نظرات خود را به آدرس atamadon@gmail.com برای من ارسال کنيد. اگر مطلبی در اين مورد در وبلاگ يا سايتتان نوشتيد لطفا لينک آنرا برای من به آدرس بالا ارسال کنيد.

اگر نخواهيم نيازها، علايق، دلمشغولی ها و در يک کلام فرهنگ مردممان را بفهميم بر ما همان خواهد گذشت که بر نسل قبلی خواص و روشنفکران ما گذشت.

دوستان خوبم اگر بنا بر اين داريد که خودتان با خودتان صحبت کنيد و نويسنده اين روزنامه و آن مجله و آن يکی کتاب باشيد و فلان مطلب فلان متفکر را نقد کنيد و بهمان تئوری بهمان فيلسوف را به چالش بکشيد و همچنان در اين چرخه پنج درصدی بچرخيد و بر کمالات خود بيفزاييد که بحثی نيست. ولی اگر که می خواهيد با مسائل جامعه تان درگير شويد و با آن ۹۵ درصد باقی که مردم می نامينشان مرتبط باشيد و از راه اين ارتباط منشا تحول شويد بايد که به آنچه می کنند و به آرا و عقايدشان احترام بگذاريد، بايد بدانيد که با توهين به آنها و تحقير علايق و دلخوشی هايشان نمی توانيد انچه را که فقر فرهنگی می دانيد عوض کنيد. دوستان اگر به دنبال تغييريد بدانيد که تحقير، توبيخ و شماتت و پشت کردن به مردم و خواسته هايشان تاثير معکوس دارد.

مثالی می زنم. کسی از راه می رسد و توپی می دهد دست بچه های محل که برويد فوتبال بازی کنيد بچه ها هم همان وسط کوچه بدون اينکه بدانند قانون بازی چيست شرايط آن به چه شکل است، خطا چيست، اوت کجاست، گلها چگونه است، چه کسی توی چه تيمی است؛ مشغول بازی می شوند. اين بازی به همان ميزان که برای اين کودکان سرشار از شور و هيجان هست، برای پدران و مادرانشان که در خانه های مجاور مشغول کار های روزانه و مطالعه هستند چيزی نيست جز يک هياهوی مزاحم. اين پدر و مادر ها بايد چکار کنند؟ دو راه حل هست. يا بايد بروند گوش بچه ها را بکشند، توپشان را پاره کنند و با تحقير و توهين آنها را از ادامه بازی منع کنند؛ و يا اينکه با احترام به نيازهای آنها و با توجه به سنشان، برايشان وقت بگذارند، با آنها همبازی شوند و در حين بازی به آنها قواعد آن را بياموزند. به آنها بياموزند که خطا چيست اوت کجاست محدوده زمين کجاست و غيره. شما را نمی دانم! ولی من راه حال دوم را بيشتر می پسندم. دوستان! نمی توان به بچه گفت که بازی نکن چون بازی در شان تو نيست؛ ولی می توان به او آموزش داد که چگونه بازی کند.

در مثل مناقشه نيست ولی فرض کنيد مردم همين بچه های توی کوچه اند. حال فدراسيونی پيدا شده و از پی آن صدا و سيمايی آمده و توپ را به درست يا غلط انداختند زير پای بچه های ما و گفته اند برويد بازی کنيد. اين بچه ها هم مثل همه بچه های ديگر که عاشق بازی و قهرمانی و اول شدن و بردنند رفتند و شروع کردند به بازی. حالا بهتره که به اين بچه ها توپ و تشر بزنيم که اين کارها يعنی چه و جوات بازی در نياوريد و آن شکم گنده لياقتش را نداره و اين رای گيری بی ارزشه و همه چيز را ببنديم به جمهوری اسلامی و بد بودن آن و صدا و سيماش و با اين دست حرف ها به انحا مختلف ملت را از آن چه که دوست دارند بر حذر کنيم و يا اينکه به بازیشان و به قهرمانشان احترام بگذاريم و خود نيز شريک اين بازی شويم تا بتوانيم در حين بازی به آنها بياموزيم که انتخاب شما بايد بر مبنای عدالت باشد و نبايد حقی را ضايع نماييد. به نظر شما کدام حرف بيشتر در دل اين مردم نفوذ می کند و کدام را می پذيرند.

در اين مورد خاص نيز تمام هدف ما همين بود و به وقت حمايت اعلام کرديم که چطور بايد در اين کار مشارکت کنند و گفتيم که يکبار و تنها يکبار رای دهيد وتاکيد کرديم که به رضازاده رای بدهيد اگر و تنها اگر او را مستحق اين عنوان می دانيد. اگر هم از بعضی دوستان گله کرديم به اين دليل بود که با توجه به شناختمان از آنها توقع داشتيم مثل هميشه رو به مردم راهنمايشان باشند نه مثل روشنفکران فسيل بی مصرف نسل قبل، پشت به مردم، تحقيرگرشان شوند.

دوستان باور کنيد که برای منشا اثر بودن و تاثير گذار بودن هيچ راهی نيست جز اينکه زبان، فرهنگ و دلبستگی های مردم را بشناسيد و نگاه از بالا و توام با تمسخر و تحقير را به کناری بگذاريد. با مردم شويد تا بتوانيد راهنمايشان باشيد.

حرف در اين زمينه بسيار دارم ولی دوست دارم اول نظرت شما را بدانم.

پی نوشت (نظرات مرتبط):
پاسخ دوست بسيار خوبم ناصر خالديان به مطلب من در مورد رضازاده. هر چند که نکات بسيار مهمی را مطرح کرده که مورد تاييد من هم هست ولی همچنان سوال اصلی من بی پاسخ مانده. چکيده مطلب من در سوال زير خلاصه می شود:
اگر موضوعی برای مردم با اهميت است و برای ما به عنوان خواص يا روشنفکر يا نويسنده يا هر اسمی که شما دوست داريد، بی اهميت، آيا با تمسخر و تحقير و پشت کردن به آن موضوع می توان کار فرهنگی کرد؟ آيا بهتر نيست با احترام به علايق آنها و اعتمادسازی زمينه تحول مثبت فرهنگی را فراهم آوريم؟

مطلب پا برهنه بر خط در انتقاد از طرفين ماجرا.
...تمرين دموكراسی اين نيست كه اگه يه جمع گنده ای موافق بودن و تو مخالف ، تو هم بشي هم عقيده اونها . پس آزادی عقيده چی ميشه اين وسط ؟ اينجوری كه دموكراسيه ميره روی سوال ! . مثل اينه كه تو به خاطر اينكه بقيه ميگن فلانی خوبه بری بهش رای بدی علی رغم اينكه فكر ميكنی طرف مثلا دزده ! ( بازم دارم مزخرف ميگم ) . يكم اين قضيه برام عجيبه اينجاش !...

يک مطلب ديگه درباره رضازاده و بحث های پيرامون آن.
مسئله ای که ذهن مرا مشغول کرده اين است که چرا حاضر نيستيم به عقيده مخالف احترام بگذاريم؟ چرا وقتی قادر نيستيم جلوی جريانی را که برخلاف عقيده ما پيش می رود بگيريم، شروع به توهين کرده و با ادبياتی ناشايست ديگران را متهم می کنيم؟ در جهان واقعی که نتوانستيم دموکراسی را تجربه کنيم لااقل اجازه دهيد در اين فضای مجازی کمی تمرين دموکراسی بکنيم.

ديويد در خيابان شماره ۱۱ به انتقاد از هر دو گروه موافقين و مخالفين پرداخته. بخشی از مطلبش:
"...خدمت آقای تمدن بايد عرض کنم که من با کمال احترام مخالف اين فرض ايشان هستم که ما بايد مردم را راهنمايی کنيم. اين فرض يعنی نشاندن خود در جايگاه خواص و نشاندن بقيه که ممکن است در بينشان با سوادتر٬ فهميده تر و ...تر از من بسيار باشد. مگر من که هستيم که خود را درجايگاه معلمی مردم ببينم؟ مگر غير ازاين است که آقای خامنه ای هم هر روز و هر ساعت در حال همين کار است؟..."

پويا ارجمند از مخالفين سرسخت رای دادن به رضازاده است. بخشی از مطلبش خطاب به من چنين است:
"...وای بر اين مردمی که افراد فهميده‌اش شما ها هستيد. اگر روشنفکر و طرفدار آزادی و حقوق مردم ايران، شما ها هستيد، پس وای به حال مردم ايران! اگر افرادی که ادعای فهميده‌بودن و بيشتر درک‌کردن دارند و می‌خواهند مردم را آگاه کنند و به سمت‌و سويی درست هدايت کنند، شما ها هستيد، ای وای بر آن کسانی که پيرو شما هستند. اگر شما در مسير آزادی ايران گام بر می‌داريد، پس من و امثال من در چه مسيری قدم بر می‌داريم؟!..."

A True Story کاوه پاينده

تو را به خدا كمي عادلانه تر به مسائل نگاه كنيد - يادداشت هایی : غیر كاغذی

TR Sefid - "در مورد رای گیری برای آقای رضازاده من کاملا با شما موافقم من نمی دونم چرا ماها عصبیت هامون رو با همه چیز قاتی می کنیم رضازاده قهرمان شد و همه ما رو خوشحال کرد کسانی که با این رای گیری مخالفت کردند بی شک بیش از همه در هنگام قهرمانی فریاد کشیدند هرچیز و هرکس جای خودش رو داره من اصلا نمی فهمم این موضوع چه ربطی به صداوسیما داره؟ میهن دوستی قهرمانی افتخار یعنی جوادبازی؟ مسخره ترین حرفیست که می شه زد!!! خدا همه رو شفا بده من نه علاقه ای به وزنه برداری دارم نه کشتی ولی وقتی پای کشورم و ورزشکاران عزیزمون در میون اصلا فرقی نمی کنه چه ورزشی باشه و کجا باشه و کی باشه و چه شکلی باشه فقط ایران مطرحه همین رضازاده یک ورزشکار ایرانی ست که قهرمانه و بارها ما و خوشحال کرده و اشک رو تو چشمامون جمع کرده چیزی که مهمه همینه و تمام میبخشید که طولانی شد اعصاب نمی ذارن برا آدم که :D"


ايمان ضياباری
خيلي ها براي متوقف كردن حركتي كه در حمايت از حسين رضازاده شكل گرفته بود، تلاش كردند و زمين را به زمان دوختند تا حاج حسين، نتواند به عنوان بهترين وزنه بردار قرن انتخاب شود. قبل از هرچيز آمدند و اين قضيه را با خليج فارس مقايسه كردند كه البته مقايسه ي كودكانه يي بود و از افرادي كه با ادعاي روشنفكري و ژست تحجرگرايي همواره نظريه مي پرداختند، كمي عجيب به نظر مي رسيد. مطمئنا قضيه ي خليج فارس علاوه بر اينكه ملي بود، جهاني هم بود چرا كه ميراث يك مملكت زير سوال مي رفت. اما انتخاب رضازاده به عنوان بهترين وزنه بردار قرن، براي ايرانيها افتخاري خواهد بود.
در اينكه رضازاده بهترين وزنه بردار دو يا سه قرن اخير است، شك نكنيد. او علاوه بر اينكه قوي ترين مرد جهان است، وزنه هايي را بلند كرده كه هيچ كس نتوانسته اين كار را بكند و مطمئن باشيد تا رضازاده در المپيك يا جامهاي جهاني حضور داشته باشد، رقيبان او بايد به فكر مدالهاي نقره و برنز باشند. اما حالا كه فدراسيون از مردم جهان خواسته خودشان اين انتخاب را انجام بدهند، نياز هست همه در اين حركت باشند. شايد حس ناسيوناليستي در اين ميان مهمترين دليل هر انتخابي باشد اما شايد بعضي ها كه انتخاب حسين رضازاده را براي اين عنوان مهم، مساله يي بي ارزش و بي اهميت مي دانند و كسب يا عدم كسب اين عنوان را بي تفاوت مي خوانند، شايد بعد از سالها زندگي در خارج از كشور حتي غيرت ملي خودشان را از دست داده اند و غير از گوني هاي عظيم سيب زميني يا كلم چيز ديگري نيستند. اما واقعا وقت زيادي از اين آقايان مي گرفت اگر اسم شايسته ترين وزنه بردار دنيا را كه همگان به آن اذعان دارند و از بهترينهاي كل ادوار المپيك بوده مي نوشتند و به فدراسيون مي فرستادند؟ چرا پس كليت كار را نقض كرديد؟ اگر تصور مي كنيد پيروس ديماس بهترين است، چرا اسم او را ننوشتيد؟ چرا اسم آيدين اوغلويي را ننوشتيد كه آخرين وزنه ي او، 87 درصد وزنه ي رضازاده، وزن داشته است؟! چون رضازاده ايراني بود و مي خواستيد بگوييد كه ناسيوناليستي در داوريهايتان نقشي ندارد، عينك مزخرف روشنفكري را به چشمان معيوبتان زديد تا با پرداختن نظريات جديد، متفاوت از يك كليت واحد به نام "جمع" عمل كرده باشيد؟ چرا به آن وزنه برداري كه فكر مي كرديد بهترين است راي نداديد؟ چون وزنه برداري مثل شطرنج نيست كه فكر كردن رويش شايد تا روزها هم طول بكشد؟ چون فكر مي كنيد به دليل اينكه وزنه بردار جسم قوي و بازوي نيرومندي دارد، پس از لحاظ فكري ناتوان است؟ شما فكر مي كنيد تمركز گرفتن در مقابل هزاران تماشاگر، دوربينهاي متعدد چندين شبكه ي تلويزيوني و چشمان منتظر شصت ميليون نفر مشتاق و صدها ميليون رقيب خيلي آسان است؟ يعني همان حسي را در مورد رضازاده براي خارجيها ندارد كه وقتي وزنه بردار بلغار براي زدن وزنه مي رود، شما آن حس را داريد و آرزو مي كنيد نتواند موفق بشود؟
من نمي دانم آن فردي كه مي آيد و مي گويد من اگر نخواهم راي بدهم بايد چه كار كنم، چه تصوري از جايگاه خودش در عالم هستي دارد!! شايد به دليل سابقه ي كاريش بتواند خود را ليدر وبلاگستان فارسي بنامد اما آيا در آن لحظات حساس كه رقابت بين رضازاده و وزنه بردار يوناني لحظه به لحظه بيشتر بالا مي گرفت كسي منتظر بود تا آقا بيايد راي بدهد يا اينكه راي او را با سيستم الكترال حساب مي كنند؟! مخالفت كردن با حركتهايي كه يك جمع كثير روي آن اتفاق نظر دارد، غير از اينكه عدم درك صحيح از خرد جمعي را مي رساند، حتي بر سفاهت خيلي ها نيز تاكيد مي كند!

Saturday, January 01, 2005

ل مثل لينک

.
پياده رو يک مجله اينترنتی خوب. خدا کُنه به همين خوبی بتوانند ادامه بدند.

کمک کنيد که نظرسنجی بعدی بيشتر از قبلی معتبر باشد و قابل استناد.

دروغ آوريل گوگل.

فرامرز آصف بازيگر و آهنگساز يک فيلم هاليوودی با بازی عمر شريف و پيتر اتول.